استاد حامد نوید
باغ جهان
تقـــــدیم به دخترم راحله
شعری که توجه وعلاقهٔ یکی از شعرای معروف ایران راجلب کرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببخشاي من را تــــــو اي دخترم تو اي نـور شب هاي بي اخترم
تــــــو اي نـــــــو نهال تمناي من تو اي كودك خـوب و تنهاي من
تــــــو اي مايـــــۀ زندگــــــئ پدر تو اي گـلبن پـــــاك و نغز سحر
ببخشــــــــــاي منرا كه دورم زتو تو اي نــــــــــو بهارم گل آرزو
تو در غرب و من درجوار وطن به عشق تـو و میهن خویشتن
تـــــــــو در انتظار و منم درسفر منم از تـو دور و تو خواهي پدر
وليكـــن ندانــــي تو اي جان من تو اي طفل معصوم و حيران من
تـــلاش من از بهر فـرداي تست زبهر تـــــو و حفظ مأواي تست
كه فردا گذاري به اين خطه گام چو آزاده سروي بـــــه فخر تمام
نبينــــــــي زدشمن اثر در وطن نيابي در اين بــــاغ زاغ و زغن
هـــــــزاران چو تو كودكان دگر هزاران چو تــــــو نور چشم پدر
هــــزاران گل باغ اين سرزمين كه آواره گـــــــرديده از تيغ كين
كنـــــد آشيان در گلستان خويش به خرم زمين و به بستان خويش
منم در تـــــــلاشيكه ديگر وطن نسوزد در انــــــدوه و درد محن
نبارد دگـــــــــــر آذر از آسمان نجويد طلب كـــــس ز بيگـانگان
نريزد د گــر خون كس برزمين نگــــــــردد دگـــــر سينـۀ آتشين
فــــــــــــرو بشكند چوبۀ دارهـا گل خنـــده رو ید به رخسار هــا
پــــــرستو پرد باز سـوي سپــهر بتابد به هــر دره خورشيــد مهر
درآنــدم من و توبه بــــاغ جهان ببينيم بــــــر نیــــلئ آسمــــــان
كـه ايـن زندگي موج دريا بود
گهي خامش و گه به غوغا بود
زماني فــرازاست و تابنــد گي گهي برنشيب است اين زندگي
وليــــكن نــــــوا هـاي آزادگان بماند بـــجا جــاودان در جهان
شـرف مرگ دارد بدان زندگي كه شرطش بودهرزمان بند گي
پشاور- سال, 1989-چندی قبل از خروج قواي سرخ از افغانستان
*****
بقیهٔ قصهٔ شعرمن
چندسال قبل درمجلس ادبیء که ایرانیان "مریلند" در امریکا برگزارنموده بودند، این شعررا قرائت کردم. از قرارمعلوم «خانم بدری بهبهانی» جریان محفل را ویدیوگرافی کرده،با خودبه تهران برده بود.
خانم بدری بهبهانی که ،خانم ادیب و ازدوستان مشیری بود، درهنگام بازگشت به امریکا به من گفت:فریدون مشیری شعری را که برای دخترت نوشته ای بسیار پسندیده و ازینروشعرخودرا که سالها قبل برای دخترش بهارسروده بود همراه با چند گزیده اشعارش برایت فرستاده است.
از خانم بدری بهبهانی اظهار سپاس کردم واینک شعر مشیری را به توجه میرسانم :
آسمـــان ِکبـــــود
برای دخترم « بهار»
بهارم ، دخترم ، ازخواب برخیز شکرخندی بزن، شوری برانگیز
گل اقبــــــال من ، ای غنچهٔ ناز بهار آمد توهـــــــــم با او بیامیز
بهارم ، دخترم ، آغوش وا کن ، که ازهرگوشه گل آغوش واکرد
زمستان ِ ملال انگیــــز بگذشت بهاران خنـــــده بر لب آشنا کرد
بهارم،دخترم، صحرا هیاهوست چمن زیر پر و بال پرستوست ،
کبــــود آسمان همرنگ دریاست کبــود چشم تو زیباتر از اوست
بهــارم ، دختــــــرم، نوروز آمد تبسم بر رخ مردم کنـــــــــد گل
تماشــــــــــا کن تبسم های او را تبسم کن که خودرا گم کند گل !
بهارم ، دختــــرم دست طبیعت اگـر از ابرها گـــــــوهر ببارد،
وگـر از هرگلش جوشد بهاری؛ بهــــــــاری از تو زیباتر نیارد.
