Skip to main content

تحليل ها و پيام ها

Go Search
صفحه نخست
خبرونه
تحليل ها و پيام ها
آثار علمی و تحقیقی (حبیبه)
مرکز دیجیتال سازی کتب
مدیریت تحلیل ها و اخبار
قاموس کبیر افغانستان
  
افغان جرمن آنلاین > تحليل ها و پيام ها  

نظریات شما درمورد مطلب آتی:
  تهاجم فرهنگی اجانب، بخش چهارم     نویسنده:  سراج وهاج

 
اسم: ذکریا یوسفزی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 22.01.2012

خواهر محترم ملالی موسی نظام، تشکر از تشویق تان، بانظریات شما کاملا موافق میباشم ولی زدودن این مشکلات بکار وپیکار همگانی ضرورت دارد، بخاطریکه مشکلات وطن ما آنقدر زیاد است که هیچکس بتنهایی توان حل آنرا ندارد، من آمادهء هرنوع همکاری تاحد توان خود میباشم
بااحترام
یوسفزی


اسم: حسیب فضل   محل سکونت: کانادا    تاریخ: 22.01.2012

سلام و احترام به شما٬ پروفیسور رسول رهین٬

وقتی که عنوان کتاب (املاء و انشأ زبان فارسی دری) را در صفحۀ انترنت دیدم از خوشی زیاد به هیجان آمدم. چای صبحم را ناخورده به خواندن (سخنان مولف در بارۀ کتاب) در سایت خاوران پرداختم. ولی حیف و صد ها حیف که با اسم نامانوس «افغانستانی» برخوردم. دیدن همین اصطلاح در نوشتار شما٬ برایم کافی بود تا بدانم که این کتاب٬ بدون شک برای من پر بها نیست. تصمیم گرفتم که با فقر دانش املایی خود بسازم و از این کتاب استفاده نکنم.

هموطن عزیز٬ با وجود اینکه کتاب شما رفع کنندۀ بسیار مشکلات من کم دان خواهد بود٬ من این کتاب را نه خودم خواهم خواند و نه به دیگران توصیه خواهم کرد. چون شما٬ با وجود دانش سرشار ادبی٬ به همبستگی افغانان باور و احترام ندارید. و استفاده کردن از کتاب شما توسط من و یا دیگران٬ غیر مستقیم٬ تائید باور های شما راجع به هویت ملی مردم افغانستان است. آن کشوری که مردم آنرا شما به داشتن دو هویت نا متجانس (افغان و افغانستانی) تشویق میکنید. استفادۀ این ترکیب توسط یک بی سواد افغان اشتباه است٬ اما کاربرد این کلمه توسط یک دانشمند افغان در اول پذیرفتن و تائید باوری است که در پشت سر این کلمه آویزان است و دوم یک جرم بزرگ فرهنگی است. یک کم خوان افغان هم میداند که این هیولای که شما آنرا قبول کرده و میپرورانید از چشمۀ احساسات منفی قومی آب میخورد. و چیزی که امروز مردم رنجدیدۀ افغان ضرورت دارد این هیولا نه بلکه ارزش های والای انسانی و باور قوی ملی است که ما را در مقابل اختلافات و نابسامانی های غیر قابل انکار جامعۀ افغانی با شیوۀ پسندیده و هوشیارانه کمک و راهنمایی کند. از شما منحیث یک دانشمند افغان توقع آن است که یک روحیه ملی و مثبت را تشویق کنید.

به امید آنکه این زهر هویت به دماغ جوانان افغان سرایت نکند.

از پروردگار امید آن دارم که همیشه صحتمند و خوشحال باشید٬ و بددعا میکنم که در پراگنده گی افغانان همیشه ناکام باشید.

همزبان ولی نه همباور شما٬ حسیب فضل


اسم: ملالی موسی نظام   محل سکونت: ورجنیا    تاریخ: 21.01.2012

محترم شاغلی ذکریا یوسفزی،

ممنون از حسن نظر شما برادر محترم، من هم تبصره های با ارزش و نظریات اصلاحی و صلح جویانۀ شما را مطالعه نموده و به وطن پرستی و ملت دوستی تان آگاه میباشم. حقیقت همان است که معاش خوران ایران که به هر شکل و شمائلی از بالا رتبگان قهرمان، مارشال، عالم دین، عضو کابینه، وکیل در ولسی جرگه و مشرانو جرگه، اعضای مطبوعات افغانی تا جیره گیران خاک آلود، متاسفانه در تار و پود جامعۀ افغانی موجود هستند. این نوکران بی خاصیت که از حب وطن و وفاداری به آرمان های ملی حرفی نشنیده اند، در عوض همه به هر سویه ایکه هستند، تفرقه، شقاق و نفاق اندازی را بین اقوام شریف افغانستان به هدایت باداران آخندی شان خوب آموخته و عملی مینمایند!
برای همین منظور سخیف است که این خادمان و جیره خوران اجنبی، در صدد تغییر و تحریف لسان اصیل « دری افغانستان»، اصطلاحات و لغات عام فهم و مروجۀ آن به فارسی نامفهوم زادۀ اجتماعات ایرانی و « فرهنگستان» بی خاصیت ایران هستند و برای « سود » مادی و سیاسی هرچه بیشتر، ریشۀ کلتور و فرهنگ قدیمی و والای افغانی را به آتش میکشند. درین زمینه و این مشکل ملی، این خواهر تان امثله بسیاری را به عرض رسانیده هست، اینهم مثالی که باعث خنده و گریه میگردد:
آیا از مؤسسه ایکه مریضان را تداوی مینماید باید منطقاً به اسم بنای اولین آن در مملکت، یعنی « شفاخانه» که در سر تا سر افغانستان عزیز مروج است، نامبرد و یا به هدایت مطبوعاتیان ایرانی پرست، با کلمه ایکه معنی معکوس را افاده مینماید، آنرا « بیمارستان» نامید...... یعنی جایی که آدم معالجه نگردیده، بلکه باید بیمار گردد؟؟
بلی برادر محترم، قسمت مهمی از همین گروپ و گروه وابسته، اخیراً چهار نعل رهسپار «برلین» گردیده اند، تا با پلان نامناسب فیدرالی و تیت و پارچه کردن « خدای نکرده» مادر وطن از هم گسیختۀ ویران، به وظائفی که از باداران به آنان تفویض گردیده است، نا ئل آیند. اما ندانسته اند که:
تا یکنفر افغان هست --- زنده افغانستان هست
درین مورد هزار افسوس که دولت حامد کرزی با موجودیت فساد اداری و ضعف مفرط، نه از اجتماع مجرمین جنگی در «برلین» جلوگیری مینماید، و نه موضوع دفتر داری طالبان را در «قطر» روشن میسازد و نه از نظریات عالی شما و امثالتان در مورد ممانعت از تجاوز کلتوری آخوند های مخرب ایرانی توسط عمال افغانی شان در مطبوعات و اجتماعات، مانع میگردد.
خداوند یار و مددگار تان.


اسم: ذکریا یوسفزی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 18.01.2012

محترمه ملالی موسی نظام،اینجانب باشما کدام شناخت ندارم و برای من از ورای نوشته های شما معلوم میشود که یک خانم روشنفکر و بدون تعصب هستید، لذا اگر تبصرهء مرا در همین پورتال خوانده باشید، من از دو سایت انترنیتی بطور واضح نام برده ام که برای ایران و تحت رهنمایی استخبارات آن کشور کار مینماید، شخصی هلاکو نام هم از جملهء همکاران یکی از آن سایتها است ودر آنجا بنامهای مختلف یعنی درسایت خودشان ذهر پاشی برای کشتن عقاید وطندوستانهء افغانها می نمایند، درآیندۀ نزدیک نوشته ای دارم به ارتباط معرفی رسانه های بیطرف و باطرف افغانی، که درآنجا جل و پوستک این سایتهاکشیده خواهد شد، اگر هموطنان من در مورد چیزی دارند برایم از طریق فیسبوک و یا از طریق ایمیل من که در سایت مصالحۀ ملی موجود است ارسال دارند. در صورتیکه مسئول پورتال افغان جرمن آنلاین لازم داند میتوانند ایمیل مرا در همینجا بروز دهند
بااحترام

یوسفزی


اسم: نوشتۀ داؤد موسی    محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 18.01.2012

پاک سازی کلتوری


جناب سرکار اختیار دارن. اما بنده را که به کلی کلافه ام کردن. جای تون خالی، پدرم را در آوردن. اصلاَ سرم نمیشه اینا از جون این ملت بیچاره چه میخان. یادم هست که یک زمانی پا شدن و گفتن که زبون دری اصلاَ زبونیست برای خود و جدا از زبون فارسی.
گفتیم ای بابا! مگه این هر دو زبون از ریشۀ مشترک "اندو اروپایی" نیستند؟
گفتند چرا.
باز گفتم مگه الفبا، گرامر (به بخشید دستور زبون) و حتی اصول بدیع و بیان و فنون قافیۀ شان هم یکی نیست؟
گفتند "این فروعه، اصل همونه که فارسی و دری جفت شان زبونایی اند برای خود".
یک جرأت دیگری به خود دادم و گفتم " هزینۀ لغات و وجود حروف عربی و حروف خاصۀ فارسی هم در جفت شان یکیست. از همه مهم تر این که قاموس لغات و تلفظ حروف ما نیز (با اندکی تفاوت) با اونا یکسیت ". چون دیدیم که یارو حوصلش هنوز سر نرفته، پرسیدم پس چرا وقتی فاکولتۀ ادبیات (به بخشید "دانشکده ادبیات" می خاستم بگم) را در کابل بنیان گذاشتن، کسی به فکر این نشد که (دیپارتمنت فارسی) را (دیپارتمنت دری) بنامه؟" فکر کردم اگر بگم که همین چند جمله رو اگر فارسیست به دری ترجمش کنین، و اگر دریست به فارسی. ولی ترسیدم با من دعواش بشه و کتکم بزنه.. . . . .

یادداشت پورتال
بقیۀ این مقالۀ رادر صفحۀ تحلیلات پورتال افغان جرمن آنلاین مطالع فرمائید و یا هم لینک آتی را کاپی نموده در براوزر اکسپلورر تان نصب کرده و اصل مقالۀ جناب داوود موسی را مطالعه نمائید


http://www.afghan-german.net/upload/Tahlilha_PDF/moosa_daood_paaksaazi_kulturi.pdf


اسم: ملالی موسی نظام    محل سکونت: اضلاع متحدۀ امریکا    تاریخ: 16.01.2012

محترم آقای هلاکو خان حقبین،

مانند اکثر ملی گرایان افغان که یقین دارند که شما به دو دلیل در مورد موضوعات جدی و حساس ملی و مشکلات اساسی جامعۀ افغانی چنین نوشته هایی را ارسال میدارید، من هم به نظر و قضاوت آنان اعتقاد دارم:
اول: شما قصداً یا وظیفتاً موضوعات حیاتی و مباحثات جدی بالای مشکلات مطرح شدۀ افغانستان و مردم آنرا در نظر خواهی ها، با ارائۀ نوشته هایی که یا به موضوعات اصلاً ربطی ندارند، ویا اینکه آنانرا از اصل موضوع منحرف نموده، کاملاً به بیراهه میکشد تا ذهنیت خوانندگان را به « دلائل خاص» از آن مباحثات ملی دور بسازد، به بازی گرفته وخدشه دار مینمایید.
دوم: اینکه شاید شما «هدف خاصی» در تخریب همیشگی موضوعات نظر خواهی ندارید، درین صورت شما طبیعتاً همانی را مینویسید که میبینید و میتوانید بنویسید. درین صورت هم اولتر صدمه را به شناخت خود وارد مینمایید، چنانچه که بزرگان فرموده اند: تا فرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.
از نحوۀ املاء و انشاء که بگذریم، باید اعتراف نمود که نوشته های شما، دشمن شخصیت شما هستند. البته تبصره های تان برقسمت های بی ارزش و فرعی موضوعات مهم مورد بحث در نظر خواهی، بیت عالمانه ایرا هم از حضرت حافظ بیاد می آورد: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه . . . . چو ندیدند حقیقت، رهه افسانه زدند. پس همان هست که شما به نظر و« حقبینی» خود وقتاً فوقتاً اسم مستعاری را انتخاب مینمایید، در حالیکه سبک نوشته و طرز استدلال تان با املاء و انشای خاص خودتان همیشه قابل شناخت میباشد. چون دیگر ضرورتی برای پاسخ به نوشته های تان با خواص ذکر شدۀ بالا نمیبینم، مؤفقیت تان را در راهی که پیش گرفته اید، خواهانم.
خدا یار و نگهدار تان!


اسم: هلاکو خان   محل سکونت: ملک خداداد    تاریخ: 15.01.2012

قابل توجه دوستان عضو پورتال وزین افغان جرمن آنلاین:

بخاطر خدمت به زبان و افتخارات تاریخی خویش و رد تهاجمات بی موجب بیگانه ها در حریم مقدس زبان های ملی بیائید اصلاحات را از خود شروع کنیم:

در مضمون محترمه ملالی جان موسی نظام، ملکه ویب سایت وزین افغان جرمن آنلاین، آمده است که کتاب های چاپ ایران با "املای غلط ترین" و "انشای بدترین" .... و نیز عین اشتاهات در نوشته های محترم داود جان موسی دیده می شوند.

برای جلوگیری از تجاوزات فرهنگی ایران بیائید اول اشتباهات خود را اصلاح نمائیم تا ایرانی های بدنویس و غلط نویس بالای ما خویش نویس ها نخندند.

بجای "انشای بدترین" و "املای غلط ترین" باید صورت درست آن را تعمیم و نشر کرد:

با "غلط ترین" املا و "بدترین" انشا"!

تشکر از توجه تان و امیدوارم که این اقدام یک قدم کوچک در راه جلوگیری از کچه نویسی در زبان ملی و تاریخی ما توسط خود ما "وطن دوستان" و "فرهنگ داران" غیور و سربلند افغان محسوب گردد.

بااحترام تمام
هلاکو خان


اسم: هلاکو خان   محل سکونت: ملک خداداد    تاریخ: 14.01.2012

قابل توجه جناب محترم داود موسی:

صرف وصرف توضیح است و هیچ هدف بحث و جنجال نهفته نیست:

مصدر "هشتن" و گردان آن در گذشته و حال (مضارع)

جناب داود موسی استاد زبان دلچسپ پشتو کتابش را بالای میز "هشت" یعنی گذاشت.

جناب ولی احمد نوری استاد لسان شیرین دری کتابجه اش را بالای چوکی "میله" یعنی می گذارد!

این فرموده شما که مصدر هشتن مضارع ندارد، اشتباه شماست.

