شکوه از کی؟
این مطلب، یعنی فیصله وکلای ولسی جرگه در کابل، به منفعت شخصی شان مبنی بر معاش دایمی بعد از اختتام دورۀ وکالت، که خیلی پر سر و صدا، هنگامه ساز و در حقیقت برای همه تعجب آور بود، عکس العمل های زیاد در برابر خود داشت که با نفرت و انزجار اکثریت قاطع مردم رو به رو گردید.
من نیز مطلبی نوشتم ، اما نسبت علالت مزاج، در همان فرصت به دست نشر سپرده نشد. اینک عین موضوع را تقدیم علاقمندان می نمایم.
من که خود تأریخ زنده و شاهد عینی هفتاد سال اخیر در وطن می باشم و فراز، نشیب، تلخ و شیرین های زیادی دیده ام، وکلایی با این دیده درایی، نفسانی، خود پرست، قاچاقبر، استفاده جو، در جان ملت بزن (با ابراز معذرت از تعداد معدودی از وکلای وطن پرست، حاکم بر نفس و صدیق به ملت)، مرتبط با باند های مختلف مافیایی، چون وکلای فعلی در ولسی جرگه ندیده ام.
فیصله اخیر، کاملاً عندی و شخصی شان که نمونۀ شرم آور استفاده جویی از اعتماد مردم شریفی است که به ایشان رأی داده اند و زمینۀ نشستن بر کرسی ای که می توانند از نام شریف ملت افغان استفاده های سوء بکنند، مهیا ساخته اند.
مردم شریف ما که همیشه بازنده بوده اند، اینک در برابر وکلای خیلی بازاری و هرزه قرار گرفته اند که جز منفعت شخصی و خانوادگی دیگر خیالی در سر ندارند. شرم آور ترین عمل شان، تصمیم اخیر است که در خانۀ ملت از ملت فراموش کرده و بیمۀ حیات دایمی خود را از خون همان ملت مظلوم و پاک دل به نفع خود تصویب کرده اند.
من این عمل قبیح وکلایی را که وجدان شان به خواب رفته و صرف در فکر ثروت اندوزی و منافع شخصی شان هستند، مانند دیگر قلم بدستان، با پارچه شعری جداً و شدیداً تقبیح می کنم :
یارب ! این شکوه از پریشانیست
شکــوه از درد نــا بـسامــــانیست
شکـــوه از مـردمــان جــاه طلب
شکـوه از چهره هـای شیطانیست
تـو، بـه فـریــاد مـا ضعیفـان رس
کــه تـــرا قـــدرت جـهـانـبـانیست
مــردم ما بـه هـر مـقـام که هست
گـر وزیــری و یـا که سلطانیست
پـخـتگـی نیست در ارادۀ شـــــان
سُست عـزمی و سُست پیـمانیست
گـــاه آرامشی سـت نـا مــــوزون
گـاه آشــفــتـگـی و طـوفـــانیست
گــرمــی دوستی نمانــده بـه کس
رســم پـیـــونــد هـــا زمستانیست
رنگ برخـورد ها و رابـطـه هـا
نـه بـه رســم و اصول افغانیست
هــر کسی را نــظــر بـیـنــدازی
تـیـغ در کـف گـرفـتـه و جانیست
مــی مکـد خــون بــی گناهان را
ایـن نـه اســلامی و نـه انسانیست
(یـــار جانــی نـدیــده ام کس را)
(هـمــه، یــار و بــرادر نـانیست)
نـظـری کــن بـه خـانـۀ ملت (؟)
چه خود آرائی و چه خود خوانیست
همه در فکر جیب خویشتن است
قـهـرمـانـان مست، شـهـــوانیست
غـافــل از حـال ملـت مـظـلـــوم
در پـی چــور عـاجــل و آنیست
ملت ار شــد تـبـاه پــروا نیست
غـم، غـم جان یک دو سه جانیست
یارب این جمع را پریشان کــن
که ازو خـلـق در پــریشـــانیست
م. نسیم (اسیر) 15جولای2014م، فرانکفورت