بهارم، دخترم چون خندهٔ صبح، امیدی می دمد در خنــــــــدهٔ تو
به چشم خویشتن می بینم ازدور بهــــــــار دلکش آینــــــــــدهٔ تو
من فریدون مشیری را از نزدیک نمی شناختم و فقط با اشعار زیبایش که ازطریق برنامه های ادبی رادیو افغانستان درپروگرام زمزمه های شبهنگام پخش میشد، آشنا بودم.
چند سال بعد هنگامیکه فریدون مشیری برای دیدارباایرانیان ِمقیم امریکا ودوستداران شعرش به ایالات متحده آمد ه بود، لطف نمود و ازطریق تلفون بامن تماس گرفت، و بامهربانیء که شایستهٔ یک شاعربزرگوارست گفت: من درشهردیگری هستم بزودی به شهرشما خواهم آمد وهمدگررا از نزدیک خواهیم دید. درجواب گفتم مهمان درنزد ما افغانها بسیارعزیز است و به مهمان خود می گوییم: که خوش می آیی و بردیدهٔ احباب می آیی... و افزودم: تشکر از اینکه شعری را که برای دخترم سروده بودم پسندیدید.
درجواب گفت: درین شعر دو احساس انسانی ، یعنی صمیمت وآزادگی موج میزد،ازینرو آنرا بسیار پسندیدم.
ازآنجاییکه عواطف انسانی مرزی را نمیشناسد و رسم ادب حکم میکند تا جواب مهربانی را با مهربانی داد و قدرشناسی را با قدر شناسی، این شعر را برای فریدون مشیری، شاعر بزرگی که دیگربه کهولت رسیده بود وآخرین ایام زندگانی پربارش را سپری مینمود، سرودم وبه دوستش خانم بهبهانی دادم تا وقتی به واشنگتن آمد از جانب من برایش تقدیم کند.
درمحفل باشکوهیکه ایرانیان مقیم واشنگتن برای فریدون مشیری در امریکن یونیورستی برگزار کرده بودند ، مشیری شخصا ً ازمن خواهش نمود تا این غزل را برای هموطنانش قراءت کنم ومن هم به پاس احترام به مقام ادبی یک شاعرکه اکثرما ازشعر معروف «کوچه» اش بارها لذت برده ایم ، غزلی را که برایش سروده بودم به حضار ارائه کردم :
تقدیم به شاعر شیوا بیان ، مشیری
توای آنکه زشهرشعرهای ناب می آیی فروغ مهــری و از کوچهٔ مهتاب می آیی
زاوج آبشـــار دور سوی ساحل ِ دلها چو شعرمست خود برموجهای آب می آیی
چورویای دل انگیـزیکه بربال صبا آید مگردرچشم من ازسرزمین خـواب می آیی
بهاران تهنیت گویند بزم انس یاران را که خوش می آیی وبردیدهٔ احبا ب می آیی
سرودت سوزدل گوید نوایت نغمهٔ هستی گراز میخانه یا از خلوت مهراب می آیی
فریدون زمانی درشکن افسانه ضحاک که بارنگین کمان شعرچون سهراب می آیی
به بزم شعرهای ناب،من با شاخه میآیم ولی تو باهـــزاران گلبــن شاداب می آیی
( حامد نوید)
به هرحال، مراد ازذکر این مطلب جز روشن ساختن ذهن خوانندگانی که از سابقه موضوع اطلاعی ندارند چیز دیگری نیست ، ورنه ازین مسأله سالها گذشته و جای یاد آوری نداشت. درگذشته نیز شعرای بزرگ ایران چون خانم ترانه ، خانم سیمین بهبهانی ، دکتورغوغا خلعتبری ، وادیب بزرگ ایران مهتدی بدیع و دیگران با من مراودات ادبی داشته اند، اما این مراودات ادبی هیچگاه مانع آن نگردیده تا با ادعا های غیرواقع بینانه و اغراق آمیز ِ ایرانیان مبنی براینکه افغانستان ازخود تاریخی نداشته وثقافت وزبان آن بخشی از فرهنگ ایران وفارس باستان است موافقت کنم.
از آنجاییکه دفاع از هویت تاریخی، حیثیت وشرف ملی افغانستان برای من بالاتر از هرگونه رابطهٔ فردیست ، درمحافل علمی وکنفرانسهایی که اشتراک داشته ام اینگونه ادعا های نادرست را با ارئه اسناد تاریخی باقاطعیت رد کرده ام . مبرهن است که این نوع موضعگیری عدهٔ زیادی ازنویسندگان ایرانی ، برعلاوه اینکه ازنگاه واقعیت های تاریخی صحت ندارد، برخوردی است تفوق جویانه وغیرعلمی که برمبنای فخرفروشی های غیر واقع بینانه استواراست.
