م. نسیم اسیر
ملک الشعرای افغان ها در هجرت
عجب صبری که ما داریم!!!
عنوان بالا، از شعر بلند بالای شاعر فقید مرحوم رازق فانی که می گوید «عجب صبری خدا دارد» گرفته شده است و به وضع رقت بار مردم مظلوم معصوم و صبور افغانستان که از چهار دهه به این سو، بالای شان آفت های آسمانی و زمینی می بارد صدق می کند.
فاجعه لغزیدن کوه در بدخشان و ادامۀ آن با حوادث خود ساز، خود کار و خود گردان عامی و عاصی و طالب و ملا، از خود و بیگانه، از داخل و خارج، اینک آفت سماوی که جان بیش از دو صد نفر را در پنجشیر گرفت، صدای شکوه و شکایت را بلند می سازد تا باید یخن کسی را محکم گرفت و داد زد که عجب صبری که ما داریم.
سروده ای دارم به غرض همدردی با ماتم دیدگان پنجشیر، اگر چه متأسفانه این اشک ریزی ها جایی را نمی گیرد و دردی را دوا نمی کند، اما برای تسکین خاطر، مرهم زخمی شده می تواند:
بـار خـدایـا بـه تــو، رو آوریــم
ازهـمـه سـو، روی به تو آوریم
بارگـهـت، دادگـۀ رحمـت است
قسمت ما ازچه چنین محنت است؟؟
بـر سـر مـا آفـت دنـیـا، ببـین
حالـت محنت کــدۀ ما بـبــیـن
آنچه زعمریست به ما مـی رسد
رنج و غم و درد و بلا می رسد
گه ز رهِ کفر و گه از راه دین
گاه به لغـزیـدن کـوه و زمیـن
گاه ز سیلاب و گهی خشک سال
گــاه ز برفــی که بیارد زوال
گـاه زهـمسایـۀ بـی مـایــه ای
می فـتـد از درد به ما سایـه ای
گـاه بــم جـاده و گــاه انـتـحار
کابل و میدان و تخار و مزار
گه به بدخشان و گهی پنجشیر
زیر بسر آورد و سر به زیـر
آنچه درین جاست غم و ماتـم است
طعمۀ این درد و الـم، آدم است
درد و الــم بر سر ما بـار شد
کـم نشد این نـائـره، بسیار شد
بر دل ما مـرهــم احسان گذار
برغـم مـا نقطۀ پـایـان گـــذار