تشکر از توجه تان


اسم: ذکریا یوسفزی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 10.01.2012

اینجانب که مسئول سایت انترنتی مصالحۀ ملی میباشم، طبق ضرورت و عادت صبح وقت سری به اکثر سایت های انترنتی میزنم واکثریت مضامین نویسندگان محترم را میخوانم و از آنها فیض برده واز بعضی انتباه میگیرم، حال برایم بهتر معلوم میشود که کدام سایتها و کدام نویسندگان، کدام سیاست هارا به پیش میبرند و غنای فرهنگی خودرا چطور و از کجا تکمیل مینمایند و یا جطور ناخواسته تحت تاثیر بعضی فرهنگ های بیگانه میروند.
همچنان اینرا هم میدانم که دشمنان وطن، فرهنگ و مردم ما چقدر نشرات، سیاستهای نشراتی، فرهنگ و غیرۀ مارا همه روزه تحت فوکس قرار میدهند و چطور آنرا مطابق هدف و مرام خودشان چرخ میدهند، کدام نشرات تلویزیونی، کدام سایتهای انترنتی، کدام رادیوها، کدام نشرات چاپی، کدام مؤسسات فرهنگی وغیره تحت نظر آنها نشرات مینمایند و توسط آنهاتمویل میشوند؟آنها همچنان میدانند که کدام نشرات مستقل بدون دیکته آنها عمل میکنند و چقدر جلو نفوذ آنها قرار میگیرند؟
آنها تصمیم میگیرند که کدام نشرات افغانی راه خودرا در کشورهای آنها باز نمایند و کدام نشریه در کشور آنها مسدود گردد وآنهم به کدام علت؟
اینجانب از قبل متوجه آن بودم که سایت مصالحۀ ملی بنا بر پالیسی ملی آن تحت تعقیب و فوکس کشور ایران هم از داخل وهم از خارج قرار دارد وآنها در جستجوی آن بودند که چطور در جهت بدنام ساختن آن از کدام طریق اجراآت نمایند، تااینکه مضمونی در این سایت تحت عنوان ارد بزرگ یا شیطان بزرگ نشر شد، که مورد علاقۀ بسیاری از افغانها قرار گرفت و پرده از رازهای برداشت که ایران چطور در کشور ما مصروف کارهای جاسوسی بااستفاده از همه کانال هااست و همان بود که اطلاعیۀ مسدود ساختن سایت مصالحۀ ملی را در ایران که قبلا به آن مبادرت ورزیده بودند در نشرات وابسته به سازمانهای جاسوسی خود مثل کابل پرس، شبکۀ اطلاع رسانی افغانستان و یک سلسله سایتهای دیگر ایرانیها در سویدن وغیره باعجله نشر نمودند و به نویسندگان مضامینی که علیه سیاست های تجاوزکارانۀ ایران می نویسند از طرق مختلف اطلاعیه های تهدیدی ارسال مینمایند، با در نظرداشت اشارات بالا باید گفت که:
1- نفوذ فرهنگی بشدت از طرف ایران در کشور ما در پهلوی نفوذ جاسوسی جریان دارد، باید جلو آنرا گرفت، کانال ها، شیوه ها و افراد مربوط به آنهارا افشا ساخت.
2 - یک کمیته یا مجمع غیر دولتی از طرف نخبگان کشور تشکیل گردد که بصورت متواتر درین زمینه تحقیق نموده و از نتایج آن مردم مارا آگاه سازند.
3 - نشرات وابسته به ایران و دیگر کشور هائیکه سیاست دشمنانه را در قبال افغانستان بپیش میبزند باگرفتن نام و افراد آنها افشا گردد.
4 - بصورت قاطع کوشش بعمل آید که از کلمات ایرانی و روش نوشتاری به سبک فارسی ایران در نوشته ها، صحبتها و غیره جلوگیری شده و در مقابل در تقویۀ ادبیات دری خود افغانستان و اصطلاحات سچه و اصیل خودما اجراات گردد و غیره


اسم: نجیبه قانع   محل سکونت: حرمنی    تاریخ: 10.01.2012

آدم خان سلام بر شما
چرا راست ګفتن را خوش ندارید ؟ میګویید تمام تبصره ها را خواندم و بعد از روی همان تحقیقات خود مرا در جمله آنهایی حساب میکنید که ګویا طرفدار نفوذ بیګانګه ها در زبان دری ام
از کجای تبصره های من این نتیجه را ګرفته اید؟ یک جمله را مثال بیاورید
من درین مورد ضرورت دفاع از خود را نمی بینم ، در باره من هر چه فکر میکنید بکنید اما این تذکر بخاطر آن است که فکر میکنم و یا حد اقل آرزو دارم ګه همین یکی دو جمله اعتراضیه باعث شود که بعد ازین اګر شما و یا کدام هموطن دیګر وقتی مرور تبصره ها را داوطلبانه بعهده میګیرید و بعد نتایج ( تحقیقات ) خود را ابلاغ میدارید ، وظیفه ایرا که خود تان برای خود برګزیده اید با کمی دقت انجام دهید
میدانم یکی دو جمله آنهم از یک شخص عادی مثل من نمیتواند شیوه قضاوت و تنیجه ګیری و استدلال تان را که در طول سالهای دراز شکل ګرفته تغییر دهد ولی خوب ، یک احتمال خیلی خیلی کم تصور شده میتواند که در آینده در وقت قضاوت کردن ناګهان همین چند سطر غریبانه بیاد تان بیاید و شما را از یک قضاوت عجولانه باز دارد . بحاطر همین احتمال کوچک ، این عریضه را نوشتم - یا احترام


اسم: آدم خان   محل سکونت: کابل    تاریخ: 09.01.2012

من تمام تبصره هارا خواندم و نتیجه ذیل را بدست اوردم:

جمله ۷۶ نظر در مورد تهاجم اخوند های پهلوی
۸ نظر موافق با تهاجم مربوط به فریار و خانم قانع
۱۰ نظر موافق هلاکو خان با تهاجم اخوندی پهلوی
۵۸ نظر در مورد رد و جلوګیری تهاجم فرهنګی اخوندی

بنا به شما محترمین هر یک : فریار، خانم قانع و هلاکو خان:
شما نمیتوانید که یک کتله عظیم مردم افغانستان را شریک نظریات تان در مورد قبول تهاجم فرهنګی اخوندی نماید . بیخار باشید


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 08.01.2012

میخواهم به ادامۀ آنچه قبلاً نوشته ام چند نکتۀ دیگر هم احترامانه عرض کنم:

قبل از همه باید بگویم که کار خانگی را که خودم برای خود داده بودم انجام دادم. من تقریباً تمام مقالات علامه کهزاد و نوشته های محترم فریار کهزاد را که در ویب سایت ها قابل دسترسی اند مطالعه کردم. مصاحبه برادر علامه کهزاد استاد یوسف کهزاد را با بی بی سی شنیدم و مقالۀ شاغلی محترم اکرم عثمان را در بارۀ سه کهزاد خواندم ولی هیچ سندی نیافتم که بر سخنان شاغلی فریار کهزاد صحه بگذارد. بر عکس طوریکه قبلاً عرض کردم آنچه من از این نوشته ها و غیره دریافتم این است که در نوشته های شاغلی مرحوم کهزاد بعضی کلمات تغییر داده شده اند.

ما متل معروف داریم که " با ما نشینی ما شوی با دیگ نشینی سیاه". به عقیده این حقیر شیشت و خیست فریار جان با یکعده ایرانی ها باعث گردیده که او حتی کلمات را که اصلاً پشتو هم نیست تغییر داده و معادل ایرانی آنرا هم در نوشته های خود و هم در مقالات علامه کهزاد استعمال کند. مثلاً من اصلاً باور نمیکنم، مگر اینکه کاپی اصلی نوشته علامه کهزاد را ببینم که او به جای فرانسوی که از قرنها بدینسو در افغانستان رایج است، مانند ایرانی ها در مقالات خود "زبان فرانسه" گفته یا نوشته باشد.

در اینجا لازم میبینم به نوشتۀ شاغلی محترم حمید انوری اشاره کنم که در مورد وحید قاسمی نوشته اند. اشخاصی مانند وحید قاسمی حتی فکر میکنند که اگر به عوض پدر کلان پدر بزرگ بگویند و کسی به جای کار خانگی، تکلیف خانه بگوید و به جای الماری، کمد( کامود) بگوید بهتر است. چرا ؟ طوریکه گفتم شاید همان شیشت و خیست با مهاجران ایرانی در امریکا و اروپا و یاهم عدم معلومات و مطالعه کافی سبب شده باشد که افغانهای ماحتی کلمات سوچه دری را هم رد کنند.

و به حسن اختتام کلام چند نکتۀ دیگر:

- من شاغلی فریار را حالا کهزاد خطاب میکنم زیرا اکثر آنانی که در مورد ایشان و یا علامه کهزاد نوشته اند او را با نام فامیلی کهزاد خطاب کرده اند پس من هم به نشانۀ احترام به نظر اکثریت او را پسر کهزاد صاحب میشمارم هرچند باورم هم نمیشود. از ایشان اما احترامانه خواهش میکنم که در نظر داشته باشند که برای یک کشور فقیر مانند افغانستان که اکثر اسناد، مقالات ، داشته های تاریخی و غیره به علل معلوم و نا معلوم در معرض خطر قرار دارند، نوشته های علامه کهزاد هم بخشی از ثروت و خزانه ملت است. تحریف در آنها، وارد کردن تغییرات و یا تخریب و از بین بردن آنها برای اینکه کلام خود را به کرسی نشاند عملی نهایت طفلانه و ناجوانمردانه است.

- از شاغلی محترم محمود غزنوی برای نشر بخش از نوشتۀ مرحوم علامه حبیبی تشکر. همچنان باید عرض کنم که دو نوشتۀ شاغلی محترم داوًد موسی را چندین بار خواندم و به دیگران هم توصیه میکنم. خیلی عالی و آموزنده اند. از "طنزش" شان لذت بردم و خندیدم.

وسلام



اسم: آدم خان   محل سکونت: کابل    تاریخ: 08.01.2012

من به فریار یک عرض دارم اینکه بعد از این همرای نام خود کلمه قومندان را به عوض داکتر بنویسد، زیرا که یک داکتر هیچوقت یک مضمون را به شکل جنون نه مینویسد بلکه از طریق استد لالات و منطق قوی خویش جواب را میدهد، من اگر چه مضامین علی احمد کهزاد را ندیده و نه خوانده ام ، اما از روی بعضی نظریات معلوم میشود که استاد کهزاد یک شخصیت برجسته بود، بنا امیدوارم که طریق استاد کهزاد را تعقیب نموده و یا هم در غیر آن کلمه قومندان را همرای نام خویش سرش نماید.


اسم: داؤد موسی   محل سکونت: کابل    تاریخ: 08.01.2012

"طنزش"
تــــرقـــش دل

به چهار یار با صفا قسم که از روزیکه نطاقان و انانسرهای رادیو و تلویزیون درین کشور نوشته هارا به "خوانش" گرفته اند، دلک ماهم به "ترقش" رسیده و زهره ام به "کفش". در واقع، این خاریست که آنها در سینۀ ما به "خلش" گرفته اند. آنها با وجود این همه کوششهای وزارت معارف برای تدریس سواد حیاتی، دیگر اصلاً نوشته ها را نمیخوانند. بلکه آنهارا به "خوانش" میگیرند. بلی، آن مصدر مادر مرده، (خواندن)که در آغاز وحی قرآنی بایکی از مشتقات آن به شکل (اقراء یعنی بخوان) صورت گرفته، اکنون جای خود را به کلمۀ بدیعۀ، "خوانش" به "سپردش" داده و خودش رهسپار قاموس بی سوادان گشته است.
یک بار خواستم تا ساطور بدست گرفته و این سینۀ پر کینه را به "درش" بگیرم تا خون از آن "فورش" نموده و زمین و زمان را به "پوشش" بگیرد. اما، حوصله کردم و با "گویش" (لاحول والله الا بالله) خودرا باین قناعت دادم که باید زبان قلم برای "گفتش" مکنون دل، میکرفون بهتری باشد. لهذا، ساطور را بقلم تبدیل نموده و سطور ذیل را به "نوشتش" گرفتم.
اگر اولیای امور وزارت اطلاعات و فرهنگ درین مورد چشم خودرا به "بندش" گرفته اند، امید که این درد دل من از جانب شما خوانندۀ عزیز به "پذیرش" بگراید.
من برای روشن شدن موضوع، اولتر و قبل از همه برای "یافتش" ریشۀ کلمۀ "خوانش" شروع به "پالش" آن در صفحات لغت نامهُ دهخدا، فرهنگ عمید و فرهنگ معین نمودم. هر قدر که یازش من برای "یافتش" آن عمیق تر گردید، به همان اندازه شاهد مقصود از آغوشم به لغزش گرایش نمود. دلم سخت بحال این زبان بیچاره سوزش گرفت و با خود گفتم که این یک مشت گویندهُ تازه بکار رسیده که سرنوشت زبان ما در "گروش" آنها افتاده است، چطور بخود حق میدهند که با "کشش" خود سرانهُ لغات و واژه های جدید در زبان ما یک دکتاتوری فرهنگی را بر سر ما به "کوبش" بگیرند؟ آخر اینها این کلمهُ "خوانش" را از کجا به "پدیدش" گرفته اند؟ مگرعقل شان این نکته را به "گیرش" نمیگیرد که "نوآورش" لغات در زبانهای ملتها یا از اثر تحولات ناشی از "کاربردش" آنها در طی سالیان و قرون دراز - و بصورت استحالوی، به "سازش" گرفته میشود، و یا هم نویسندگان و خطیبان زبر دست چون شکسپیر، چرچل، سیسرو و برتراند رسل با استفاده از موقف خود در جوامع، لغات جدید را در هزینهُ زبان ها به "نهش" میگیرند.
اولی (شکسپیر) را میگویند که ده در صد تمام لغاتیرا که در نوشته هایش بکار برده، از "سازش" خود او بوده. چرچل نو آور لغاتی از قبیل "شرق میانه" و "پردهُ آهنین" بوده و کلمهُ "بین المللی" از "ساختش" مغز برتراند رسل است.
بنازم شست انانسر های محلی خودرا که علی الرغم "کمش" و "نا رسایش" شان در دانش گرامر روزمرۀ فارسی، در "سازش" لغات جدید، دست شکسپیر را از عقب به "بستش" گرفته اند. آخر سازش لغت جدید نیز خواهش لب و لونجه را دارد که هر شخص مایکروفون بدست و کمره به پیش "داشتش" آنرا ندارد. بهتر است یکی به اینان "فهمش" بدهد کاربرد اصطلاحات "تشکری نمودن" و "ماین یک اسلحۀ ]سلاح؟[ خطرناک است" چرا جواز ندارند؟ یا این که افعال متعدی عربی که بر وزن (افعال)و (تفعیل) میباشند، چرا به پس آوند هایی از قبیل نمودن، ساختن، یافتن و غیره ضرورت ندارند (بصورت مثال، کلمۀ تشکیل خودش به معنی شکل دادن بوده و "تشکیل دادن" درست نیست. تبدیل به معنی بدل نمودن است و کار برد "تبدیل نمودن" جواز ندارد. ادغام بمعنی مدغم ساختن است و غیره). همچنین، ترکیب (این چنین) جواز ندارد زیرا خود کلمۀ (چنین) از (چون) و (ین) که مخفف (این) است ساخته شده.
حالا اندکی فضل فروشی: از نظر دستور زبان ما، مصادر از نظر کیفیت به سه دسته تقسیم میشوند:
(1) مصدر اصلی که ریشۀ فارسی دارند مثل خوردن، نوشتن، زدن وغیره .
(2) مصدر جعلی که حروف (دن) و (تن) مصدری در آخر کلمات خارجی پیوند می شوند مثل از کلمات عربی رقص، فهم، طلب و بلع مصادر رقصیدن، فهمیدن، طلبیدن و بلعیدن. از کلمات ترکی قاپماق، چاپماق و تپماق، مصادر قاپیدن، چاپیدن و تپیدن. هم چنان در فارسی افغانی از کلمۀ اردوی (چلنا) مصدر چلیدن ساخته شده(*).
(3) مصدر مقتضب (بریده) که چنین مصادر در همه حالات و زمانها قابل تصریف نمیباشند. مثل مصدر (هشتن) بمعنی ماندن که در زمان ماضی مثل (هشتم) و (هشته بودم) مستعمل بوده اما فعل مضارع ندارد. مثلاً نمیتوانیم بگوییم که(می هشم). همچنان است مصدر (تافتن)که ازآن فعل (می تافم) ساخته نمیشود.
کلمۀ "خوانش" اگر در زبان فارسی مجاز میبود، بخاطر اینکه در فعل (خواندن) حروف (د) و (ن) آن بحرف (ش) به "بدلش" گرفته شده، یکی از اشکال (حاصل مصدر) میبود. حاصل مصدر نیز یک خاصیت مقتضبی دارد. باین معنی که همه مصادر را نمیتوانیم تنها با تعویض حروف (تن) و (دن) آن با حرف (ش) به حاصل مصدر مبدل نماییم. مثلاً از مصادر خواستن، نهادن، خفتن و خاستن نمیتوانیم کلمات خواستش، نهادش، خفتش و خاستش بسازیم. مگر اینکه بفحوای داستان مشهور که "ما که کردیم، خو شد" عمل نماییم.
اما نحویون مایکرفون سالار مااصلاً متوجه نیستند که بااین نوآوری های خود چه بلایی بر سر این زبان بیجاره آورده اند. مخصوصاً در خانۀ ما هم اکنون یک طامات صغرایی بر پا گردیده است. نوکر زنانۀ ما وقتی میخواهد کالارا به "شستش" بگیرد، اولاً آنرا باآب صابون به "شقش" گرفته و بعد از "شپلش" همه را بر روی تناب به "اویختش" میگیرد. خلیفۀ آشپز نیز برای اینکه از دیگران پس نمانده باشد، غذا را از دیگ در کاسه به "کشش: میگیرد.و حتی سگ ماهر باری که می بیند حقوق مدنیش درین خانه پامال گردیده، به باغچه رفته و همه گلها را از بیخ و ریشه به "کنش" میگیرد.
پیشنهادی که از نقطۀ "دیدش" این احقر معقول مینماید اینست که معاش این گروه گویندگان را که "فرهیختش" پرهیز از "یازش" به لغات " زور آباد "را ندارند، به پول جنبش بپردازیم تا بدانند که یک من نان چد فطیر است. و اگر صلاح کار درین هم نبود، ناچار به گفتۀ ذیل شاعری سر به "نهش" بگیریم:
"تپش"، "سوزش"، در خاک و خون "غلتش" و "مردش" (**) - به حمدالله که درد عاشقی چاره ها دارد
ازینکه شما خوانندۀ عزیز این چند نکتۀ بی سر و پا را به "خوانش" گرفتید، کمال امتنان را دارم. الله یاور.

