م. نسیم اسیر
ملک الشعرای افغانها در هجرت
با ختم جنگ جهانی دوم، ظاهراً جنگ جهانی دیگری که جنگ سومش نامید، به راه نیفتاده است، اما در سراسر جهان به رنگ و مفهوم دیگری، جنگ های قومی، مذهبی، جاه طلبی، جهان گشائی و. و. و تا امروز جریان دارد و صلح و آرامش به شیوه ای از جهان رخت می بندد و بیگناه ترین مردم قربانی می دهند.
هجوم اتحاد جماهیر شوروی وقت در افغانستان و قیام مردانه مردم آزادی خواه و سلحشور آن، با شکست قوای سرخ و از هم پاشیدن نظام سوسیالیستی و ممالک وابسته به آن با پیمان وارسا انجامید، توازن قوا برهم خورد و سبب شد که جهان یک قطبی و امریکا یکه تاز میدان سیاست شود.
تهاجم عساکر اضلاع متحدۀ امریکا بر عراق و افغانستان، برپا شدن جنگ ها با تغییر نظام ها، به نام بهار عرب، کشتار های دوام دار اسرائیل در فلسطین و آتش باری های پیهم بر غزه، در سایه حمایت اضلاع متحده و دیگر مداخلات پشت و روی پرده در شرق و غرب، نمونه ای روشنی است از دست بالا داشتن امریکا در برهم زدن صلح جهانی برای منافع خودش. تعجب آور هم این که در هر گوشه ای از جهان این امریکا است که برای حل مسایل خورد و بزرگ پای پیش می کند و مشکلی بر مشکلات می افزاید و یا خود سبب بروز وقایع می شود تا زمینه ای یا بهانه ای برای مداخله ایجاد شود.
چند سال قبل به همین مناسبت سروده ای داشتم که با تغییرات کوچک در چند مصرع آن یک بار دیگر خدمت دوستان تقدیم می کنم :
یاد آنکه بــود اهـل جهان را سـری دگر
مـی آزمـــود زور، بــه زور آوری دگر
کس را مجال دست درازی به کس نبود
پـا مـی شکست دست تـوانـا تـــری دگر
آن کـاخ اقـتـدار فــرود آمـــد و شکست
بــار جهـان فـتـاد بـه دوش خــــری دگر
این بارکج، درست «به منزل نمیرسد»
دردا که غـیــر غـصه نــدارد بـری دگر
کوبـیـده شـد اگرچه سـر افـعـــی زمـان
ســر بـرکـشیـد از دل شب، اژدری دگر
گرگــی درنـده تـر، به دل رمـــه اوفتاد
خونخوار تر به پـنـجۀ خونین تـری دگر
ما را گمان که فتنۀ دوران فـرو نشست
غـافــل ز آتـش دگـر و اخگـــــری دگـر
بـر پـلـــۀ مـــــراد دریـغـــــا رسیده انـد
یک جمع بـی اراده و کور و کـری دگر
گستـرده بــود دامــن بـیـــداد در جهـان
شـد درد ها فـزون ز ستـم گستری دگر
بـودنــد نـوکـــران اجانب، زمـامـــــدار
ســر زد ز جانـب دگــری نوکـری دگر
هر روز، روز غصه و هـر شام، شام غـم
در شهر شــور و غلغلـه و محشری دگر
در رَدِ کـفـر دســت حقـیـقـت بلـنـد شــد
کـفـر دگـر کشید ســر، از کافـــری دگر
طفل بـهـانه خــوست و امیر بـهـانه جـو
هــردم زنـد ز خـون کسان ساغری دگر
برضد جنگ سفسطه می خواند و مـدام
سنگـر زنـد به جنگ پـی سنگـــری دگر
نازم تـرا «اسیر» به ایـن راست گفتنت
چون تو کجاست شاعر روشنگـری دگر
م. نسیم «اسیر»16جون2006م، فرانکفورت