اِمداد رسانى
تقدیم به قربانیان فاجعۀ بدخشان
منطقه ريخته و پاشيده، مردم در تک و دو هستند، كسى آنقدر بيل و كلنگ زده كه در گوشۀ خسته افتاده و كسانى هم با نا اميدى آهسته به همديگر ميگويند:
- بيادر رفت خلاص شد، كسى يك ساعت بى هوا زنده نميمانه.
ديگری با اوقات تلخ :
- مرگ ما مردم صد فيصده اس، كسى از گشنگى و كسى از مريضى مى موره، نيم مُلكام از انتحارى، تا امروز حكومتیا ما ره پرسان كده؟
در اين وقت سرو صدا اوج ميگيرد، جناب عالى با تيم نجات و اِمداد با دستان خالى سر ميرسد.
كمره هاى مطبوعات برقک ميزند و ژورناليستان با دهن هاى كف كرده و اعصاب هاى خراب بعد از یک روزانتظار بسمت جناب عالى هجوم می آورند.
ژورناليست صدا ميزند:
- صایب چطو شد كه راه ره غلط كدين؟
جناب عالى كه افكار خود را در ميان صندوق هاى رأى فراموش كرده با عجله ميگوید:
- رأى هاى مردم هنوز زنده است گر چى خود شان نابود شدن .
ژورناليست خونگرم تر صدا ميزند:
- صایب مه از نجات گپ ميزنيم، شما ره غم چربو گرفته، شما دیروز چرا نامدين؟
جناب عالى رخ به شخص عقب كمره كرده ميگوید:
- برادر اينجه ره گور دسته جمعى اعلان ميكنيم، تو يك عكس يادگارى بكن كه ما رفتنى كابل هستيم، ما يك سر و صد سودا داریم، خودم اينجه و مغز سرم در آسيای ميانه و قصر سفيد اس.
يك نفر از ميان ژورناليستان با كنايه ميگوید:
- نيم ديگه يادت نره كه ده بانك سويس و حساب پيسه مشغول اس.
كسى از جمع مردم صدا ميزند:
- او نامسلمان مردمِ زير خاك شايد زنده باشن، بیا ما ره كمك كو تو خدا هستى كه ميگى كسى زنده نيس!
جوانی از جامعۀ مدنى با خشم صدا ميزند:
- از کجا مالوم که امریکا امتیان کدام سلاح نو خوده ده ای مناطق کده باشه، کتی طیارای بی سر نشین.
جواب مردم بته كجا بخير ؟
جناب عالى با وقاحت ميگوید:
- از كجا معلوم که مردم اين منطقه بم انتحارى درست نميكدن؟
سر و صدا بالا ميشود و مردم منطقه هزار دشنام نثار جناب عالى ميكنند.
جناب عالى چند لحظه صبر كرده عكس يادگارى محل حادثه را ازطریق "کمرۀ من" در فيسبوك برداشته به دوست دختر خود میفرستد و در ضمن مينويسد:
"- والله گه حوصله باشه كه حالی ده دشت خدا و راستى مورده پالى كنيم، انشاالله زود كابل ميايم و يك نان جانانۀ شووَه ده «سيتى سنتر» ميخوريم، هوش و فكرم طرف توس، از بوبوى اولاد ها بيزار استم."
پایان