(*) در فارسی ایرانی (چلیدن) به معنی (شپلیدن) است که من بعد باید آنرا "شپلش" بخوانیم.
(**) اصل این مصراع چنین است: تپیدن، سوختن، در خاک و خون غلتیدن و مردن.


اسم: آرین   محل سکونت: هالند    تاریخ: 07.01.2012

سلام ها و احترامات خود را در قدم نخست خدمت هموطنان وطندوست و سربلند خود تقدیم مینمایم و بخاطریکه سلام دادن ثواب دارد به مزدوران بیگانه پرستی که نظرات شانرا در این صفحه نوشته اند هم اولاٌ سلام گفته بعداٌ دو سوالی از ایشان دارم.
دیروز فلم مستندی به نام "بلوچستان: جنگ دیگر پاکستان" را در تلویزیون الجزیره بخش انگلیسی تماشا میکردم و در جریان فلم متوجه شدم که بلوج های آنطرف خط دیورند که در این فلم به زبان بلوچی، اردو و انگلیسی حرف میزنند کلمهء جرگه را مکرراٌ در بین مکالمات شان بکار میبرند.
حالا سوال من از دشمنان پشتون این است که آیا پشتون ها این کلمه جرگه را به زور در مغز ها و زبان های این بلوچ ها تخته کرده اند؟ و آیا استفاده کلمه دانشگاه به جای پوهنتون علاقه شما به زبان دری و یا کلمه دانشگاه است و یا نفرت شما از پشتون ها و خوشنود نمودن باداران ایرانی تان؟
لنک فلم:
http://www.aljazeera.com/programmes/aljazeeraworld/2012/01/2012121372863878.html


اسم: حمید انوری   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 03.01.2012

با عرض سلام خدمت هموطنان، از جناب محترم داوود موسی، قلم بدست دراک افغان اظهار سپاس دارم که اندر مورد لقب " علامه" روشنی انداختند و اندکی نوشتند و خوب هم نوشتند و امید است این سلسله را یا در همین دریچه و یا هم بصورت مستقل،دنبال نموده و بر داشته های اندک این کمترین بیفزایند. برای " علامه" شدن و علامه بودن،به فکر قاصر بنده، باید " هفت شهر عشق " را طی نمود تا قدم نخستین را در راه " علامه" شدن و علامه بودن، برداشت.تا الحال من به یک تعریف معیین از مشخصات " علامه" شدن، در جائی برنخورده ام تا از روی آن دانسته گردم ما در تاریخ کهن کشور خود چند " علامه" داشته ایم و اسمای مبارک شان چه بوده است و این لقب از سوی کدام مرجع برای شان تفویض گردیده است.امید است هموطنان دانشمند ما در زمینه بیشتر بنویسند.

تهاجم فرهنگی ایران یا "تخته کردن" اصطلاحات ایرانی در زبان ملی دری افغانستان تا بدانجا پیشرفته است که امروز دیگر حتی گریبان هنرمندان خوش آواز و پرکار ما را نیز گرفته است. به مصاحبۀ وحید قاسمی ،هنرمند خوش صدا و پرکار افغان در یکی از تلویزیون ها گوش میدادم که از کابل بصورت مستقیم پخش میگردید،این هنرمند خوش آواز در لابلای مصاحبۀ خود چندین بار اصطلاحات ایرانی " شهردار"، " شهرداری" و " پدربزرگ " را بجای "شاروال"، " شاروالی"و " پدرکلان" استفاده کرد. حال شما خود قیاس کنید هجوم اصطلاحات ایرانی در زبان زیبای دری افغانستان،تا بکدام عمق رسیده است. ما را از وحید قاسمی این گمان نبود.( تاریخ نشر مصاحبه ساعت یک و نیم بعد از ظهر روز سه شنبه سوم جنوری ۲۰۱۲به وقت امریکا،منتشرۀ تلویزیون پیام افغان- مصاحبه از دنیا پرکار)


اسم: هلاکو خان   محل سکونت: ملک خداداد    تاریخ: 03.01.2012

محترم ملالی جان موسی نظام:

من نوشته های شما را با دقت می خوانم. از اینکه مرا به اسناد فاکولته حقوق و علوم سیاسی پوهنتون کابل محول ساختید و تشویق کردید که برای یافتن معنی کلمه "سیتیزن" به آنجا مراجعه کنم، یک جهان ممنون ولی برای شما بانوی جناب عالی صد فیصد اطمنان(اطمینان) می دهم که من بعد از طی مراحل اصولی که طبعاً مرور نصاب درسی فاکولته حقوق در دوران درخشان اعلیحضرت سردار محمد ظاهر شاه و سردار محمد داود خان شهید مغفور مرحوم شامل این مرحله و اصول می گردند، با شما صحبت می کنم و همیشه تلاش نموده ام که بی خریطه فیر نکنم.

زبان مثل موتر های مورد استفاده روزمره شما بانو خانم عالی و من حقیر بدبخت سر تنبه شرق زده مبنی بر فرهنگ لجاجت و خصومت ذاتی، همه ساله باید مطابق شرائط و تقاضای روز تهیه و عرضه گردد. در صورتیکه شما دوست دارید که موتر مادل 2012 بجای مادل 2011 داشته باشید،َ پس چرا در مورد زبان و انکشاف و توسعه آن این اصل را قبول ندارید؟ مشکل شما، ببخشید، بی ادبی معاف، در نوشته های تان بخوبی تبارز داده می شود. شما همیشه بالای "مانوس بودن" کلمه ها، "عامیانه بودن" کلمه ها، "عام فهم بودن" جمله ها ... وغیره و در یک جمله بالای بازاری بودن زبان تاکید دارید. من نمی فهمم که چطور خدمت شما جناب عالی مطلب خود را به عرض برسانم؟ شما حتماً درک می کنید که جهان امروزی بسوی بالا بردن سویه به بالا در تلاش است ... نه اینکه کوشش گردد ما سویه علمی خویش را عامی بسازیم! و بهمین علت بود که پوهنتون ها دایر گردیدند که موضوعات را از شکل بازاری بودن و عامی بودن و مانوس بودن آنها خارج ساخته، علمی بسازند.

کلمه زیبای "پوهنتون" پشتو در زبان دری بخاطری مردود است که یک کلمه سرکاریست. هر چیز سرکاری با مخالفت مردم مواجه می گردد. حین تدوین قانون اساسی موجودۀ افغانستان جناب حامد کرزی و شرکا یک بند را در قانون اساسی زیر عنوان مصطلحات "ملی" مخفی و دور از اصول دیموکراسی تخته کرد(کردند)که از نظر من نفاق ملی بشکل امروزی در افغانستان از همین جا آغاز گردید و تا اینکه کار بجائی رسید که قرار داریم.

امروز تلویزیون های آزاد افغانستان طور دلخواه کار می نمایند ولی این همه نق زدن شما و همکاران تان در ویبسایت افغان جرمن آنلاین چه معنی و مفهوم می تواند داشته باشد. ای کاش شما می توانستید جلو این کار را از طریق اعمال زور و تخته کاری Xگرفته می توانستیدX(بگیرید) ولی نق زدن های بیش از حد نتیجه ای جز تعمیم نفاق ملی برای افغانستان ندارد. حال اختیار در دست خود تان است که با کلمۀ "دانشگاه" سر همزیستی را در پیش می گیرید یا سر دشمنی را برای تجزیه و تباهی افغانستان. هیچ کس نمی خواهد پیش شما عذر کند که بخاطر بقای افغانستان راه همزیستی را پیشه کنید. خود مختارید.

باحترام فائقه و صمیمانه

هلاکو خان طرفدار همزیستی و وحدت


اسم: ملالی موسی نظام    محل سکونت: ایالات متحدۀ امریکا    تاریخ: 03.01.2012

در مباحثه بر تجاوز فرهنگی ایران، به کجا میرسیم؟

مباحثه و مناقشه ایکه بر مضمون خردمندانۀ دانشمند مطبوعاتی و با درد افغان، محترم سراج وهاج در مورد تجاوز فرهنگی ایران بر لسان ارزشمند و اصیل دری افغانستان صورت میگیرد، تا جائیکه با استدلال بیطرفانه، مراعات ادب قلم، قانع ساختن و قناعت نمودن همراه باشد . . . .

یادداشت پورتال
بقیۀ این مقالۀ عالی رادر صفحۀ تحلیلات افغان جرمن آنلاین مطالع فرمائید و یا هم لینک آتی را کاپی نموده در براوزر اکسپلورر تان نصب کرده و اصل مقالۀ میرمن ملالی موسی نظام را مطالعه نمائید.
http://www.afghan-german.net/upload/Tahlilha_PDF/m_nezam_dar_mobahesa_bar_tajaoz_farhangi.pdf


اسم: محمود غزنوی   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 31.12.2011

محترم نوری صاحب، مسئولان افغان-جرمن آنلاین و هموطنان گرامی
مضمون نوشته پوهاند عبدالحی حبیبی مورخ شهیر افغانستان است . همچنانکه در آنزمان جواب مناسب به تجاوزات فرهنگی وتاریخی ایران بود ، امروز هم میتواند با ایرانیان و ایرانپرستان به حکم اسناد تاریخی حسابی کند.

محمود غزنوی


اسم: م، داوود موسی   محل سکونت: کابل افغانستان    تاریخ: 31.12.2011

عــلامـت عــلامــگی

در این اواخر در مطبوعات نوشتاری و گفتاری و خاصتا ًدر رسانه های انترنتی خوانده و شنیده میشود لقب (علامه)را که داشتن آن از خود شرایطی دارد، به شاخی باد میکنند. میترسم که این ویروس ساری نباشد و همۀ مارا نگیرد و مثل ایرانی ها که همه، همه را آغای دکتور خطاب میکنند ما هم همدیگر را منبعد علامه نگوئیم.

روزی عزیزی در مجمعی دوستان چند بیت زیبایی قرائت کرد. حاضرین پرسیدند که این ابیات زیبا از کدام شاعر آزاده است؟ آن دوست جواب داد : از (علامه اقبال لاهوری)!!؟؟
من از شنیدن نام اقبال لاهوری با لقب (علامه) بخود تکان خوردم که چگونه میتوان محمد الغزالی را با تمام آثار، کتب و گنجینه هایش تنها (شیخ) نامید و اما اقبال را (علامه) خطاب نمود. همین موضوع روح نوشتۀ فعلی را تشکیل میدهد. با باز شدن این راه گنجشکک می خواهم خاطر نشان نمایم که در سالهای اخیر ما لقب (علامه) را در مورد یک عده ای از دانشمندان هموطن خود که دیگر در میان ما نیستند اندکی «طائیانه» بکار می بریم.

این حقیقت میتواند بخاطر«سپاهی را حواله دار گفتن» باشد یا به فحوای «جگر، جگر است و دگر، دگر». قدر مسلم اینست که بهمان طوریکه همه خواص انسان تغییر پذیر میباشد، زبان و معنی الفاظ او هم با گذشت زمان در تحول است. سؤال من در اینست که آیا ما ناخود آکاهانه می خواهیم یک اصطلاح قدیم را در قالبهای ناجور جدید بگنجانیم و یا اصلاً متوجه این تحولی که دیگر صفت علامه شدن را بمعنی قدیم آن از حیطۀ امکان بشر بدور برده است، نمیباشیم.

در لغت عربی لفظ (علامه) با تاء عربی صیغۀ مبالغۀ مفرد بوده و برای مؤنث و مذکر یکسان بکار میرود. لفظ (علام) در قرآن مجید تنها در شأن خداوند(ج) بکار رفته است اما کلمۀ (علامه) را در بعض فرهنگها بمعنی «همه دان» و در قوامیس دیگر «بسیار دان» گفته اند. بسیاردان کسی است که در یک علم از اقران خود بیشتر بداند و همه دان آنکه در «همه» علوم دانش وافر و گسترده داشته میباشد، اما این لقب در قدیم هم تنها در شأن یک مشتی از دانشمندان بسیار نخبه که تعداد انگشت شماری از آنها در هر قرن ظهور میکردند بکار برده میشد.

اگر چه کلمۀ (علامه) در تاریخ علوم اسلامی هم سابقۀ طولانی ندارد ولی میتوان گفت که در تاریخ بشر – خصوصاً در غرب – برای هزاران سال تمام علومی که در دسترس انسان بود زیر چتر علم فلسفه مطالعه میشد. چون از یکطرف تعداد این علوم انگشت شمار و از جانب دیگر مطالعه و تصرف بشر در هر کدام آنها به معیار امروزی خیلی محدودتر بود، لهذا علامه شدن به هر دو تعریف فوق برای عده ای بسیار معدودی کار ناممکن نبود.