بطورمثال، ایرانیان اکثربزرگان علم وادب را که ازافغانستان امروز یا (خراسان قدیم )، آسیای مرکزی یا (ماوراء النهر) وحتی حوزهٔ سند برخاسته اند، مانند رودکی سمرقندی، بوشکوربلخی، رابعه بلخی، عنصری ، فرخی، سنایی غزنوی ، خواجه عبدالله انصاری، مولانا جلالدین بلخی، عبدالرحمن جامی ، سید جمال الدین افغان، اقبال لاهوری وخلاصه هرکسی را که قلمی برداشته و به زبان دری اثری آفریده است ، بنام متفکرو شاعر ایرانی ویا پارسی Persian ثبت کرده اند. این نکته ییست که باید به آن توجه خاصی مبذول داشت.
دراکثر سیمنارهای علمی که برای مطالعات فرهنگ وزبانهای کشورهای مشرق زمین درایالات متحده وکشورهای غربی بصورت عموم برگزارمیگردد ، دانشمندان ایرانی وپژوهشگران غربی طرفدارشان، تلاش میروزند تا فارس قدیم را به حیث خاستگاه شعر و ادبیات کشورهای غیرعرب معرفی نمایند ومدنیت این کشورها را جزء امپراتوری فارس اعلام کنند،. ازینرو کوشش فراوان به عمل می آید که اصطلاح « دری» را یا بکلی حذف کنند و یا آنرا منحیث یکی از لهجه های زبان فارسی مروج درایران معرفی دارند. حتی عده یی از پیروان ِاین طرزفکر که رهٔ اغراق می پیمایند، اصطلاح ادبیات دری را که سابقهٔ تاریخی بیش ازهزارسال دارد، صِرف ساخته و پرداختهٔ دانشمندان عصرظاهرشاهی افغانستان قلمداد میکنند ...که قضاوتیست نادرست و برخلاف واقعیت های تاریخی.
درسال ۱۹۵۷ کتیبهٔ معروف سرخ کوتل که معتبر ترین سند تاریخی درساحهٔ زبانشناسی به شمارمیرود توسط تیم باستانشناسی فرانسه ازولایت بغلان کشف شد. پروفسوردانیل شلوم برژه محقق مشهور فرانسوی وپروفسور هنینگ این کتیبه را از نگاه زبانشناسی مورد مطالعه قرار دادند و ثا بت گردید که زبان «آری» دوره کوشانی ها وشاهان یفتلی که زبان باختری کهن نیز یاد میگردد، مادرزبان دری کنونی افغانستان است.
به همین ترتیب، مرحوم پوهاند حبیبی شرح مفصلی درمورد زبان دوهزارسالهٔ افغانستان نوشت که قدامت آنرا برپهلوی ساسانی و پارسی میانه مروج درفارس نشان میدهد. ازینرو عده یی از ایرانیان با برخوردی غیر واقعبینانه آنرا ساخته وپرداخته دانشمندان دوره پادشاهی ظاهر شاه خواندند که ادعایست نادرست وغیرعلمی. بعدها کشف کتیبه رباطک درسال ۱۹۹۵ازولایت بغلان، مربوط دوره کوشانی که وضاحت بیشتری دارد برتقویت این حقیقت افزود. همچنان در یاد اشتهای زائرین چینی (قرن سوم وچهارم میلادی) زبان ساحه باختر بنام زبان دهاری (تخاری) یاد شده که همانا زبان دری با تلفظ قدیمی تر است. (برای مطالعه بیشتردرمورد کتیبهٔ سرخ کوتل وزبان «آری» یا دری باختری، به مؤاخذی که درپاورقی نگاشته شده است، مراجعه نمایید.)
آنانیکه باشعروادب سروکاردارند می دانند که قرنها پیش ازعصرحاضر، سخنورانیکه از قرن چهارم تا قرن نهم هجری میزیسته اند دراشعارخود بارها اززبان«دری» یادکرده اند،
مانند این ابیات :
صفات روی وی و آسمان مرا گفتن گهی به لفظ دری و گهی به شعردری
(حکیم سوزنی سمرقندی)
کجــــا بیور از پــهلوانی شمــــــار بــــــود درزبان دری ده هــــــــــــزار
(فردوسی )
دل بدان یافتی ازمن که نکوخواهی خواند مدحت خواجهٔ آزاده به الفاظ دری
(فرخی )
من آنم که در پــــــای خوکــــان نریزم مر این پر گهــر دٌر لفظ دری را
(ناصرخسرو قبادیانی بلخی)
ز لفـــــــظ دلکش حافظ کسی بود آگه که لطف طبع وسخن گفتن دری داند
( حافظ شیرازی)
نظا می که نظـــــــم دری کار اوست دری نظــــــم کردن سزاوار اوست
(نظامی گنجوی)
زبان دری ، « دهاری» یا «آری باختری» از نگاه سیرتکامل تاریخی از زمان کوشان شاهان تا کابل شاهان به شیوایی بیشتری رسید ودر ادواراسلامی، درآغازسدهٔ چهارم هجری درعهد پادشاهی یعقوب لیث صفاری، در زرنج به حیث زبان رسمی درباراعلام گردید . درعهد سلطنت سامانی ها وشاهان غزنوی، زبان دری به حیث زبان دبیری وسخنسرایی در بلخ وغزنه وبخارا شناخته میشد ، که سبک ادبی خراسانی براساس این زابان شیوا استوار بود.
