ابتداء و انتها
ای روح و جان قصه ها، ای ابتداء ای انتها
مشتاق دیدارم بیا، ای محضرت نور خدا
ای همدم جان و دلم، در عشق، هجرت حاصلم
با اصل تو من باطلم، ای دولت بی منتها
وصلت مرا در سر هوس، در سینه هستی چون نفس
ای بر غمم فریاد رس، بشنو ز دل فریاد ما
ای در دل من آزِ تو، در نغمۀ جان سازِ تو
عالم بخواند رازِ تو هردم به گوش جان مرا
ای حسرت دل آ به بر، ای حیرت دید و نظر
ای بی نیاز ای بیخبر، ما بنده ایم خوی ترا
ای ماهتاب بر کش حجاب، کن دیدۀ ما را پُر آب
در انتظارت شد خراب، ویرانۀ دنیای ما
«واهب» دعا ها میکند، این دیده دریا میکند
فریاد و غوغا میکند، تا لحظۀ بیند ترا
21-09-2011