ما در اینجا می بینیم که در شرایط امروز «بسیار دان» شدن تا کدام حد برای یک انسان میسر است:
با گذشت زمان رفته رفته بشر با علوم جدیدی آشنا شد که اکنون تعداد شان بصدها و بلکه هزاران میرسد، امروز حتی تعداد آنهائیکه اسماء همه علوم مروج را بدانند هم انگشت شمار است. از جانب دیگر، این صدها علمی که یکی بعد دیگر از «اسارت» علم فلسفه بدر آمدند هم ساحۀ احتواء خود را وسعت بخشیدند. سعۀ این ساحه امروز بحدی است که همه دانی حتی در یک علم اصلی هم دیگر ممکن بوده نمیتواند. برای توضیح بیشتر، علم زیست شناسی یا بیالوژی را مثال می آوریم :
این علم بذات خود به نه قسمت تفریق گردیده که آنها عبارت اند از : زولوژی (حیوان شناسی)، کیمیای حیاتی، فیزیک حیاتی، ایکولوژی (علم محیط زیست)، مایکرو بیالوژی، جنتیک، ایو جنیک (کنترول و بهتر ساختن خواص ذاتی انسانها یا علم وراثت)، انتروپولوژی فیزیکی و بوتانی (نبات شناسی). طوریکه می بینیم، تا اینجا برای یک شخص ادعای تخصص در خود این علم یا در شاخه های نه گانۀ آن امکان پذیر نیست زیرا ساحۀ آنها همه نباتات، حیوانات بشمول انسانها و حیوانات ذره بینی، زمینی و آبی، پرندگان، حشرات، رابطۀ انسان با دیگر زنده جان ها و غیر آن، محیط زیست زنده جان ها، چگونگی وراثت در زنده جان ها، کیمیا و فیزیک حیاتی، مطالعۀ فیزیکی نژاد های بشری و اجناس حیوان و نبات و خیلی بیشتر از آن را احتوا میکند.

تنها در دنیای حشرات، مادر کیکان و کویۀ چوب هر کدام علاوه از ده هزار جنس و در عالم نباتات، برنج بیشتر از سی هزار جنس مختلف دارد. پس تخصص آن هم در یکی از ساحات، یک شعبۀ، یک رشتۀ علم بیالوژی یکانه مقامیست که عمر طبیعی بشر برای نیل به آن وفا کرده میتواند. مثلا ً اگر علم طب را که یک شعبۀ از علم حیوان شناسی است در نظر بگیریم، خواهیم دید که خود آن به رشته های کوچکتری از قبیل جراحی، داخله، کاردیولوژی (امراض قلبی)، درماتولوژی (امراض جلدی)، اوفتلمولوژی (امراض چشم)، طب وقایوی، و... و...و... منقسم است. یک انسان باز هم توان آنرا ندارد تا متخصص جراحی عمومی باشد. یعنی هم جراح قلب باشد، هم از استخوان، هم از مغز و هم از پوست و غیره. یگانه کار ساخته از دست یک آدم هوشیار اینست که در یکی از شقوق رشته هایی که ذکر کردم تخصصی بهم برساند مثل جراحی استخوان. باید علاوه نمود که تخصص هم به قیمت تمرکز و تحدید دانش در یکی از شقوق کوچکتر میسر میگردد نه در ازاء توسعۀ آن.

در این نوشته میخواهم دو علامۀ هم عصر را، یکی داخلی (مرحوم محمود طرزی) و یکی خارجی (مرحوم اقبال لاهوری) را به میزان آنچه گفته آمد بکشم و اگر نتیجه گیری من برای خواننده ناگوار بود، امید که دیگران از دادن نظرات اصلاحی خود در این مورد دریغ نفرمایند.

آنهائیکه در عصر ما نابغه شمرده میشوند، یا اختراعات و کشفیات چشم گیری از آنها سر زده، یا تیوری های خارق العادۀ بجا گذاشته اند، و یا هم نوشته ها و سروده های آنها در موضوعات خود یکتا می باشد. وقتی به آثار مرحوم طرزی مراجعه میکنیم، یک قسمت آنرا ترجمۀ کتب یک نویسندۀ فرانسوی (ژول وِرن) تشکیل میدهد. برعلاوه دیوان اشعار وی چند کتاب دیگر یکی (سفرنامۀ سه قطعه زمین)، دوم (از هر دهن سخنی و از هر چمن سمنی)، سوم (پراکنده)، چهارم (ادب در فن) و غیره می باشند. بغیر ازینان، نوشته های منتشره در سراج الاخبار و سراج الاطفال نیز دارد و همچنان چند رسالۀ منظوم مثل (معلم حکمت)، (جغرافیای منظوم)، (علم و اسلامیت) و غیره. موضوع هیچ کدام از این نوشته هاکدام نو آوری تلقی نمیگردد بلکه اکثراً از موضوعات متداول روز در جهان غرب بحث میکند.

اگر ما نوشتن این تعداد آثار و کتب را علامت علامگی بدانیم، آیا آنهائی را که صدها و هزاران اثر دارند چه صدا خواهیم کرد؟ از الغزالی هفتاد کتاب و صد ها اثر دیگر به چاپ رسیده و از شیخ القرضاوی و استاد ذبیح الله صفا هر کدام ده ها کتاب. این کتاب ها به همان طوریکه در دنیای کمونیزم مروج بود توسط دولت چاپ و به زور به خورد مردم داده نمی شد بلکه همۀ آنها جنبۀ تجارتی داشت و صرف بخاطر بکارت موضوع و بخاطری که تقاضاء برای آنها موجود بود طبع و تکثیر می شدند. تبصره ایکه بصورت روی همرفته بر آثار مرحوم طرزی کرده میتوانم این است که موضوع آنها متمرکز بر بیدار ساختن قوم بخواب رفته ایست که از کاروان تمدن به منزلها پی مانده (همان چیزی که سید جمال الدین افغان میخواست در سطح جهانی برای مسلمانان پیاده کند). حتی این حقیقت در موضوعات کتبی که مرحوم طرزی برای ترجمه انتخاب نموده نیز بخوبی منعکس است.
قدر مسلم در مورد شعر او اینست که در گذشته برای قرون متمادی شاعر، خواننده و آرتیست خوب را دربار و درباریان و بعداً ذوق خود را بر مردم تحمیل می کردند. با ایجاد فن طبع و مخصوصا ً مطبوعات الکترونیکی (رادیو، ریکاردر، کسیت، ویدیو وغیره) عوام برای بار اول موقع یافتند تا از یک طرف از طریق پروگرام های فرمایشی و از جانب دیگر با دادن پول نقد برای خرید آثار یک آرتیست در حقیقت یک رای تأئیدی هم به آرت و هنر او داده باشند و در پایان کار در پروسۀ انتخاب آرتیست بهتر سهم فعالترین را داشته باشند. به همان طوری که امروز آواز یا ساز یک آرتیست خوب همیشه در گوشهای مردم طنین انداز است، کلام شاعر خوب نیز به خاطرۀ سخن شناسان رخنه می کند و برزبان و ترانه های مردم منعکس می گردد.
مثال خوب این مدعا ترانه های مرحوم دهقان است. به غیر از این به هر معیار دیگری که علو کلام طرزی را ثابت کرده باشیم، بلآخره سیستم کاپیتالیستی یکی را وامیدارد تا برای حصول مفاد شخصی به تجدید نشرهمان آثارعالی بپردازد (1). ولی این پروسه تاکنون در مورد آثار طرزی نه از پایین (عوام) و نه از بالا (دولت) صورت گرفته است.

مشکل دیگر ناشی از این است که اگر ما بر کار برد لقب علامه برای مرحوم طرزی و هم ترازان شان پا بفشاریم، آیا موقف ما در قبال عالمان نخبه ایکه همه ساله در رشته های علمی و ادبی به دریافت جائزۀ نوبل نایل می گردند چه می شود؟

آیا دانشمندانی چون آنشتاین، تسلا، هاکنز، فروید و غیره را چه بنامیم؟ اگر طرزی را هم تراز این ها بشماریم آیا این فرق واضح سویه را چگونه توجیه کنیم؟ و هم اگر روزی خود ما را حکم بسازند، آیا جرأت خواهیم کرد تا با وجدان آرامی او را از روی آثارش برای دریافت جائزۀ نوبل در علم یا ادبیات نامزد نماییم ؟ بالاخره آیا در یافت جائزۀ نوبل خودش بهترین علامتی برای علامگی بوده میتواند یا خیر؟

حالا اگر بجای "بیشتردانی" بخواهیم که همه دانی را معیار قضاوت خود قرار بدهیم، آیا آنانی را که در پروگرامهای مساقبات ذهنی تلویزیونی بنام Jepardy برنده و قهرمان می شوند چی بنامیم؟ آیا این ها بعضا ً از دادن جواب درست در هیچ موردی اعم از هنر و سپورت، تاریخ و جغرافیه، طب و انجنیری، ادبیات و اساطیر و صدها موضوع دیگر عاجز نیستند؟ بیاد دارم که در یکی از همچو مسابقات پسر پانزده ساله ای با دادن جواب صحیح به این سؤال که زبانهای رسمی درکشور افغانستان کدامها می باشند، برنده شد.

یقیناً که با توضیح "توضیح طلب" خویش این سؤال را در ذهن خوانندۀ بی طرف خلق نموده ام که اگر طرزی این نبود و آن هم نبود، پس برای خود و برای هموطنانش چه بود؟

او بنظر من، نویسنده، دپلومات، شاعر، راد مرد متفکر، مدافع حقوق بشر و محصل آزادی مردمش همه در یک کالبد بود. او پدر ژورنالیزم مدرن و بانی روابط دپلوماتیک عصری در افغانستان بود و اندک بهره ای که درین دو رشته داریم، همه را مدیون مرحوم طرزی می باشیم. طرزی از نخستین عنان داران و پبش کسوتان تفکر و اندیشۀ آزاد و تلاش برای حکومت مردمی در کشور ما بود. آثار انگشتان او در ایجاد روحیۀ نجات طلبی ملت افغان از استعمار انگلیس با نتائیج درخشان آن در هر ورق تاریخ معاصرما هویداست. خلاصه اینکه این ملت در قرن حاضر ازین نمط مردم بیشتر از همین یکی نداشته است.

ولی با آنهم (علامه) دستاریست کاملا ً ازقماش دیگر که به گفتۀ خود مرحوم طرزی آنرا باید با اندکی« تأنی و درنگ» بر سر معاصرین خود بگذاریم.

اقبال لاهوری که اسم او بدون کاربرد لقب (علامه) تقریبا ً دیده یا شنیده نمی شود نیز بهترین شاعر قرن در زبان اردو و از شخصیت های بسیار نخبۀ عالم اسلام است که اورا می توان یکی از بانیان حقیقی کشور پاکستان نامید. او فارغ التحصیل در شق فلسفه و اقتصاد از پوهنتون های اکسفورد انگلستان و هایدلبرگ جرمنی بود. تفکر، شعر و فلسفۀ او در دمیدن روح ملیت خواهی در جسۀ مسلمانان نیم قاره نقش بس مهمی داشت ولی با آن هم چون دانش او زادۀ سیستم تعلیمی غرب است، باید قضاوت بر اورا به مقیاس سیالانش بعمل بیاوریم. حتی یکی می تواند نابغه باشد ولی علامه نباشد. بالعکس نبوغ می تواند در وجود یک شخص بی تعلیم و بی سواد نیز ظهور نماید.
با در نظر داشت این حقیقت که ما در این اواخر در کاربرد لقب علامه اندکی بیشتر از پیش اصراف می کنیم. ممکن است وقت آن رسیده باشد که تا برای جلوگیری از "ملا خور" شدن آن بضی حدودی برای استعمال آن قائل گردیم. یا این لقب را بصورت اختصاصی برای علوم دینی (منقول) که ساحۀ دانش شان منوط به منهاج درسی عتیق اسلامی (بشمول یک عدۀ از علوم دنیوی از قبیل نجوم، منطق، هیأت و غیره) می باشد بکار بریم که در آنصورت اطلاق آن در شأن مرحوم سلجوقی، شهید بلخی و غیره بجاست. ولی باید فراموش نکنیم که حتی به سید جمال الدین نیز در زمان حیاتش کسی لقب علامه نداده بود و نه کسی مرحوم طرزی را تا این اواخر با وجودی که وزیر خارجه و خسر پادشاه وقت نیز بود، حتی از روی تملق نیز علامه خطاب نموده بود. همچنان طوری که در بالا اشاره شد، نه کسی تا امروز به دانشمندان نخبۀ معاصر ما از قبیل جادالحق، الغزالی و القرضاوی لقب علامه داده است.

بغیر از این اگرلقب علامه را برای اشخاصی چون اقبال و طرزی بکار می بریم، باید با مراعات مغاییری که قبلاً ذکر کردیم باشد.

اگر درین مبحث جنبۀ تحقیقی نهفته باشد نه به منظور آنست تا دانش یکی را کمتر از آنچه دیگران می پندارند یا مستحق است، زده باشم، یا اینکه بگویم با گذشت زمان نسل بشر نادان تر شده می رود، بلکه دلیل آن را تنها درین حقیقت میتوان سراغ نمود که اکنون ساحۀ علم بشرخیلی ها فراختر از آنست تا در عقل یک نفر (یا صد یا هزار نفر) بگنجد. تاریخ بشر شاهد است که به همان طوری که گذشت زمان یک تعداد ارزشها و پندارها را به وجود می آورد، یک عدۀ دیگر را نیز از بین می برد. القاب عکاس، انستیزیولوجیست، پیلوت، ستیواردس و غیره از امثلۀ نوع اول و پست های از قبیل امپراتور، میرآخور، حاجب، قابله سالار و غیره هم از نوع دوم آن می باشند. امروز تعداد پادشاهان دنیارا نیز می توانیم بر روی انگشتان خود حساب کنیم. حتی لقب پیغمبر که در گذشته بر یک صد و بیست و چند هزار نفر اطلاق شده بود، دیگر بر معاصران ما حرام است. لیکن (علامه) لقبیست که هنوز هم در گوش عده ای از ما شرنگ قدیم خود را از دست نداده.
اعتصام من بیشتر به دامان خوانندگان و مخصوصاً آنانیکه در مورد "علامه" استند وعقاید جامدی دارند، اینست که اگر روشنی بیشتری براین تاریکی ها انداخته بتوانند، با نجات من ازاین جهل ضلال مانع گمراهی دیگران نیز خواهند شد.
(1) اگر عمر باقی بود، می توانیم روزی به عین دلیل در مورد بکار برد لقب (استاد) نیز بحثی بنمایم.



