افتخار ملت افغان
فلک میبالد امروز از غرورِ آشکارِ ما
نه گنجد از خوشی در سینه قلبِ داغدارِ ما
بیا ای دشمن ما و بمیر از خشم و از حسرت
که خورشید سعادت سر زد از بامِ دیارِ ما
هوایی انشعابِ ملتِ ما می بری بر سر
نگر ای ناتوان، این وحدتِ قوم و تبارِ ما
قدم از اعتماد همتِ ما میرود تا عرش
که باشد سر خطِ زرینِ تاریخ، انتظارِ ما
تو ای دست قلم بر صفحۀ تاریخ بگمارش
که شاهد بود چشم آسمان، بر افتخارِ ما
عنانِ اشک شادی از سر مژگان، رفت از دست
که دیدم قهرمانی را به نامِ نامدارِ ما
مگو کین مزرع خشکِ وطن، بی حاصلی دارد
که این گل غنچۀ وحدت نشانیست، از بهارِ ما
هزاران مستی دارد رگ رگِ هرهموطن امشب
که ناز همدلی برده ست، از دل ها قرار ما
چه گویم «واهِبا» از جلوه های بختِ بیدارم
که حسرت میبرد ماه وفلک بر روزگارِ ماه