نامۀ پدری به پسرش
گوش کن ای جان من یادت نره
قصۀ تاریخ این خاک کهن یادت نره
داستان رادمردان وطن یادت نره
در کنار بسترت، گپ های من یادت نره
گرچه انسانی، ولی آدم شدن یادت نره
قیمتی از هر طرف، دیده درایی میکند
دالر وکلدارهم، قدرت نمایی میکند
با غریبان زندگی هم، بی وفایی میکند
هرکجا پا میگذاری، زن گدایی میکند
کودک لب تشنۀ، آن بیوه زن، یادت نره
یاد ایامی که من ، جوش بهاری داشتم
در میان عشقبازان، اعتباری داشتم
روز ها با دختر همسایه، تاری داشتم
بابت مرغوله مو، بوس وکناری داشتم
قصۀ شیرین وعشق کوهکن ، یادت نره
خاکزادی، لیک پرواز عقابت داده اند
از دم شمشیر مردان، نیز آبت داده اند
درس قربانی، بهر فصل کتابت داده اند
دایم از میخانۀ وحدت، شرابت داده اند
ملت سر برکف سنگرشکن، یادت نره
روز وشب دیدم که طفلان در فغان افتاده بود
از خیال نازک شان، رنگ نان افتاده بود
گویا سنگ ستم، از آسمان افتاده بود
طایر بی بال وپر،از آشیان افتاده بود
داستان ناتمام فقر زن، یادت نره
ای وطن، تو زادگاه مردم داناستی
یکدمی برخود نظر کن، از همه بالاستی
زادگاه جامی وخوشحال ومولاناستی
از سنایی وعطار وبوعلی سیناستی
این زمان، آوارگان بی وطن یادت نره
سال ها، ما در نفاق خویش ، وحدت کرده ایم
در رۀ بربادی خود، سخت خدمت کرده ایم
دشمن خود را، به خاک خویش دعوت کرده ایم
گردن خویش را به پیش هر کسی پت کرده ایم
کشکمکش های درون انجمن، یادت نره
گاهگاهی، یاد آن شب های پغمان هم بخیر
یادفصل مستی انگور پروان هم بخیر
میلۀ نو روز دربارسخی هم بخیر
یاد یخمالک زدن های زمستان هم بخیر
جشن استقلال وشب های چمن ، یادت نره