اسم: Qasemi   محل سکونت: Germany    تاریخ: 30.12.2011


سلام آقای فریار کهزاد!
بعد از آنکه من تمام نوشته های شما را در این دریجه مطالعه نمودم،از شما فقط یک سوال دارم:
شما در نخستین نظر تان در اخیر همین دریچه نوشته اید: ( در انتظار " فرهنگ علمی وفنی کهزاد" باشید.)
سوال من این است که چه کسی این " فرهنگ" را مینویسد و چه کسی آنرا تمویل میکند؟؟؟
من اکنون اطمینان کامل دارم که شما شخصاً صلاحیت کافی برای نوشتن چنان کتابی را ندارید.
وسلام


اسم: ولی احمد نوری   محل سکونت: پاریس - فرانسه    تاریخ: 30.12.2011

جناب محترم ښاغلی محمود غزتوی،
بعد از عرض سلام و ارادت از نشر مقالۀ مهم و با ارزش (تاراج تاریخ)در دریچۀ نظرخواهی پورتال افغان جرمن آنلاین از شما قلباً تشکر و سپاسگذارم.
این مقالۀ تاریخی و فوق العاده مهم و مستندِ (اگر فراموش نکرده باشم) به احتمال اغلب به قلم شهید محمد هاشم میوندوال صدراعظم افغانستان در دورۀ مشعشع دیموکراسی زمان سلطنت مشروطه، نوشته شده که از یک اهمیت و ارزش لایتناهی تاریخی برخوردار است و توانسته بسیار به زیبایی و متانت پرده از یک تعداد حقایق تاریخی انکار ناپذیر کشور عزیز ما افغانستان و ادعا های میان خالی و پوچ مملکت ایران بر دارد.
محترمانه از ادرۀ پورتال افغان جرمن آنلاین تقاضا میکنم بنا بر اهمیت خاص این نوشتۀ تحقیقی آنرا بر علاوۀ دریچۀ نظرخواهی بصورت یک مقالۀ سیاسی و تاریخی در ستون تحلیلات پورتال به مطالعۀ مردم وطن برسانند تا در پخش واقعیت های تاریخی از یکطرف خدمت بیشتر و بهتری انجام شده باشد، و از جانب دیگر روان مطهر شهید میوندوال شاد گردد.
از توجه مسؤولین پورتال پیش از پیش اظهار شکران دارم.
با احترام


اسم: حمید انوری   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 29.12.2011

از دانشمندان هموطن صمیمانه تقاضا دارم تا از روی لطف و مهربانی در مورد لقب " علامه " و اینکه چگونه و با کدام شرایط میتوان" علامه " شد، کمی روشنی اندازند.
اما بعد اینکه جناب فریار برعلاوۀ اینکه سخت کوشیده اند بحث مورد نظر را به کجراهه کشانده و باصطلاح آب را گل آلود نموده و ماهی مطلوب خویش را از آن صید نماید، هرآن هموطنی را که با نظرات شان موافق نبوده اند، توهین نموده و الفاظ کوچه و بازاری را در مورد، بکار برده اند.این نوع افراد زمانیکه پای منطق شان می لنگد، به فحش گوئی آغاز میکنند. خداوند به راه راست هدایت شان فرماید.
ایشان در نظر مختصر بنده صرف در قسمت "تخته کردن" پیچیده اند، اما در مورد متباقی آن نظر مختصر، تماسی نگرفته اند، چون پاسخ قناعت بخشی در زمینه نداشته اند.
تا جائیکه من بخاطر دارم هرگز بیاد نمی آورم که شخصی یا اشخاصی و یا مرجعی و یا هم مؤسسه ای یا مکتبی مرا وادار و یا مجبور ساخته باشد که چه بگویم و چه نگویم.آنچه در منزل و مکتب و در کوچه و بازار و در دفتر و دیوان از هموطنان و والدین و استادان و از دوستان و آشنایان خود آموخته ام، همانها به گفتۀ مشهور " با شیر اندرون شده و با جان بدر شود " و شما هم جناب فریار آنچه را از استاد و پیشوای تان آموخته اید، اختیار دارید و کاملاً آزاد هستید تا از آنهابه طبع خود استفاده کنید.
اینکه چرا به لغت نامه های ایرانی مراجعه مینمایم باید خدمت عرض کرد اینکه من خودم شخصاً هیچ دشمنی با ایران و ایرانی ندارم و هیچ مانعی نمی بینم جهت استفاده از لغت نامه ها و کتب فارسی ایران. ما افغانها با هزاران درد و دریغ که از داشتن همچو لغت نامه ها محروم هستیم، در حالیکه دانشمندان و زبان شناسان و فرهنگیان ایران هرکدام سی(30) سال و یا بیشتر زحمت کشیده اند تا یک لغت نامه و یا فرهنگ لغات نوشته و در خدمت هموطنان خود قرار داده اند و امروز هم همین دانشمندان ایران هستند که با هزار زحمت، همان لغت نامه ها و فرهنگ لغات را در انترنت به دسترس همه در سر تاسر جهان قرار داده اند. این در حالیست که دانشمندان و "علامه" های ما تا امروز موفق به ترتیب همچو لغت نامه ها نگردیده و همچنان در کشمکش و جدل قرار دارند که دانشگاه خوب است و پوهنتون بد.
از جانب دیگر خدمت عرض شود که بوجودآوردن لغات جدید از بطن لسان دری که بتواند ضروریات قرن جدید را پاسخگو باشد، کاریست پسندیده و در خور هزاران ستایش، ولی همان گونه که جناب شما در مورد استفاده از لغات پشتو در زبان دری حساسیت نشان میدهید، چرا همین حساسیت را در مقابل تقلید و کاپی نمودن لغات من درآوردی ایران امروزی نشان نمی دهید؟
اگر پدر مرحوم شما موفق نگردید تا "دانشگاه" را جانشین پوهنتون سازد و عمر گران مایه ای خود را اندرین راه صرف کرد، شما بکوشید مصدر خدمتی به هموطنان تان گردیده و یک لغت نامه برای افغانستان تهیه کنید و همین " دانشگاه" و " دانشکده" و... را در آن بگنجانید تا مردم از آن استفاده کنند. اما اصطلاحات کس مخر "ویژه" و " چالش " و " گویش" و " خوانش" و...هرگز و هرگز وارد زبان زیبای دری نخواهد شد. بگذار یک دو تلویزیون ایرانی مشرب در کابل این اصطلاحات نامانوس را قلقله کنند و یکی دو نفری هم بالای کلمات پشتو سر و گردن بشکنند. جلو شما را هم کسی نگرفته است.
هموطنان با درد وقلم بدستان توانای ما هریک جنابان (وهاج) و (نوری) و (بابر)و محترمه (ملالی نظام)و....جواب های قناعت بخشی برای تان ارائه فرموده اند و قرار معلوم این سلسله همچنان ادامه دارد که خدا کند قناعت شما را فراهم نموده بتوانند، البته اگر خود را بکوچه حسن چپ نزده و به اصطلاح مرغ تان یک لنگ نداشته باشد.
در اخیر امیدوارم به نوشتۀ مستدل هموطن آگاه ما جناب (محمود غزنوی)در همین نظر خواهی دقت و توجه نمائید. موفقیت شما را در تهیه یک لغت نامه دری خواهانم. به لغت نامه (دری/فارسی) ضرورتی نیست. جور باشید.


