سوکنامۀ میهن
بند اول: بهاریه
زمرد گون گشته کوی و برزن زمین از سبزه کرده جامه بر تن
به هر سو بنگری گلهای رنگین گلاب و نسترن، نسرین و سوسن
شده کوه وبیابان غرق سبزه زلاله گشته گلگون دشت و دامن
چمن سر سبز و شاداب ودل انگیز بهاران روح بخشیده به گلشن
گل لاله تو رنگ خون گرفتی شدی پرورده از خون دل من
چو بلبل میزند بوسه رخ گل گل حسرت همی چینم به دامن
نوای خسروانی میکند سر درون سینه افسرده دل من
چو سیر نرگسستان درسرافتد به یاد آید دو چشم مام میهن
تو ای کابل چه زیبا می نمودی زبان ازوصف تو لال است و الکن
گل و گلزار تو رنگ دگر داشت طرب انگیز و عنبر بیز و روشن
هوای کوهسارت رشک فردوس فضای جانفزایت رشک گلشن
توانم کی ادا حق تو را من فدایت گر کنم جان و سر و تن
بنازم طالع میمون خود را که آغوشت مرا بودست مأمن
نیی آن کابل زیبا که بودی چها آمد سرت ای کابل من
به جای آن هوای خوشگوارت فضایت را گرفته دود گلخن
تو را عشرتسرا خواندست صائب کنون انده سرای مرد و هر زن
بباید کرد افشای جنایات به ابنای تو ای غمدیده میهن
شنو از من تو از کردار طالب سپس اعمال مشتی دزد و رهزن
تو را بر تر ز مادر مام میهن
اگر مادر نباشد به که میهن
بند دوم: شاه شجاع ثالث
هویت باختگان کشور ما که بودی سالها بیرون ز میهن
به عیش و نوش خود بودند مشغول نه یاد مردم و نه یاد موطن
همی دادند تن در هر دنائت ز مخبری و جاسوسی به دشمن
همیشه در پی طعمه تقلاّ هجوم آور بسان زاغ و زغن
از آنگاهی که کشور گشت اشغال سر کرزی بیرون آمد ز روزن
گروهی خفیه جاسوسان دشمن تبار افغان ولی مزدور دشمن
زپاکستان و هند وچین و ایران ز امریکا و ایران، روس و جرمن
یکی کابینۀ تشکیل کردند به راسش حامد کرزی معّین
ز جاسوسان هر کشور وزیری گزیده گرچه بودی دزد و رهزن
نظامی این چنین تحمیل کردند به دستور«بوش» اندر شهرک بن
دگر خود باختگان چون باشه و زاغ سرازیر وطن همچون تهمتن
مناصب با مقامات و مراتب بشد سرقفلی هر یک معین
به سرقفلی گرفته منصبی را به منصب خویش را کرده مزّین
تصاحب کرد قدرت را خلیلزاد سفیر خاص دربار وشنگتن
شجاع الملک ثالث گشت کرزی بشد تاریخ تکرار، بل نه احسن
خلیلزاد کرد بیرون پادشه را ز صحنه با هزاران حیله و فن
برای خود نمود میدان شغالی سپس آید به صحنه چون هریمن
موفق گشت اندر نقشۀ خود بگفتش تهنیت شیطان ملّعن
شه کشور بشد چون شیر برفی لباس سلطنت بر کندش از تن
برش کرد جامۀ بابای ملت به این عنوان نمود او را مزیّن
مگر این ملت ما بی پدر بود؟ تو را ای مام میهن چشم روشن
زمان کرزی و دور خلیلزاد بود تکرار عهد «لارد کرزن»
تو را بر تر ز مادر مام میهن
اگر مادر نباشد، به که میهن
بند سوم: خطاب به طالب (امر به معروف و نهی از منکر)
به معروف امر و منکر رانکوهش بود فرمان ذوالمجد مُهیمن
نصیحت جزء دین خوانده پیامبر ُبوَد لازم به هر مرد و به هر زن
اگر اوضاع ناهنجار کشور نگویم بس بیازارد دل من
سراسر کشور من غرق خون است چنین درد دلی تا کی نهفتن
مسلمان را مسلمان میکشد، آه از این ظلمی که رفته بر تو میهن