ابن مقفع، (۱۰۶ء ۱۴۲ق) مترجم کلیله و دمنه (به عربی) که خود فارسی تباربود و دربصره می زیست اززبان «دری» مروج دربلخ و برتری آن ازنگاه سلاست وگویایی برزبان فارسی معمول در مداین پایتخت ساسانیان، یاد آورشده است.
درازمنهٔ پیش ازاسلام، زبان پهلوی اشکانی وپهلوی ساسانی مشتق از آن در سرزمین فارس معمول بود. درقرن سوم هجری شمسی اعراب زبان پهلوی ساسانی را بنام سرزمین فارس ، زبان فارسی خواندند که به قول دانشمندان ایرانی همانا فارسی میانه است. برخی ازاین دانشمندان زبان پهلوی ساسانی را مرتبط به پارس کهن میدانند ، اما زبان پهلوی که در اثر مهاجرت پارتها از باختربه پارس و ارمنستان درقرن سوم ق.م در نواحی شمالی ایران کنونی مروج شد با پارس کهن ارتباطی ندارد. چنانچه محقق ایرانی ، دکتر ژاله آموزگار نیزعقیده دارد که زبان پهلوی از نگاه لغات ودستورزبان متفاوت اززبان سرزمین پارسه است. او مینگارد: "از نگاه اشتقاق، پهلوی به معنی زبان پارتی است و نه فارسی . زبان پارسی منسوب به "پارسه" از ایالت پارس و پارتی منسوب به "پرثوه" از ایالت پارت میباشد. "
باید یاد آورشد که درین بررسی مختصر، موضوع ازنگاه سیر تاریخی زبان های کهن «آری» مورد مطالعه قرارگرفته ، نه از نگاه کاربرد کلمات، دستورزبان، ونگارش که در دری و فارسی یکیست وباوجود تفاوتهای تلفظی واصطلاحی، بعد ازقرن پنجم هجری یکجا انکشاف نموده اند. خلاصه اینکه زبان دری درطول زمانه ها، ازعصرسامانی ها وسلاطین غزنوی تاعهد تیموریان هرات ودَور بابر واخلافش، زبان نگارش وشعرو ادب بوده است.
درست است که سخنوران ، نویسندگان و دانشمندان معاصر ایران ، از دورهٔ ایرج میرزا، پروین اعتصامی وملک الشعرا بهار تاکنون درساحهٔ علم وادب آنقدرکار کرده اند که نمیتوان آنرا نادیده گرفت، اما این حقیقت را نیز نمیتوان انکارکرد که بسی ازبزرگان ادب، به شمول دانشمندان و ادبای معاصرایران مانند دکترذبیح الله صفا، دری افغانستان را ناب ، سچه وبرخورداراز شیوایی کلام و گویایی سخن خوانده اند. پس نباید آنرا با پیروی کورکورانه ازدیگران، آلوده ساخت و از اصالت آن کاست. (پایان)
· "زبان پهلوی و دستور آن" دکتر ژاله آموزگار چاپ اول، ۱۳۷۲
· Henning: “Notes and Communications. ‘Surkh Kotal’.” Bulletin of the School of Oriental and African Studies, University of London, Vol. 18, No. 2 (1956), pp. 366–367. (1956)
· Vogelsang, Willem. The Afghans, pp. 148–150. Blackwell Publishers. Oxford, 2002
· "Languages and literature of the Kushan Empire" János Harmatta. (1994)
· History of civilizations of Central Asia, Volume II, pp. 427-432. UNESCO Publishing. Paris
· M. Le Berre, and G. Fussman, Surkh Kotal en Bactriane I. Les temples, MDAFA 25, Paris, (1983)
· Sims-Williams, Nicholas (2008). "The Bactrian Inscription of Rabatak: A New Reading." Bulletin of the Asia Institute 18, 2008, pp. 53-6
· Sims-Williams, Nicholas and Cribb, Joe 1996, "A New Bactrian Inscription of Kanishka the Great", Silk Road Art and Archaeology, volume 4, 1995-6, Kamakura, pp. 75–142