اسم: Mahmud Ghanavi   محل سکونت: United States    تاریخ: 29.12.2011

۱
تاراج تاريخ
يك محاسبه تاريخي با مدعيان مفاخر بيست و پنج قرنه،
در هفته گذشته زمزمه هاي عجيبي از راديو هاي دنيا شنيده شد، كه گويا سال دو هزار و پنجصدمين
شهنشاهي ايران را جشن گرفتند و با ترتيبات فوق العاده لكس (لوکس) و پر طمطراق پر مصرفي از كيسه برادران مستمند ايراني ما كه به لقمۀ ناني احتياج دارند، چنين اضافه خرجيها را روا داشتند، در حاليكه براي يك ملت فقير و محتاح نيازمند به انكشاف چه فرق ميكند، اگر تاريخ دو نيم هزار ساله داشته باشد يا صد ساله!
تا جاييكه به مسأله همدردي و اخلاقي تعلق دارد، مردم افغانستان به رفاه و آرامي و سعادت و شادكامي برادران ايراني خود علاقمند اند، و بنا بران اگر همين مبالغ گزاف به ترفيه حال و رفع نياز منديهاي مستمندان آن ملت برادر به خرج مي رسيد بهتر بود.
بهر صورت چون اين يك مسأله داخلي ايشانست، ما جز با جنبه اخلاقي آن كاري نداريم، مسرت و
سعادت آن برادران را خواهانيم، ولي در نشراتيكه در خارج و داخل ايران درين باره به عمل آمد، چيزهائي گفته شد و دعواهايي صورت گرفت، كه باحيات ملي مردم افغانستان ربطي دارد، و نيشنلزم افغاني مارا بدفاع از خود بر مي انگيزاند تا جاييكه ديده و شنيده شد، مدار تمام نشرات و ادعاهاي طويل و عريض سخنگويان و نويسندگان دستگاه اين جشن خيالي (تاريخ) بود ولي به نام تاريخ، داستانهايي جعل كردند، و حماسياتي خلق نمودند، كه ابداً و اصلاً با واقيعت هاي تاريخ سازگار نيست.
درين تبليغات غرور آميز مكرراً شنيده شد كه بر تاريخ و جغرافياي تاريخي ما تعرض بعمل آمد، و
خاك و بلاد افغانستان در تاريخ جزو شهناهي ايران شمرده شد.
ما انكار نداريم كه مدت هاي زيادي در تاريخ چنين آمده كه اين دو ملت تاريخي آسيا در تحت يك
نظام سياسي و بحيث يك مملكت زيسته اند و مشتركاتي نيز باهمديگر داشته اند، ولي اينكه شهنشاهي
مردم ايران كنوني بر كشور افغانستان يا يك حصه آن حكم رانده باشد، مدتها نيز چنين بوده، كه مركز شهنشاهي در خاك افغانستان بود، و مردم اينجا تا نهايات عراق (ايران كنوني) درفش حكمراني افراخته بودند.
پس اگر نويسندگان ايران همواره برين سرزمين ادامه داشته باشد، واقعيت تاريخي نيست و اگر مدتي
مردم ايران كنوني بدليل حكمراني محدود هخامنشيان و ساسانيان وغيره بر خاك افغانستان، شهنشاهي 2500 ساله خود را در تاريخ ما تثبيت ميكنند، ماهم باخود حسابي داريم، و اينك آن برادران گرامي خود را به يك محاسبه تاريخي مي كشانيم.
در تاريخ داستاني كه در كتب قديم مردم آرين مانند ويدا و اوستا و كتب پهلوي و سير ملوك (شاهنامه ها) آمده همواره مراكز مدنيت آرياييها در خاك افغانستان بوده، مانند بلخ و زرنگ و بلاد مجاري هلمند و هرات وغيره، كه مردم اين سرزمينها و شاهان و پهلوانان آن مانند جم (فريدون) _ (قباد) _ (زال) _ (رستم) وغيره در همين سرزمين هاي بلخ و سيستان و زابل و كابل مركزيت داشته و به نشر و تلقين مدنيت باستاني و آيين مزديسنا به ايرانيان كنوني پرداخته اند.
پس به اعتبار اين دوره داستاني كه بايد قبل از تاريخ شمرده شود، اجداد همين مردم افغانستان بودند كه آيين پند و گفتار و كردار نيكو را با اصول مدنيت و شاهي به ايرانيان كنوني آموختند، و درفشهاي شاهي هم از فراز (وهاره) بلخ افراشته شد، نه تهران يا همدان يا شيراز يا اصفهان!
نشسته شهنشاه با آفرين به تخت شهي بر، به بلخ گزين شما به ونددات كتاب اوستا و شاهنامه فردوسي
و گرشاسپ نامه اسدي و كتب سير ملوك عربي رجوع كنيد در آن خواهيد ديد كه چگونه ريشه هاي مدنيت آرين در بلاد افغانستان نشو و نما مي كند؟ و اين مردم در بلخ شهر نشين مي شوند و از دوره حيات خانه بدوشي و كوچي گري به شهر نشيني ميرسند و در تحت نظام شاهي مي آيند، و مدنيت و شايستگي را بهر سو مي پراگنند.
در داستانهاي اين دوره كه محل وقوع آن بلخ و كابلستان و زابلستان و مجاري هلمند و سيستان و
هرات است، نامهاي اين بلاد چنين مذكور ميگردد:
زرنج و همه غور و زابلستان
هم از بلخ تابوم كابلستان
(گرشاسپ نامه)
اكنون ما به دوره تاريخي ميرسيم كه سنين و او قات آن معين است:
دولت ماد شمال ايران كه پايتخت آن هگمتان (همدان) بود نفوذ ايشان در شرق يعني
٦٦٥ ق‑م) است و اين سلطه آريائي مشترك تا سقوط دولت _ افغانستان از عصر فده و رتيس ( ٦۳۳
ماد در حدود ( ٥٥۰ ق،م) دوام دارد، كه جمله هشتاد سال باشد، چون مركز دولت ماد در ايران
كنوني بود، ما آنرا به حساب ايشان ميگيريم.
خروج كوروش (سيروس) هخامنشي و سلطه او بر تمام افغانستان تا درياي سند از حدود550 قبل از میلاد آغاز ميشود كه تا عصر اخلاف او (حدود ٤۰۰ ق،م) بمدت ( ۱٥۰ )سال ميرسد.
در پايان اين دوره است كه داريوش سوم پادشاه آخرين دودمان هخامنشي بعد از جنگ گوگمل
بدست اسكندر مقدوني شكست ميخورد و بسوس حكمران باختر و برسنتس حاكم رخج (قندهار)
او را مي كشند( ۳۳۰ ق،م) و لشكريان اسكندر بدون هيچ مانعي سرزمين ايران را در همين سال اشغال
مي نمايند و درخت پوسيده شهنشاهي هخامنشي را از بيخ مي كنند.
سلطه اسكندر در افغانستان با مقاومتهاي عنيف مردم اين سرزمين روبرو شد، و اين جهانگير
دلاور مدت چهار سال تا( ۳۲٦ ق،م) در كوهسارها و وادي هاي افغانستان به جنگ و دفاع مشغول ماند، در حاليكه از سرزمين ايران كنوني به سرعت برق در مدت چند ماه گذشته بود.
با در گذشت اسكندر كه جنرالان و باز ماندگان يوناني او در سر تا سر ممالك مفتوحه او
اقتدار يافتند باز مركز قدرت و جهانداري همين سرزمين باختر بود، و تا حدود( ۱۰۰ ق،م) مردم
افغانستان با سازمان نيمه يوناني و نيمه افغاني خود به آزادي مي زيستند و حكمرانان يوناني كه با عرف و عادات و كلتور باختري بار آمده بودند، مانند عناصر داخلي تربيت شده اين كلتور درين جا زندگي كردند و همين جا در بين عناصر قوي نژاد و كلتور افغانستان منحل گرديدند. و اجداد ايرانيان كنوني كه خود هم مادونان مفتوح اين سازمان ها بودند، ابداً دستي در سرزمين افغانستان نداشتند.
بعد از انحلال سلطنت مستقل باختر يوناني، قبايل ساكه و پارت و پهلوا از همين سرزمين هاي
افغانستان پرچم هاي فيروزي را بطرف غرب و ايران امروزه بر افراشتند وارساس (اشك) بلخي
بناي شاهنشاهي نيرومند اشكاني را در حدود ( ۲٤۹ ق،م) در همين سرزمين گذاشت، و سلطات
مختلف اين قبايل افغانستان بر يك قسمتي از ايران ادامه داشت.
در حدود ( ۷۰ ق،م) قبايل آريايي نژاد كوشاني و بعد از آن هفتالي در افغانستان استقرار يافته و به تشكيل بزرگترين امپراتوري هاي نيرومند پرداختند كه سرحدات آن از حدود مرو و دامغان تااوسط هند به شمول ماوراء النهر ميرسيد و خلاق مدنيت و هنر و آداب و آيين خاصي بودند، كه زاده و پرورده سعي و تفكر و انديشه مردم همين سرزمين افغانستان بود.
سلطه كوشاني و هفتالي تا اوايل ورود اسلام و حدود ٦۰۰ م مدت شش قرن به اشغال سلطنت
هاي قوي و شهزادگان محلي دوام داشت و درين مدت گاهي فتوحات پادشاهان ساساني ايران نيز در
اراضي افغانستان توسيع يافته است.
از حدود ۲۳۰ م كه دامنه فتوحات اردشير بابكان تا پشاور در كوشان شهر رسيده بود، تا حدود
365 م كه هفتاليان از شمال هندوكش تا وادي سند و كشمير رسيدند، مدت يك قرن زمان سلطه
ساسانيان پارس بر افغانستان شمرده ميشود، كه آنهم با جنگها و مقاومت هاي مردم اين سرزمين با آن سلطه بيگانه سپري شده است.
بين سالهاي ۳٥۰ و ۳٥۸ م قبايل افغانستان با شاپور دوم ساساني پارس آويزشها داشتند تا كه سردار بزرگ اين قبايل گرومباتس با او صلح كرد و در جنگ با رومها پادشاه ساساني را كمك نمود، ولي در همين اوقات پادشاهان بزرگ كيداري در افغانستان با سلطات اجنبي مقاومتها داشتند، تا حدي كه 484م ازدواج خواهر خود را باصلح به پادشاه كيداري افغانستان كنگ _ پادشاه ساساني پيروز ٤٥۹ خاس پسر كيداره پيشنهاد كرده بود، و پايتخت ايشان كاپيسا و پشاور بود.
در سنه ٤۲۷ م قواي هفتالي افغانستان با بهرام گور ساساني پارس در آويختند تا اخشوان پادشاه
٤۸٤ ) شكست داد و طالقان را باخراج گزافي ازو گرفت و _ افغانستان به پيروز اول ساساني ( ٤٥۷
پسرش (قباد) نزد دولت هفتالي افغانستان به يرغمل گرفته شد.
پيروز سرخودار را در سنه ( ٤۸٤ م)در جنگ با اخشوان پادشاه افغانستان گذاشت و دخترش به
دست همين پادشاه افتاد و دولت ساساني پارس با جگذار او بود و مار كوارت مستشرق گويد كه دولت
ايران تا حدود ( ٥۰۰ م) براي اداي باج وخراج به هفتاليان افغانستان برسم الخط كوشاني هفتالي مسكوكاتي را ضرب ميكردند، و از صلب اخشوان و بطن دختر پيروز ساساني دوشيزه يي به زني كواذ پادشاه پارس در آمد، و چون اين پادشاه از طرف مردم پارس خلع شد، در سنه ٤۹۹ م به مدد عساكر هفتالي افغانستان، واپس به تخت پارس نشانده شد. در خلال اين قرون سلطه خالص پادشاهان ساساني پارس بر افغانستان بيش از يك قرن نيست و ماهم آنرا به حساب مي گيريم.
در دوره اسلامي بعد از ( ٦٥۱ م) كه پادشاه آخرين ساساني يزدگرد سوم در آسياب مرو به اشاره
حكمران آن ماهوي سوري بدست آسياباني كشته میشود، و دوره شاهي ساسانيان با او ختم ميشود، ايران مانند حمله يونانيان به سرعت تام در مقابل فاتحان عرب از بين ميرود، ولي مقاومتهاي
مردم افغانستان تا دو صدسال و حدود( ۲۰۰ ق) دوام ميكند. اين مقاومتها براي حفظ آزادي ملي مردم افغانستان در مقابل سلطه عسكري اعراب بوده، والاسلطه ديني اسلام را مردم با طيب خاطر قبول كرده بودند، و در مقابل دين اسلام و قرآن نميجنگيدند.
در دوره اسلامي همواره مراكز قدرت سلطنت نزد مردم افغانستان بوده و از اينجا بر اراضي
وسيع ايران كنوني حكم رانده اند بدين تفصيل:
الف_ حكمراني طاهريان فوشنج هرات از ۲۰٥ تا ۲٥۹ ق.
ب_ حكمراني صفاريان زرنج نيمروز و وادي هلمند از ۲٤۷ تا ۳۹۳ ق.
ج _ حكمراني سامانيان بلخي از ۲۷۹ تا ۳۸۹ ق.
٥۸۳ ق. _ د _ سلطنت غزنويان از غزنه ۳٥۱
ه_سلطنت غوريان از فيروز كوه غور و هرات و باميان ازحدود ٥٥۰ تا ٦۱۲ ق.
درين مدت چهار صد سال همواره مراكز قدرت و حكمراني در دست مردم افغانستان بود و بعد
ازآن از ٦۰۰ تا ۸۰۰ دوره فتور چنگيزي و ايلخاني است، كه تمام ايران لگد كوب سواران مغل مي گردد، ولي بازهم در افغانستان قواي ملي مانند قبايل پشتون در كوهسار پشتونخوا و پادشاهان كرت در هرات و ملكان نيمروز به مقاومت گرم و سرد خود ادامه داده اند، تا كه در ( ۸۰۷ ق) پادشاه مدنيت دوستي از خاندان تيمورلنگ كه در ثقافت خراساني پرورده شده بود، در هرات برتخت نشست.
و بعد ازاين تا حدود ۹۲۰ ق سلطنت اين دودمان پادشاهان افغانستان از درياي سند تا نهايات
ايران كنوني ادامه داشت، و از هرات پاي تخت زيباي اين دودمان، انوار هنر و فرهنگ وحكمداري و سروري بر سر تا سر قاره آسيا مي تافت.
در حدود ( ۹۱٦ ق ۱٥۱۰ ) كه شاه اسماعيل صفوي شيباني خان را در جنگ مرو بكشت افغانستان
شمالي و شرقي تا قندهار به بابر و شاهان اوزبكيه بلخ تعلق داشت و فقط يك گوشه غربي آن با
صفويان اصفهان بود كه اين سلطه فقط بر نصف غربي افغانستان تا حدود ( ۱۱۱٥ ق) مدت دو قرن
ادامه داشت و درسنه ۱۱۱۹ ق باقيام مردانه ميرويس خان در قندهار قطع شد و اين مرد مدبر و دلير چندين بار لشكريان متجاوز صفويه را در ميدانهاي قندهار و وادي هلمند از دم تيغ تيز گذارنيده و بعد از وفاتش پسرش شاه محمود هوتك بامردان قندهاري در لمحه بصر، بديوار هاي پاي تخت ايران اصفهان خود را رسانيدند و درسنه ۱۱۳٥ ق گليم رژيم فرتوت صفويان را از صحنه ايران برچيدند و پادشاه آخرين صفوي، در پيشگاه پادشاه فاتح افغاني (شاه محمود هوتك) به زانو در آمده و نيايش كرد، و تاج شاهي ايران را بدو تقديم نمود، و همدرين ايام رؤساي ملي ابدالي افغاني پرچم پيروزي را برآسمان هرات افراشته بودند.
در يكي از نشرات ايران كه به شخص بزرگي ازآن مملكت برادر ما منسوبست، اين حركت ميرويس و شاه محمود فاتح جوان افغان را به تعبير نادرست (كاروان زني) ياد كردند؛ آيا وقتي كه سلطان محمود از غزنه يا يعقوب صفاري از زرنج يا طاهر از هرات و فوشنج يا غياث الدين از غور ي ا
سلطان حسين از هرات بر بلاد غربي ممالك وسيع ايشان در عراق آنروز (ايران امروز) لشكر كشي ها
مي كردند، آنهم كاروان زني بود؟
برادران ايراني ما بايد محاسبه فوق را همواره در تاريخ فراموش نكنند، شما در هفت فقره بالا
غور كنيد، از مدت ۲٤۰۰ سال باينطرف ايام سلطه و قدرت مردم ايران كنوني برما چقدر بود؟ و
باالعكس مردم اين سرزمين برآن جا چقدر حكم رانده اند؟
اينك ببينيد:
سلطه ايرانيان:
۱_سلطه ماد از همدان ۸۰ سال بر يك قسمت افغانستان.
۲_سلطه هخامنشيان پارس ۱٥۰ سال بر تمام.
۳_سلطه ساسانيان پارس ۱۰۰ سال بر يك قسمت.
٤_سلطه صفويان اصفهان ۲۰۰ سال فقط بر نصف غربي.
جمله ٥۳۰ سال
سلطه مردم افغانستان:
۱_سلطات ساكها، پارتها، پهلوا اشكانيان بر يك قسمت ايران ۲۰۰ سال.
۲_سلطه هفتالي بر يك قسمت پنجاه سال.
۳_دوره اسلامي از طاهريان تا غوريان چهار صد سال بر تمام ايران.
٤_دوره تيموريان هرات بر مقام ايران صد سال.
٥_سلطه هوتكيان و ابداليان قندهار و هرات پينجاه سال.
جمله هشت صدسال.
باين حساب اگر سلطه شاهان ايران با وقفه ها و خلاها در طول بيست و سه قرن فقط پنج قرن
آنهم بر يك قسمت ازين خاك بوده، سلطه هشت قرنه ما بر آنها با وقفه ها و خلاها و تسلسل از دو صد(ق) تا حدود ۱۲۰۰ ق ثابت است.
پس ما نميدانيم كه اين برداران عزيز ما چرا اين حقايق را فراموش ميكنند. اگر ايران وقتي
شاهنشاهاني داشته و مملكت قوي بوده، افغانستان هم شاهنشاهي هاي متعدد قوي و پيروز در طول
تاريخ داشته است و اگر در جوار ما كسي به استاد چنين چيزها بر تاريخ و جغرافياي تاريخي ما تعرض ميكند و خاكهاي كشور ما را جزو كشور ديگر به قلم ميدهد بايد بدانند كه اين محاسبه ها پيش ماهم موجود است، و نميتوانيم عظمت شاهنشاهي هاي كوشاني و هفتالي و صفاري و ساماني و غزنوي و غوري و تيموري هرات و هوتكي و ابدالي قندهار را كه از كانون عظمت و اصالت تاريخي اين سرزمين نشو و نما نموده اند، فراموش كنيم.
اين يك محاسبه تاريخي بود، كه ما در رد نشرات و دعاوي كنوني برادران ايراني نوشتيم، والا
براي ملتي مانند ايران و ملتي مانند افغان، كه سخت نياز مند انكشاف و اصلاح اوضاع حياتي
خويشند زيبنده نخواهد بود كه اوقات گران بهاي خود را به چنين دعاوي پرهياهو صرف كنند.
امروز هر دو كشور افغان و ايران مرز هاي مشخصي دارند وقايع تاريخ خود را به محيط بيكران
ماضي سپرده اند، ما نبايد اكنون درآن بپيچيم، و تنها به مفاخر گذشته ضياع وقت وسعي نماييم. ما مشتركاتي در تاريخ و فرهنگ هم داريم، آنچه امروز به هرات يا زرنج يا بلخ يا زابل يا كابل تعلق ميگيرد، آنرا بايد بما بگذارند، و آنچه به طوس و نشاپور وري و اصفهان و همدان و كرمان تعلق دارد، مال ايرانيان عزيز است و بايد به آنها گذاشته شود.
در دنياي پر جنجال امروز هر دو ملت مشكلاتي داريم، بايد در يك فضاي دوستي و برادري اين مشكلاتي را از پيش پا برداريم و به امور زندگي خود مهمك گرديم، ما باحفظ مفاخر نيشنلزم افغاني و تاريخ و سوابق آن و مبارزه مردانه درين راه حاضريم با دوستان همجوار گرامي خود يك زندگاني دوستانه و صلح جويانه بسر بريم، ولي هيچكس را اجازت نخواهيم داد كه مفاخر و تاريخ و سوابق مارا غارت نمايند.
گه يم  مخالفو مخ ته كلك لكه شا
ي په نرمه لكه اوبه يم  په دوستى ك
(جريده مساوات كابل، شماره ۲ سال ۲ چهار شنبه ۲۸ ميزان ۱۳٤٥ ش)


اسم: هلاکو خان   محل سکونت: ملک خداداد    تاریخ: 29.12.2011

جناب آقای کبیر و دوستان مقیم افغان جرمن آنلاین:

ببخشید مطلب 28 دسمبر بنده نا تمام ماند زیرا سهواً کلید "ارسال" را پچیق کردم و باید نتیجه گپ نیز اضافه می شد. این نتیجه گیری برای مزید معلومات استادان کرامی (گرامی)هر یک جناب عالیقدر سراج وهاج و عالی جناب ولی احمد نوری می باشد.

مشکل افغان ها تعمیم فرهنگ نفرت و خصومت می باشد، نه تجاوز فرهنگی ایران! این کدام منطق است که ما از فرهنگ خویش و زبان خویش از طریق فحش گوئی به زبان ایرانی ها دفاع کنیم؟ هر یک کوشش می نماید نفرت خویش را نسبت به همدیگر به بهانه ایران و پاکستان یا کمونیست و روس .... ابراز نماید. وقتی فرهنگ نفرت عام گردد، منطق از بین می رود. در شرائط موجود ما باید برای تعمیم وحدت بر اساس محبت و همدیگر پذیری کوشش کنیم. من شخصاً هیچ مشکلی ندارم که یک پشتون از کلمۀ زیبای "پوهنتون" در محاوره و نوشتجات خویش استفاده کند ولی مجبور ساختن یک دری زبان که ازین کلمه استفاده کند، صرف و صرف تیزاب پاشی بر اساسات همزیستی در افغانستان است. چرا یک دری زبان حق نداشته باشد به زبان شیرین خویش از کلمات مورد قبول خود شان استفاده کند. شما چرت زمینه همزیستی بین "پوهنتون" و "دانشگاه" را فراهم ساخته نمی توانید؟

دوستانی که مذبوحانه می کوشند بالای کلمۀ پوهنتون پشتو تاکید کنند، از این حقیقت تلخ بی خبرند که 99% کتاب های درسی کتابخانه دانشگاه کابل چاپ ایران است. اگر شما براستی به زبان تان علاقه دارید کوشش کنید کتب درسی کتابخانۀ دانشگاه کابل را به زبان دری و پشتو تهیه نمائید. چرا اولاد پشتون به زبان مادری خویش در افغانستان تحصیل نمی تواند. آیا شامل سازی چند کلمات سرکاری پشتو در زبان فارسی دری، نوشتن سرود ملی به پشتو ... درد اولاد پشتون را دوا می تواند و جبران محرومیت شان را مبنی بر درس خواند(خواندن) به زبان مادری دوا می تواند؟

بارها و بکرات و مرات گفته شده است که کلمه، مثلاً، "دانشگاه" کلمه سچه دری و زادۀ خطه افغان زمین است ولی شماری این گپ را بدون ارائه ثبوت قبول نمی کنند و به بهانه ایران نسبت به تاریخ و فرهنگ افغان زمین خصومت نشان می دهند. این دوستان در نوشته های شان برای ترد فرهنگ ایران استاد هستند ولی هیچ سندی ارائه نمی توانند که ثابت بسازند که مثلاً کلمۀ "دانشگاه" یک کلمه سچه دری و مربوط به افغانستان امروزی نیست. اگر کلمۀ دانشگاه یک کلمه ایرانی است پس شهر "لشکرگاه" و ناحیه "گذرگاه" کابل نیز باید چزو قلمرو ایران باشد. این دوستان چرا موجودیت این نام ها را در افغانستان تحمل می نمایند. وقتی من از یک تکسی ران کابل می خواهم مرا به گذرگاه ببرد، او چرا مرا به زایشگاه نمی برد؟

نتیجه اول: کسانیکه بالای ضدیت با ایران پرچم شان را بالا می کنند باید بدانند که هیچ کاری در مورد ایران نمی توانند ولی این عمل شان ضربه بسیار خورد کنند (کننده) بر ریشه افغانستان بحیث یک کشور متحد می باشد. این شده نمی تواند که ما از یکطرف داد از افغان دوستی و وطن دوستی نسبت به افغانستان بزنیم ولی این دوستی خویش را با تیزاب پاشی بر ریشه های وحدت در افغانستان ثابت سازیم.

