م. نسیم اسیر
ملک الشعرای افغان ها در هجرت
متأسفانه در چند روز اخیر، طالبان هر روز در کابل و گوشه و کنار افغانستان حادثه های خونین می آفرینند و با از بین بردن زن، مرد، طفل، پیر و جوان، خانواده ها را به ماتم می نشانند، و مسؤولیت را هم با افتخار می پذیرند.
این شعر به همین مناسبت و به غرض همدردی با سوگواران سروده شده است که تقدیم دوستان می شود:
از طالـبان مـپـرس شعـور و شعار ها
کاماده کرده انــد به هـر گوشه دار ها
بادار ها، هـدایت شان می دهـد مــدام
تا جوی خون روان شود ازهرکنارها
ایـن قصه روشنست بمردم درین جهان
کز جهل شان بـه داد رسیده هـزار ها
با قتل و سر بریدن و با رعب و خوف و ترس
با اختطاف و وحشت و بـا انتحـار ها
خـوانند حدیث اطلب العلم از ملای دِه
اما به جهل خــوارتر اند از حمار هـا
درکار شان اساس عمارت ندیـده ایــم
گـل نیست در امارت شان، غیر خار ها
خود اختیار خـویش ندارند، حیف حیف
داده بــه امـر غــیر، ز کف اختیار ها
چون رمه در چراگهِ بیگانه می چرند
در نــوکـری غـیـر کنند افـتـخـار هــا
در گوش این گروه عجایب اثر نکـرد
گـرچـه ازیــن مـقـولـه نوشتیم بار هـا
ما را به کارخویش ملامت هـمی کنند
بـا کار شان اگـر چـه نـداریــم کار ها
یارب نصیب کن که ازین جمع بد نصیب
سـر هـا بـه زیـر تـیـغ ببینیم و دار ها
روزی رسد (اسیر) که از بهـر انتقام
دنـبـال شـان کنیم بـه کـنـج و کنار ها