کشد کافر به بیرحمی مسلمان به توپ و راکت اندر کوی و برزن
الا امریکه و انگلیس و آلمان نگهدارید دست از قتل و کشتن
نمایید ادعا حق بشر را نباشد شرم تان زین گونه گفتن؟
کنی بمباردمانی بی محابا بخون آغشته سازی مرد و هم زن
تو کردی تربیت جاسوس و مخبر بشد جاسوسخانه کشور من
جواسیس خود از کشور برون آر مکن تکرار دور «لارد کرزن»
مسلمان میکشد خود را دریغا به زیر پا نهاده امر ذوالمن
خلاف حکم قرآن و پیامبر کند کاری که ناید از برهمن
نمی داند که خود کشتن حرام است؟ شود غرقه به دوزخ تا به گردن
نمی داند که قتل بی گناهان جهنم را سزا باشد فتادن
نمی داند پس پرده چه راز است مسلمان کشتن از اهداف دشمن
تو را ای طالبک دارم نصیحت شنو با گوش هوش این نکته از من
چرا عالم نماهای پاکستان؟ که گیرند پول ز اسرائیل و لندن
نپوشند انتهاری جامه را خود به غیر خود کنند این جامه بر تن
که تا گردد شهید پاک این راه هم آغوش حوریان پاک دامن
همه آنان به دستور آی.اس.آی که باشد جفت و همراز اهریمن
دهد فتوا و مزد خویش گیرد کند آغشته با خونت سر و تن
در این دنیا تو را جان می ستانند دران دنیا سزات آتش به خرمن
تأمل میکن و لختی بیندیش شنو! طالب تو باری دیگر از من
اگر می بود خودکشی شهادت شهید اولین بود بن لادن
بکن توبه به درگاه خداوند مشو بازیچۀ دست هریمن
بگیر راه خداوند و پیامبر گریز از راه اسرائیل و لندن
تو را بر تر ز مادر مام میهن
اگر مادر نباشد به که میهن
بند چهارم: خطاب به کرزی و دار و دسته اش
به روی دیگر این سکه بنگر که دزدی بینی اندر روز روشن
به نام افغان ستاند پول ز ایران ز پاکستان و هند و روس و جرمن
فساد و چور از صدر است تا ذیل رباید از کفنکش جامۀ تن
اگر بودی یکی را ننگ و ناموس نکردی پیشکش میهن به دشمن
به زیر خیمه در گرما و سرما غریبان را بود افغان و شیون
تو اندر ارگ باشی بی تفاوت کنی سیر و سفر پاریس و لندن
زر اندوزی کنی از خون مردم همه فامیل از مرد و هم از زن
تو و کد بانو اندر ناز و نعمت رعیت باشد اندر رنج و محّن
تو و شهزاده میرویست در آغوش یتیمان را نباشد نان خوردن
شدی کر، «کرزیا» گوشت ببستی بیفکن پنبه از گوشت بیفکن
فسادت شست روی مفسدان را شدی اول در این حرفه در این فن
بکن سر در گریبان و بیندیش که زود یا دیر آید وقت مردن
اجل گیرد سراغت هر کجایی چه در ارگی چه در امریک و لندن
در این دنیا خجل در نزد مردم دران دنیا خجل نزد مهیمن
همه دار و ندارت واگذاری به گور همرای تو سه پارچه کفن
فساد و چور دارد ریشه در ارگ الهی ریشه اش از بیخ بر کن
تو را بر تر ز مادر مام میهن
اگر مادر نباشد به که میهن
بند پنجم: فساد اداری و رشوت
سبکباری تو در محشر ز نیکی گرانباری ز زشتی نزد ذوالمن
سوال آنهمه خونهای ناحق ز طفل و پیر و برنا مرد و هم زن
سوال آنهمه چور و چپاول که بودی خود شریک دزد و رهزن
سوال آنهمه میهن فروشی که گیری پول و بسپاری به دشمن
سوال از قاتلان، آدم ربایان هزاران سر جدا کردند از تن
سوال از ساکنان زیر خیمه گرسنه، تشنه اندر حال مردن