نتیجه دوم:
اگر من از فرهنگ عمید، حییم ... و غیره چاپ ایران پنجاه سال پیش استفاده کنم قبول است زیرا پدرم نیز با این فرهنگ ها آشنا بود و من هم با آن عادت کرده ام ولی اگر من از کلماتی که در سالهای اخیر برای انکشاف زبان صورت گرفته است، استفاه کنم فوراً تاپه ایران زدگی بالایم زده می شود. علت این موضوع چیست؟ علت این موضوع این است که افغان ها هنوز هم در فرهنگ قبیلوی زندگی می کنند فرهنگ قبیلوی با بدعت یعنی نوآوری جداً مخالف است. هر چیزیکه مخالف دوران زندگی بابا و بوبویم باشد غلط است و فقط و فقط گپ های بوبو و بابا و خان قریه و وکیل ناحیه ام قبول است.

دوستان:
قرن بیست و یکم قرن بدعت است. اگر می خواهید جول خویش را از آب کثیف افغانستان نفرت زده بیرون کنید، خود را با فرهنگ بدعت آشنا ساخته و بدعت کاری را در پیش گیرید ... در غیر آن محو می شوید و قافله قرن بیست با سرعت روز در حرکت است و هیچ ترحمی بالای شما لنگ های اسیر قبیله ندارد.

تشکر از توجه تان.


اسم: ق کبیر   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 28.12.2011

محترم فریار صاحب!
با تأسف شما بجای آنکه از نوشتۀ آقای وهاج بشکل درست و مثبت استفاده کنید، خود را مشغول افغان جرمن آنلاین نموده و مارا دیده به دانسته مورد حمله قرار داده اید. خشم شما در مورد افغان جرمن آنلاین دو علت دارد:
۱- شخصی :
جناب شما همیشه نوشته های خود و پدر مرحوم تانرا در افغان جرمن آنلاین (خوب یا بد)، منشر می نمودید و یک ارتباط حسنه و دوستانه با افغان جرمن آنلاین داشتید.
تمام نوشته های ارسالی شما تا هم اکنون در آرشیف سایت موجود اند. نظر منفی شما در مورد سایت جنبۀ شخصی دارد و آن جنجال شما با آقای خلیل الله معروفی که یکی از مسؤولین سابق سایت بود، بالا گرفت و شما مضمون شدیدالحنی عنوانی شان فرستادید تا ما آنرا به نشر بسپاریم. ما نظر به پالیسی نشراتی خود و نظر به احترام به آن همکار سابق خود، از نشر آن نوشتۀ یاد شده، خودداری ورزیدیم و شما عصبانی شدید و ما را تهدید نمودید که بصورت عاجل تمام نوشته های ارسالی شما را از آرشیف ها حذف کنیم، ورنه شما وکیل گرفته و مارا به محاکمه می کشانید و باقی قضایا...
۲- سیاسی:
شما بجای آنکه در چنین اوضاع نا بسامان، بحیث یک افغان وطن دوست و مسؤول "انجمن کهزاد" به دفاع از منافع افغانها در مقابل دست بازی ها و مداخلات گستردۀ ایرانی ها در مسائل زبانی، مذهبی، فرهنگی و سیاسی ما، قد برافرازید و از عکس العمل هموطنان دلسوز تان در زمینه، به دفاع برخیزید، عصبانی شده و جهت اصلی و اساسی گفتگو های سازنده را تغییر داده و از مسیر اصلی آن منحرف ساخته و در مقابل مردم خود جبهه گرفتید و مداخلات خارجی در این ز مینه را به مداخلات داخلی کشانیدید، تا مداخلات بیرونی همچنان زیر پرده بماند.آفرین بر شما!
اینکه کدام لغات و اصطلاحات از زبان ملی پشتو، به زبان ملی دری ما داخل گردیده و یا بگفتۀ شما " بزور و جبر و وحشت تخته شده"، اند و یا بر عکس، از سالیان متمادی در سرزمین ما، پذیرفته شده اند و اگر بازهم به گفتۀ شما " به زور و جبر و وحشت تخته " شده باشند، باید با همان " جبر و زور و وحشت"، بیرون انداخته شوند، که این کاریست نا ممکن و غیر عملی.
آیا بهتر نخواهد بود بجای آنکه با توپ و تانک و تفنگ، " پوهنتون " را از زبان ملی دری و عام مردم افغانستان، بیرون بیاندازیم همین اکنون از ورود اصطلاح "ویژه" و "استان" و "همایش" و "چالش" و "خوانش " و ... جلوگیری نمائیم، تا فردا مجبور نگردیم " با زور و جبر و وحشت "،آنان را بیرون پرتاب نمائیم؟
اما من با شما همنظر هستم که زمان " تخته کردن"، به زور گذشته است و آنرا به گذشته می سپاریم. شما "دانشگاه" بگوئید و من "پوهنتون"، نه بالای شما زور است و نه هم مرا مجبور ساخته میتوانید. حق و حقیقت جای خود را خواهد گرفت چه من و شما بخواهیم و یا نخواهیم.

اکثریت افغانها، بدون در نظرداشت قوم و قبیله، در مورد کلمات و اصطلاحات از قبیل "پوهنتون" ، " درملتون" ، " پوهاند " ، " اندیوال " ، " څارنوال"، " ستره محکمه" و...، هیچ مشکلی ندارند. لغات، کلمات و اصطلاحات ایکه برایشان مأنوس است استفاده میکنند و آنانیکه برای شان نا مأنوس است، از آنها استفاده نمی کنند. طور مثال هستند هموطنان بی شمار ما که بجای " زیږنتون " ، " زایشگاه" میگویند و بجای " در ملتون "، دواخانه و غیره و غیره
و اما برخلاف شاید با " تخته کردن " و طرز استفاده و نیز جای استفاده از آن، مشکل داشته باشند. از طرف دیگر در یک نوشته یا مضمون و یا مقالۀ ادبی، استفاده از همچو اصطلاحات، حتی اگر اصطلاحات عامیانۀ خود ماهم باشد، خیلی ها نابجاست و نا زیبا.
شما که دیگران را مورد انتقاد قرار میدهید و ادعا میکنید که عفت قلم را مراعات نکرده اند، خود در چندین نوشتۀ تان که در نظر خواهی موجود است، با عصبانیت به همکاران ما تاخته اید و عفت قلم را یک قلم فراموش کرده اید. یعنی کور خود و بینای مردم. جناب شما در نوشتۀ تان به جواب همکار ورزیدۀ ما " میرمن ملالی موسی نظام" در حالیکه با محترم آغاز کلام نموده اید، در اخیر از کلمات یا بگفتۀ شما "واژه" های " خجالت بکشید " و " شرم باد بر شما ها "
و " بر همۀ تان می خندیم"، استفاده کرده اید. خود قضاوت کنید. ما در هیچ نوشته بر شما نخندیده ایم و هرگز خجالت بکشید و شرم باد بر شما نگفته ایم. این از پالیسی نشراتی ما به دور است.
جناب شما همین کار را بار دیگر در مورد دانشمند بزرگ، نویسندۀ توانا و همکار گرامی ما استاد " سراج وهاج "، تکرار نموده اید و از لغات و اصطلاحات زننده و خارج از چوکات ادب،استفاده نموده اید. نوشتۀ شما در نظرخواهی موجود است، یکبار دیگر به آن مراجعه نموده و خود قضاوت فرمائید. شما ما را مجبور می سازید تا درآینده قسمت های خارج از چوکات نوشته های تانرا حذف نمائیم و اگر هموطن دیگری هم به جواب شما خدای ناخواسته از همچو الفاظ استفاده نماید، یقین داشته باشید که حذف خواهد گردید.


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 28.12.2011

سلام به همه
قابل توجه افغان جرمن انلاین
و دوستان که افغانستان را دوست دارند.
این مباحث در بارۀ زبان دری و پارسی که در نظر خواهی قرار دارد بهتر است به این بحث خاتمه داده شود.
دیده می شود که این بحث به نفع ایرانیان در چرخش است.
افغانهای وطن دوست بدین باور اند که ایران به افغانستان هم زبان نبوده اند و این آقایان در تکرار این بوده اند که زبان پارسی را برابر به دری قلمداد نمایند.
من از دو طرف مباحثه خواسته بودم که در مورد تاریخ و پیدایش زبان دری و پارسی و پهلوی اګر معلومات دارند بهتر خواهد بود معلومات دهند.
مؤرخ توانای افغان، احمد علی کهزاد بيش از نيم قرن قبل( 1951 )طی بيانيهً علمی و تاريخی خود در موزيم ايران گفت : « هيچ شبه يی نيست که پرورشگاه اوليه اين زبان (دری) در حصص شمالی افغانستان از پامير تا هريرود را در بر ميگرفت و در ماورالنهر(1) هم رواج داشت. بعضی ها تصور کرده اند که زبان دری معجونی است مرکب از زبان پهلوی ساسانی و لغات عربی. حال آنکه يکی از صفات زبان دری حقيقی، عدم دخالت زبان عربی است و یک قرن پيش از زبان عربی در افغانستان تشکل نموده بود. از جانب ديگر دری زبانی نيست که بعد از نابود شدن پهلوی ساسانی بميان آمده باشد، بلکه پهلوی و دری دو زبانی اند که موازی هم يکی در ايران و ديگری در افغانستان بميان آمده و نشو و نما کرد و به زمانهای معين يکی از آنطرف اينطرف و ديگری از اينطرف آنطرف پراگنده شده است.
در جملات فوق دیده شد که دری و فارسی با هم یکی نبوده است.


اسم: هلاکو خان   محل سکونت: ملک خداداد    تاریخ: 28.12.2011

اینجانب هلاکو خان باز هم در خدمت استادان و بزرگواران قرار دارم:

جناب استاد محترم وهاج سراج:

تشکر از کوچک نوازی تان در حق اینجانب هلاکو خان. هزار تاسف که شما بالای این هلاکو خان بدبخت اعتبار ندارید. من خوب نفهمیدم که چه بدی را مرتکب گردیده ام که شما در مورد من بجای حق بینی به پیروی از استاد نوری از بدبینی کار می گیرید. باز هم دنیا بامید خورده شده و هلاکو خان هم خدا دارد. مثل معروف است خوئی در شیر در آید در مرگ براید. اکثر دوستان مای مورد بحث ما، ایرانی زده نه بلکه ایرانی هستند. خدا این ایرانی ها و ایرانی زده هایشان را براه راست هدایت کند. این ها گپ های شما و مرا نمی شنوند.

بیائیم سر اصل گپ: در یک مسابقه دوش یک لنگ مدال فهرمانی(قهرمانی) گرفت. مردم با تعجب پرسید که چطور شد یک لنگ باین مقام برسد. جواب ساده بود: غیر از همان لنگ کسی دیگر در مسابقه شرکت نداشت! امروز عین گپ در مورد کلمه مزخرف "شهروند" صدق می کند. چون ما در دری خود برای کلمه سیتیزن ترجمه نداریم، پس همین کلمه مزخرف ایرانی یکه تاز میدان است و ما باید از بخت شور خود بنالیم نه از مزخرفات ایرانی ها. تشکر از اقرار صادقانه تان که مه(ما) در زبان دری خود نه دکشنری داریم و نه قدرت ایجاد کلمه معادل آن را.

رهنمائی شما مرا به دکشنری های ایرانی؟! عجب رهنمائی! وقتی ما به مزخرفات ایرانی ها از قبیل کلمات "شهروند" باور نداریم، پس چطور ممکنست که ما به دکشنری های این مزخرف نویس ها گوش دهیم؟ شما از یکطرف مارا تشویق می کنید که مزخرفات ایرانی را فراموش کنیم ولی همزمان می فرمائید که به دکشنری (جشم(چشم) شیطان کور که استاد نوری را متوجه نسازد تا آنرا به "دیکشنری" تصحیح نکند)آنها مراجعه کنیم!؟ ما چطور می توانیم یک ایرانی "خردمند" را از یک ایرانی مزخرف نویسی فرق کنیم؟ محک چیست؟

من به دکشنری های ایرانی ولو توسط خردمندان شان هم تهیه شده باشد باور ندارم. یک مثال خدمت تان عرض میگردد. در دکشتری "حییم" معنی "clown" را "دهاتی" نوشته است. وقتی عقل نباشد جان به عذاب می ماند. "کلاون" کجا و دهاتی کجا؟

یکبار دیگر خدمت تان بعرض می رسانم که فرق بین مفهوم "citizen" و "subject" در زبان انگلیسی مثل فرق بین یک آدم عاقل و جاهل است. شهروند هم شهروند و رعیت و تبعه هم رعیت و تبعه. هر کس شهروند را رعیت و تبعه حساب کند، یک کار ناسزا انجام داده است. حتی در امریکا اگر امریکائی ها "اتباع" امریکا خطاب کنید، کار خوبی صورت نگرفته ولی در انگلستان اگر شما یک انگلیس را "رعیت" یا "تبعه" ملکه خطاب کنید، شاید کار بدی نباشد.

قابل توجه:
جناب استاد ولی احمد نوری: از اینکه مرا "حقبین" خطاب کردید، از اعتبار شما بالای من بحیث یک آدم حقبین یک جهان ممنون ولی صرف همینقدر عرض می کنم که من شاید بطور شاید و باید حقبین نباشم ولی از کوچگ نوازی شما تشکر. سعی خواهم کرد باین صفت مقبول خود را موصوف سازم.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 27.12.2011

توهین نامۀ اخیر شاغلی فریار و قهر و غضبی که او از خود در جواب به نوشتۀ اخیر جناب محترم وهاج نشان داده مرا واداشت تا سایت های افغانی از جمله آریایی را مرور کنم تا در مورد جناب محترم شان قدری معلومات بدست آورم.

پیام ها و جواب های داده شده به نوشته های شاغلی فریار کهزاد چنین میرساند که همه در یک مسئله باهم توافق نظر دارند که شاغلی فریار کهزاد وقتی احساساتی میشود نمیتواند خود را کنترول کند و این باعث میگردد حرف های کاملاً ضد و نقیض بر زبان آرند.

مطالعۀ مقالات علامه کهزاد که از طرف شاغلی محترم فریار به سایت آریایی فرستاده شده مرا همچنان مجبور کرد تا یکبار دیگر از ایشان خواهش کنم که بلحاظ خدا و بخاطر روح پاک علامه کهزاد بر اساس سلیقه های شخصی در نوشته های آن بزرگ تغییرات وارد نسازند.

این کاملاً واضح است که نوشته هایی که در سایت آریایی از نام علامه کهزاد به نشر رسیده توسط جناب محترم فریار تایپ شده و حالا بر اساس آنچه خود تایپ کرده اند میخواهند مارا به حقانیت حرفهای شان متقاعد سازند.
من نمیگویم که تمام نوشته و از اساس تغییر داده شده ولی یک مرور سطحی به نوشته ها می رساند که جناب فریار تمام آن کلمات را که به ضم شان پشتو به نظر رسیده تغییر داده اند و کلماتی را هم در بین قوس از نام علامه کهزاد اضافه کرده اند که خلاف ابتدایی ترین نورم های نگارشی و توهین کامل به نویسنده است.

