پیراهنی از بـوســه...
پیراهـن سبزی که ز بوسی تـو تنـم شـد
آراستـه از ستارۀ چشمت بدنـــم شـد
دستان تـو در من چو گل پیچک سبزی
پیچیده که گل بوس سحر در یخنــم شـد
افتاده چو آن برق نگاهی تـو به شعـرم
آتش به تـنـم زد که غـزل پیرهنـــم شـد
بـاران سرودی که سر انگشت تـو آنـدم
باریـد کویر دل و سبز این چمنـم شـد
عطر غزل کاشت سر انگشت تو در من
درغربت خشکـیـده دو دستت وطنـم شد
فـریاد ز عـریـانـی دل در شب چشمی
عـطـر نفسی گــرم کسی پـیـرهـنـم شــد
فرزانه فارانی
15 اپریل 2013
المان