نسیم اسیر
ملک الشعرای افغانها در هجرت
غنی جان!!
«می خواهم با رئیس صاحب جمهور مقتدر وطن از دو جهت خود مانی صحبت کنم، یکی این که با مرحوم پدرش، شاه جان احمدزی، از دوره مأموریتم در بانک ملی افغان، آشنائی و دوستی داشتم و دوم این که شاید سن و سالش برابر به سن و سال یکی از فرزندانم باشد که می توانم به حیث کاکا جرئت کرده، بدون القاب و به نام اول مخاطبش بسازم».
در جریان دولتداری و تلاش در مبارزه با فساد اداری، آوردن صلح سرتاسری با طالبان، که بعضاً جدی و مصمم معلوم می شود، اصطلاحات وطنی را با شور و هیجان خاص، آواز بلند ادا می کند، آن هم در محافل خیلی رسمی و دیپلوماسی که چند تای آنرا با استمداد از حافظه یاد می کنم:
n 1: بس است دگه!!! درمحفل تقبیح ازانتحاری های مکررطالبان درکابل
n 2: در صحبت با تجار هـــرات راجع به صدور غیر قانــونی سنگ مـرمـر، خطاب بـه صادر کنندگان: اگر بر طرفش نکنم ، اولاد پدرم نباشم.
n 3 : در محفلی در امارات عربی در مورد تلاش برای بدست آوردن صلح با طالبان: با اشاره به گردن خود:
اگر سرم هم برود کوشش خواهم کرد. این گفتارها و گفتارهای احساساتی دیگر، مجموعه ای از تلاش هاست که غنی جان را به خود مصروف ساخته است که ما به آرزوی موفقیت هایش دعا هم می کنیم.
اما آنچه با گروه متحجر طالبان ارتباط پیدا می کند، همان بی عاطفگی، کشتار بی گناهان و وسعت نا آرامی های پیهم در سر تا سر افغانستان است و دور نمای این صلح، تاریک و نا پیدا.
سروده ای داشتم «در جست و جوی صلح» که شاید از نظر دوستان گذشته باشد، اینک به حیث تکرار حسن یک بار دیگر به دست نشر می سپارم:
در جست و جوی صلح
صلح گویند و درین غمکده جنگست هنوز شهد جویند و دریـن کاسه شرنگست هنوز
دیــدۀ مـهــر و وفــا تـیـره و تنگست هنوز چهــرۀ صدق و صفا باخته رنگست هنوز
راه پرپیچ وخم وپر ز فراز است و نشیب پـای ایـن راحـلـه، در قافـلـه لنگست هنوز
کــوه، پـر حـادثــه و بـادیــه هــم طـولانی بــحــر، طوفانی و در کام نهنگست هـنوز
شـهـر پــُرغلغلـه و قـریـه و ده وحشت زا بـیـشه در پـنـچــۀ خـونـبار پلنگست هنوز
مــی وزد بـــاد مخالـف بـه فـضای میهــن آسمان تیـره و تاریک و دو رنگست هنوز
نخل این باغ ز سرچشمۀ دشمن خورد آب جنگ این قـوم به تحریک فرنگست هنوز
کـــام، شیرین نـتـوان کـرد به نامیدن قـنـد سـیـنـه آمـاجـگـه تـیــر و خــدنگست هنوز
کس به کس دست مــؤدت نـدهــد، حیرانم نـامـی از صلح نگـیـرنـد که ننگست هنوز
سعــی کردند که یاران همه یکرنگ شوند اسـفـا، رابـطـه هـا شیشه و سنگست هنوز
مـن و تـو منتظر صلـح، دریـغـا کامــروز هـمـه در مـعـرکـۀ جنگ و تفنگست هنوز
دل چـه بـنـدیـم به وســواس سیاست کانجا گفته ها جمله تهـی مغـز و جفنگست هنوز
الـتـفـاتـی بـه «اسـیـر» قـفـس اصلاً نکنند
بسکه صیاد بـه تمکـیـن و درنگست هنوز