سوال از اختلاس بانک کابل فهیم، محمود و شیرخان ُمفتّن
سوال از آنهمه اعمال منکر که سر زد از تو پنهان و مبرهن
سوال از خواری شرع پیامبر که کردی زیر پایت امر ذوالمن
تویی پاسخگوی همچو سوالات به روز حشر در نزد مهیمن
نداری پاسخی بهر سوالی گناه ملتی گیری به گردن
گناه قاضیان دستگاهت که گیرند رشوه را دالر به خرمن
چگویم من از این قضات فاسد نباشد حاجت گفتن، نوشتن
همه اعضای آن چون لنگ حمام بکار آید به وقت غسل کردن
از آنجمله یکی قاضی زخمی به یاد آرد مرا داکتر برایدن
که هر دم هر یک از اعضای شوری خورد صدغلت همچون ماش و ارزن
گناه آن وزیر سست پیمان که باشیطان شود همکیش و همفن
گناه آن دو بد منظر معاون خلیلی و فهیم چور افکن
یکی تاراج کرده مال ملت دگر برده ز موزه مال میهن
بود دلال کرزی آن عمرزی شده مشهور دلّالی در این فن
جوالهای پر از دالر ز ایران به ارگ آرد که کرزی راست مسکن
بهای آنهمه دالر ستانی کند پیشکش به ایران مام میهن
خدا خوارت کند کرزی،عمرزی وطن شد خوار نزد دوست و دشمن
تو را برتر ز مادر مام میهن
اگر مادر نباشد به که میهن
بند ششم: اوضاع وزارتخانه ها
وزارتخانه هایت را چه گویم به پشت میز بینی دزد و رهزن
وزارت نیست دکّان است دکّان متاعش رشوت دالر به خرمن
وزیر مالیه یعنی «ذاکر وال» دو چشم فته زایش زاغ و زغن
مقام و منصبی پر از درآمد به سرقلفی دهد با حیله و فن
چو افتد طشت رسوایش شود گریان کند افغان و شیون
به فن اخذ رشوه هست ماهر چنان گویی کشد از ریگ روغن
تجارت را وزیر است انورا لحق وزارت را گرفته از ره زن
به چشمانش ببینی شیطنت را ز شیطان می رباید بند نیفن
به سوی صورت وی گر ببینی شوی حیران که وی مرد است یا زن
وزیر خارجه آن کودن گیچ نزاده مادر دهر همچو کودن
نمی داند الفبای سیاست سزد او گر کند آتش به گلخن
مشاور های کرزی بیش از صد همه بیکار و بی عارند و بی فن
معاش دالری گیرند هر ماه همه غرق فساد تا گوش و گردن
اگر خواهم که گیرم هر یکی نام یکی طومار می باید نوشتن
رحیم وردک، اسپنتای مرتد ز جاسوسان بگیرم نام دو تن
به پاکستان یکی بود است جاسوس دگر بوده ز جاسوسان جرمن
رحیم خان داده بس داد شجاعت به وقت جشن اندر روز روشن
اگر آوازه اش بشنیده باشی «شنیدن کی بود مانند دیدن»
ز فیر راکت طالب در آنروز دو پا را چار کرد وقت دویدن
گریز خرس قطبی دیده باشی چو بیند در قفای خویش دشمن
خمیر خان دیگربین اسماعیل خان گرفته داکتری اش را ز لندن
نبودی در بساطش هیچ جز آه نشیمن خانه اش بشنیده ام من
نبرده از پدر چیزی به میراث بجز خاکه زغال و ماش و ارزن
کنون بینی که چندین قصر دارد زکابل تا هرات ُدبی و شیندن
شکم را گنده کرده این شکم بو خورد چپلی کباب، کبک و فسنجان
تو را برتر ز مادر مام میهن
اگر مادر نباشد به که میهن
بند هفتم: خطاب به مردم
نیی ای هموطن غافل از اینها به چشم خویش بینی چور کردن
صدای اعتراضت نیست بالا کشی زجر و کنی خدمت به دشمن
وطن برباد شد تو بی تفاوت زمن بشنو اگر مردی اگر زن
کسی کو رای بفروشد به دالر شود بازیچۀ شیطان مُلعّن
