م، نسیم اسیر
ملک الشعرای افغانها در هجرت
درد دلی با آقای حامد کرزی که همیشه با سر زوری های بی مورد، در برابر مردم وطن و حتی قدرت های جهانی قرار گرفته است و آدم کشان حرفوی را برادر می خواند:
وطــن یک پیشـوای نخبه و ممتــاز می خواهد
نظـام رفـتـه را تـا بر نگـردد بــاز، می خواهد
زمــام ملک در کف داشتن، هـم راز هـا دارد
زعـیـم لایـق و واقف ز چندین راز می خواهد
به بــزم راستگویی ها، به عزم حق پسندی ها
سخنگوی و سخندان و سخن پرداز می خواهد
سخن از درد بی درمان مردم گفتن آسان نیست
کـلام سحـر آمـیـز و پـر از اعـجـاز می خواهد
تـو کاری را نکرده بر نظام خود چه می نازی
کـه هـر انجام کاری، نـقـطـۀ آغــاز می خواهد
تو اکنون درخم یک کوچه ای و قصه میخوانی
پیمبـر نیستی، ایـن کـارهــا اعـجـاز می خواهد
چـو می بـیـنی که کارخانه، ویرانست همت کن
به هــم پیوستن این رشته، چشم بـاز می خواهد
بـه رفـع رنــج مردم کوشش مردانه درکاراست
که بــال غـیرت و مــردانگی پرواز می خواهد
نه آن موج شعار پــوچ و غـوغــای میان خالی
نه طراز نوین، نی حزب دورانساز می خواهد
کـمـر بستـنـد مـــردان خــدا در خدمت میـهــن
گشـود کار از آن مردانه مردم باز می خواهد
(اسیر) از درد درمان نا پذیرت کس نمی داند
غـم دل را شنیدن، همدم و همـراز می خواهد