خبر رسید که وصل تو در نصیب نبودم
مقررات و اصول مقدرات ستودم
دگر امید و سعادت به من نصیب نگردد
چو بار درد و غم هجر توست ضعف وجود م
قرار ها بگذاشتی چه وعده ها که نکردی
مگر که سخت به امید وعده هات نبودم؟
به هجر خویش نشاندی ززیستن برهاندی
چه ناله ها که نکردم چه درد ها نه سرودم
هزار می بکشیدم نکرد مست و خماری
که از شراب دو چشم تواست در رگ و پود م
بمیرم از غم و هرگز شکایتی ندهم سر
قسم به عشق اصیلم که خواستار تو بودم
سامیه اصیل