عید
منم که وصل تو خواهم مرا به عید چه کار
جمال ماه رخت بهِ ز آفتاب بهار
من از طرار و ز اغیار هیچ باکم نیست
دمی که با تو ام اندر خیال، هستم هزار
شود که روی تو بینم به خواب در شب قدر
ولی ز فرط دعا خواب هم رود به کنار
خدای را بستایم که صوم نعمت کرد
چو دید عاصی ندارد رۀ گریز و فرار
کنون که ماه صیامم همی به سر برسید
ز کوی زهد بگیرم رۀ شراب و خمار
اصیل ببین که وصال نگار رحمتی شد
دل حزین و غمینت گرفت صبر و قرار
سامیه اصیل
23 جولای تورنتو2014