خاک وطن [1]
ای صبا سوی وطن رو به نشــانیـکه تو دانی
عرضه کــن حال دل من به کسانیکه تو دانی
بوسه زن از طرف من همه جا خاک وطن را
بـرســان نـیـز ســلامم بــه کسانــیـکه تـو دانی
از پــی روشـنـی ای دیــــدۀ غـمــدیـــده ام آور
ســرمۀ بینش از آن کـوه و کـرانیـکه تـو دانی
بــرو آنــجا که بلـنـدست افق چون ســر مردم
همگان صخره تـن و سخت سـرانیکه تو دانی
دیده بر بند و ازیـن خاک دژم دور تــرک رو
بال بــکشای و بــکن ســیر جـهانیکه تو دانی
بــبــر از بــنــده پــیـامی بکــن از بنده سلامی
به زمینی کـه تــو بینی بـه زمانی که تـو دانی
بـویی زان خاک دلاویـز بــیــاور بـه مـن زار
بــه تــن مرده بـده تــاب و تـوانـیـکه تـو دانی
دور از خاک وطن بـودن و مـردن نه پسنـدد
ببر از خویش "ضیاء" را به جهانیکه تو دانی
شهر میتز فرانسه
مارچ 1991
1- این شعر زیبا را مرحوم استاد ضیاء قاریزاده در زمانی که در هجرت زندگی می کرد در شهر میتز فرانسه سروده است. این شعر از احساسات، دوستی و وطن خواهی عمیقی که این شاعر و آواز خوان دلپذیر به خاک وطنش داشت، نمایندگی می نماید. مرحوم قاریزاده به کانادا وفات کرد اما بر حسب توصیه ای خودش جنازۀ او را در خاک وطنش دفن کردند.