آغاز جاده
از کثرتِ جنون دلم از پا فِتاده است
چشمم دَرِ نظر سوی صحرا گشاده است
در چهار سوی جان من آئینه ها ولی
دودِ نفس به صورت آن پرده زاده است
در قبله گاه جان ، نه محراب لازم است
خاکی که میکشی به جبینت ، سجاده است
گوهر بدست نایدت از عُمق بیکران
لیکن ز موج مستِ، که توفان زاده است
ابر دو روزه می گذرد زآسمان عمر
وان قامت رسایی ابدیت ، سِتاده است
در خویش رفتن و برون از خویش آمدن
آنسان که صعب دانی اش آنقدر ساده است
«واهِب» مگو که منزل مقصود پیش پاست
بیدار شو ز خواب که آغاز جاده است
12-06-2012
صالحه وهاب واصل
هالند