تو را دالر دهند میهن ستانند شوی محروم از مأوا ومأمن
مرو اندر پی مادر فروشان که میگیرند دایم پوند و تومن
چو بی مادر شوی ای نا مسلمان سزای تو بود هم سب و هم لعن
چه ذلت خواری و خفت از این بیش دهی تو اختیارت دست دشمن
همه دنیا تو را باشد چه حاصل که زیر پا نمای مام میهن
اگر کرزی و امثالش به قدرت نشینند، وای بر تو وای بر من
به فرمان خدا، حکم پیامبر همی باید قتال با دزد و رهزن
نصیحت به از این نبود که کردم اگر زشت است و نا هنجار و خشّن
بباید رفع حجت کرد باری بگفتم آشکارا و مبرهن
شمارم گر همه افراد فاسد شود یک مثنوی هفتاد و چند من
ز فاسد افسدش را بر شمردم که باشد مشتی از خروار و خرمن
ز افسد واژه ای بدتر ندیدم کند تا وصف کرزی را معین
خطابش کرد باید «افسدالملک» کشانید است کشور را به لجّن
همی دانم نترسد از خداوند ولی ترسد ز پاکستان و لندن
همی گویم که کرزی باش هشیار تو را آخر رسن افتد به گردن
تو پیشاپیش و همکاران به دنبال ز ارگ آرند برون با لعن و با طعن
از آنجمله رئیس دفتر تو خمیر خان است چرکین جامه بر تن
دگر اعضای فاسد ساکن ارگ سیامک با سیه روی و سیه بن
به مرگ محکوم گردند نزد ملت طناب دار را بینی به گردن
ترا ای هموطن گویم به فرجام سفارش میکنم بر مرد و بر زن
بر افکن دولت خنثی کرزی پی افکن یک نظام نو پی افکن
تو را برتر ز مادر مام میهن
اگر مادر نباشد به که میهن
بند هشتم: خطاب به رای فروشان
شود بر پا به کشور انتخابات به جمهوری شود کاندید چند تن
ز جاسوس و ز «وار لارد» و ملیشه شمارشان شود درجن به درجن
خلیلزاد و جلالی و احمد زی همی باشند کاندید واشنتن
خریداری کنند آراء مردم به پوند و دالر و کلدار و تومن
ترا دالر دهند و رای گیرند گرفتن کی بود مانند دادن؟!
فروش رای مادر فروشی است چه مادر را فروشی و چه میهن
مشو مادر فروش ای مرد افغان که بفروشی تو مادر را به دشمن
بیا ناموس مادر را نگهدار به پای دشمنان او را میفگن
تو قاضی نا امین «وقاد» بنگر که طول ریش باشد تا به نیفن
خودش بفروخت وقت انتخابات ز دو جانب گرفت دالر به خرمن
بدین ریش سفید شرم از خدا نی بدان روی سیاه جفت اهریمن
گذارد آنهمه کلدار و دالر واویلا بر کشد هنگام مردن
خدایا ملت ما را نگهدار ز کید مسکو و پاریس و لندن
خدایا شمۀ ایمان و وجدان به کرزی و به فامیلش عطا کن
نشیند قصر گلخانه زند چرس ز گلخانه بر آید دود گلخن
مقدر گر نباشد این عطایت الهی ریشه اش از ارگ بر کن
تو را برتر ز مادر مام میهن
اگر مادر نباشد به، که میهن
عفو تقصیر
خدایا هر چه آوردم در این نظم ببخشا گر خطایی رفته از من
تو خود دانی رضای تو مرادم نبد هر گز مرا قصدی معین
ازان من هجو کردم مفسدان را که باشد عبرتی بر مرد و بر زن
شده غرق فساد و ظلم کشور زمظلومان جدا سازند سر از تن
شیوع خودکشی ز افراد جاهل به هر سو بینی اندر کوی و برزن
به توپ و راکتِ امریک و انگلیس به خاک و خون کشد مأوا و مسکن
به حکم ایزد و امر پیامبر حقایق کرده ام افشا مبرهن
اگر خاموش می بودم گنه بود نباید کرد کتمان امر ذوالمن
20 فبروری 2013