سجده گاه
برای آمدن تو چه کار باید کرد
چگونه مرغ دلت را شکار باید کرد
چسان هوای غریبی زدل برون سازم
و یا خزان رخم را بهار باید کرد
تو آمدی و بدل پا نهاده بگسستی
برای وصل تو باز انتظار باید کرد
اگر دمی نفس ات یار راهِ من باشد
به هم رکابی تو افتخار باید کرد
نشسته در طلب سجده گاهِ رخسارت
که روزی بوسه زده دل قرارباید کرد
من از حوالی مهر و وفا نگه کردم
که از برای تو جانرا نثار باید کرد
چه گویمت زدلِ زاروبینوای« بشیر»
که شعله های دلم را مهار باید کرد