مثلاً این چگونه ممکن است که علامه کهزاد در یکجا موزه گفته باشد و در عین مقاله بعداً کلمه موزیم را به کار برده باشند؟

همچنان همانطوریکه دیده میشود علامه کهزاد کلمۀ گالری را به جای کلمۀ نگارستان که فعلاً از طرف ایرانی سازان کلمات و اصطلاحات پذیرفته شدۀ تحمیل میشود، به کار برده اند که من فکر میکنم اگر شاغلی فریار عین تایپ مقاله با کلمه نگارستان آشنایی میداشتند گالری را هم تغییر میدادند.

حالا اگر فریار جان اصرار دارند که در مقالات شاغلی کهزاد عین تایپ هیچ تغییری نیاورده اند خواهش میشود کاپی اصلی مقاله یا دست نویس علامه کهزاد را فوتو کاپی کرده و برای مطالعه در اختیار علاقمندان آن بزرگ مرد قرار دهند تا ما در مورد نظر بدهیم.

یاد آوری میکنم که تاکنون من چیزی نیافته ام که ثبوت ادعای فریار جان در مورد دانشگاه و غیره باشد ولی من وعده میدهم که به جستجوی خویش ادامه خواهم داد ولی اگر ایشان واقعاً به علامه کهزاد احترام دارند و میخواهند که زحمت ما را کمی کم سازند پس لطف کرده با استفاده از امکانات وسیع و سهولت های که انترنت و سافتویر های کمپیوتری در اختیار ما قرار داده، کاپی های اصلی یا دست نویس های علامه کهزاد را فوتو کاپی کرده در اختیار ما قرار دهند.

بااحترام.


اسم: فضل الرحمن فاضل   محل سکونت: فیض آباد    تاریخ: 27.12.2011

به نویسنده محترم استاد وهاج یکتن از مدیران مسئول اسبق روزنامه بدخشان، سلام تقدیم میکنم و آرزومندم این بحث تهاجم فرهنگی اجانب، به نتیجه برسد، اما به هموطن محترم خویش آقای دوست محمد از بدخشان یادآور میشوم که تاریخ خرقه مبارکه را - که رسالۀ کوچک جیبی بود - شادروان شهید محمد طاهر بدخشی نگاشته بودند، همکار شان مرحوم غلام حبیب نوابی یک تن دیگر از مدیر مسئولان(میران مسؤول)روزنامۀ بدخشان بود، نه آقای وهاج.

مرحوم نوابی با استفاده از امکانات اندک روزنامۀ بدخشان، گزیدۀ اشعار مرحوم مخفی بدخشی و رسالۀ لعل بدخشان را نیز در فیض آباد در همان دوران بچاپ رساند. با استفاده از فرصت به خوانندگان محترمی که این معلومات را ندارند یادآور میشوم که :
خرقۀ مبارکه که قبلا در بخارا بود، متولیانش می خواستند آنرا از راه بدخشان از طریق چترال به هندوستان ببرند، اما میر آن (میران)وقت بدخشان، مانع گردید(گردیدند)و آنرا به مقر فرمانروایی اش که «جوزگون» نام داشت، آورد(آوردند. و جوزگون از برکت این خرقۀ مطهر، « فیض آباد» نامیده شد. طوریکه شاعری گفته است:
خرقۀ پاک سید عربی که دهد از ریاض جنت یاد
در هزار و صدو سه از هجرت، محمل او جوزگون افتاد
جوزگون گشت لایق این فیض
زان سبب نام گشت فیض آباد
خرقه مبارکه شصت و چند سال بعد به اشرف البلاد قندهار اتنقال(انتقال) داده شد.


اسم: ولی احمد نوری    محل سکونت: پاریس    تاریخ: 27.12.2011


جناب هلاکو، از کوچۀ ملک خداداد!
بعد از عرض احترام به شخصیت حقیقی شما (هر که باشید) نه به هلاکو خان که نمی شناسم راجع به کلمۀ سچه و اصیل عربی (معنی) ذهن شما را به اجازۀ تان روشن می سازم.
کلمات (موسی)، (عیسی) ، (یحیی)، (حتی) ، (اضحی) ، (ادنی) و (معنی) و صد های دیگر که به همین قسم نوشته می شوند، اگر فرهنگستان بی فرهنگ ایران برای نوشتن این کلمات ( موسا ، عیسا، یحیا، حتا، اضحا، ادنا و معنا را ساخته اند و شما عزیز، آنرا قبول دارید و در خدمت هجوم فرهنگی ایران قرار میگیرید تبریک تان باشد.
ولی اینکه چرا در مدیریت سرویس خبری پورتال افغان جرمن آنلاین این کلمه تصحیح ناشده انتشار یافته است کار درست نکرده اند. باید چنین کلمات (من درآوردی) ایرانی ها اصلاح و تصحیح شود. ولی یک چیز را میتوان بحیث معذرت به ایشان اعطا نمود. تیمی که امور مدیریت اخبار را بطور داوطلبانه بر عهده دارد کلیشه های اخبار را از آژانس های مختلف خبری جهانی کاپی کرده و در دریچۀ اخبار پورتال داخل می نماید و داخل کردن تعداد زیاد خبر ها برایش ممکن فرصت کافی ندهد تا همه متون را از نظر املایی و انشایی و اصطلاحات دری کنترول و تصحیح نماید. بعد از این اعتراض شما حتما توجه بیشتر خواهند نمود.
آمدیم بالای سؤال دیگر شما که در بارۀ «سیتیزن» (که شما آنرا به غلط «ستیزن» نوشته اید) و دوستان !؟ ایرانی شما آنرا به (شهروند) ترجمه کرده اند و یک تعداد افغان های ما هم کورکورانه و ناخود آگاه آنرا پذیرفته و در رواج دادن آن در جامعه و رسانه های افغانی تلاش دارند.
گرچه استاد گرامی وهاج صاحب بزرگوار جواب شما را در این باره ارائه داشته اند، من هم چند جملۀ مختصر در آن علاوه میکنم. کلمۀ (سیتیزن) Citizen نه (ستیزن) Ctizen ریشه در یونان قدیم دارد. ولی قبل از انقلاب فرانسه با شکل فرانسوی آن یعنی (سیتوه یَــن) Citoyen برای مردان و (سیتوه یــِن) Citoyenne برای زنان به معنی (همشهری) بوده است که مردم در داخل شهر ها به یکدیگر خویش خطاب میکردند. اما بعد از انقلاب فرانسه این کلمه را بدون در نظر گرفتن طبقات اشراف و عوام برای هموطن و هم میهن استفاده کردند که از نگاه حقوقی و قانونی مراد عین همان (تبعه) است که در کشور ما قبول شده و معمول است. تبعه به کسی گویند که تابعت کشوری را دارا میباشد، چه آنکشور شاهی باشد، چه جمهوری.
این بود عرایض مختصری پیرامون سؤالات جناب حقبین، ببخشین جناب هلاکو. با احترام.


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: امریکا     تاریخ: 26.12.2011

برادرمحترم هلاکو خان!
نوشته های بی آلایش شما خوشم می آید، خاصة ً که مَـثـَـل های خاص زبان ِ شیرین ِ ما، دری، گاهی چاشنی آن می شوند. ولی راست اش این است که « سرتان اعتبار ندارم! »، زیرا هستند چند برادر وخواهرما که گویی در آتموسفیر لغت سازی و لغت پرانی فرهنگستان ایران خو گرفته اند. این خوی، بسیار بد و ناگوار است. نا امید از آنیم که یقین داریم : « خوی بد در طبیعتی که نشست – نرود تا بروز مرگ از دست.»
فکرمیکنم : شاید شما همان (یا مانند ِ آن) عزیزی باشید که سال گذشته همین سؤال را کردند و ( بجواب های من قانع شدند، یا نشدند) یکی دو هفته وقت ِ بندۀ عاجز را که همیشه محدود است، تلف کردند. ( کاش مانند هلاکوی معروف می بودید که مدت یک قرن فرمانروای ایران و آسیای صغیر بود. . . در آنصورت از شما تقاضا میکردم بنده را حمایت کنید تا کم از کم در ساحۀ زبان، تفتین های توأم با غرور« جاه طلبان ایران را» به اتفاق هم، درهم شکنیم ).
آنانی که تحت تأثیر مانیه تیزم (جاذبۀ مقناطیسی) برخی از ایرانی ها قرار دارند، محال است کلمۀ مزخرف « شهر وند» را ترک دهند. اینگونه افراد « بی فرهنگ»، گویی به کلمۀ « شهروند» و نظایر آن ایمان آورده اند.
اگر شما ( برادرعزیز)، واقعا ًصِرف به معانی لغات «subject» و « citizen» ضرورت دارید، چرا به یکی دو
« دکشنری» رجوع نمی کنید؟ حتی میتوانید با مراجعه به همین فرهنگ های ایرانی که در اثر زحمات خردمندان ایران، صادقانه به وجود آمده اند، حل مطلب نمایید. درهرحال:
-- معنی « subject» در دکشنری کوچک ِ من این است: « رعیت » .
-- « citizen» که ریشۀ رومی دارد، در دکشنری کوچک، معنی « اهل، تابع » را دارد. چنان که« citizenship» به معنیء« تابعیت» به کار می رود.
-- درفرهنگ ِ فارسی انگلیسی « خیام »، نیز « subjec» معنی « رعیت» را دارد.
-- در « فرهنگ ِ کامل ِ شش جلدی انگلسیی فارسی، « subject» معنی « تحت تسلط و قدرت » و« مطیع، منقاد» را دارد. و « citizen»، معنی « بومی، تابع، تبعۀ یک کشور».
-- در فرهنگ « ِعلوم سیاسی» که حاصل زحمات ِ ایرانی های تازه نفس است، سعی شده ، دل مردم هر دو کشور را بدست گیرند. معنی « citizen» دراین فرهنگ : « تبعه » و « شهروند» ذکر شده است.
این حکایت به ما تعلیم میدهد که : « رعیت » خاصۀ حکومت های شاهی بود: (رعایای شاهانه)!. کلمۀ رعیت را در مورد اتباع یک کشور ِ آزاد، به این علت خوش ندارم، که از کلمۀ « راعی» به معنی « چراننده، نگهبان، چوپان » استفاده شده است. « اتباع ِ کشور» معنی اهالی و مردمی را دارد که تابع قوانین و اصول و مقرراتی هستند که از طرف ملت و دولت های ملی وضع شده باشد. ( درفرهنگِ علوم سیاسی، چنین شرح داده شده است: « تبعه، کسیکه از حقوق مدنی و امتیازات ِ مندرج درقانون اساسی یک کشور برخوردار است). با عرض حرمت.


اسم: داکتر فریار کهزاد   محل سکونت: گذرگاه    تاریخ: 25.12.2011

سراج خان!

من عادت ندارم که کسی را اول بنام محترم آقای فریار کهزاد عنوان قرار دهم و چند سطر پایانتر بنام «پخل چشم » بنامم. من از اول ترا بصورت شرم آور سراج خان خطاب نموده و لقب بسیار مناسبی برایت ذکر میکنم و آن «گوی آئین» است. (با گوی آهن مغالطه و اشتباه نکنی. زیرا گوی آهن مادۀ بسیار ارزشمندی است.)

حالا «پخل چشم» از «گوی آئین» سوال میکند که «گوی آئین» نشان دهد که در همان کتاب «تاریخ ادبیات افغانستان» و همچنان دیگر آثار بیشمار علامه احمد علی کهزاد چند بار لغات، کلمات، واژه ها و اصطلاحات تهاجمی، تعرضی، تجاوزی، جبری و سیاسی بکار رفته است؟ اگر چند دانۀ آنرا نشان داد، بنیاد فرهنگی کهزاد برایش جایزه خواهد داد. تنها به یک شرط که در بعضی مواقع در نوشته های علامه کهزاد این نوع لغات و واژه ها را در مطبعه و چاپ خانه آدم هائی مانند «گوی آئین» تخته و تمبه کرده اند که در آنصورت باید با آثار دست نویس علامه کهزاد مقایسه گردد. دل «گوی آئین» بکفد که یک بار هم در آثار علامه کهزاد واژه های «ولسوالی»، «ښاروال»، «پوهنتون» وغیره بکار نرفته است. ممکن اگر بصورت عادلانه و انسانی رد و بدل میشد، اینکار صورت میگرفت. اینکه در زبان خود کدام واژه ها را استعمال میکنیم نایژۀ آن بدست ماست. درست مثل اینکه در پشتو هر لغتی را که بکار میبرند نایژۀ آن بدست خود پشتو زبان های عزیز است نه به دست آنهائی که خود یک کلمه پشتو حرف زده نمیتوانند ولی بصورت روی زمانه از استعمال لغات پشتو در فارسی دفاع میکنند یعنی مانند جغد کلۀ خود را در ریگ گور میکنند و از کون خود خبر ندارند.

دیده شود که لغات «فرسودۀ» فارسی/دری در آن آثار زیاد است یا کلمات «مدرن پشتونیزم». باز هم مرگ بر پشتونیزم، مرگ بر تاجکیزم، مرگ بر ازبکیزم، مرگ بر ترکیزم و غیره ایزم های مورد علاقه «گوی آئین».

هرگاه «گوی آئین» به این موضوع جواب داد بعداً در موضوعات خانوادگی و نام و تخلص و درجۀ علمی و توهین خانم ها و دیگر گپ هائیکه قطعاً ربطی با موضوع «تهاجم، تعرض و تجاوز فرهنگی داخلی» ندارند، تماس مفصل خواهم گرفت. و اگر نتوانست بصورت درست جواب ارائه کند دیگر لایش را هم بالا نخواهم کرد.

هم میهنان ارجمند از شما معذرت میخواهم زیرا آدم هائی مانند «گوی آئین» و دیگر همفکران شان توانائی بحث در مورد «تهاجم فرهنگی داخلی» را ندارند و به مجردیکه کسی یک واژۀ درست و مناسب فارسی/دری را استعمال نمود وی را «نوکر ایران» خطاب میکنند و بس. اما من عادت ندارم کسی را بدون کدام سند نوکر این و آن بنامم بلکه با دلایل علمی، ادبی، فرهنگی و تاریخی با ایشان مباحثه میکنم.

در هفتۀ گذشته ثابت ساختم که واژۀ نازنین «دانشگاه» در سال 1324 در شماره های ماه های سرطان و میزان مجلۀ «آریانا»، نشریۀ علمی «انجمن تاریخ افغانستان»، در کابل به نشر رسیده است و بکار رفته است. این زمانی بود که هنوز دانشگاه در ایران و پوهنتون زبان پشتو در افغانستان ساخته نشده بود. فوتو کاپی آن شماره های مجلۀ مذکور در ویب سایت وزین آریائی به نشر رسیده است. پس بگذارید که «گوی آئین» و همفکران آن ما را با استعمال واژه های ناب زبان ما نوکر هر کسی که خطاب میکنند بکنند. دست اش آزاد تا لندن، واشنگتن، مسکو، تهران، اسلام آباد و حتی تا پیش خود خدا.

من بارها گفته ام که هیچ نوع ضدیت با زبان پشتو، زبان ازبکی، زبان ترکی، زبان عربی و زبان های نورستانی، پشه ئی، بلوچی و هیچ زبان دیگر ندارم. اما لغات، کلمات، اصطلاحات، مصطلحات و واژه های جبری، تهاجمی، تعرضی، تجاوزی هر زبانی که باشد در زبان فارسی/دری را قبول ندارم و نخواهم داشت. اینرا همه هم میهنان عدالت خواه، مساوات طلب، وحدت گرا و انسان های شریف کشور ما میخواهند به جز از یک مشت منافق، قبیله گرا و تمامیت خواه که جز زورگوئی و بی منطقی کار دگری ندارند و وظیفۀ شان فقط دووم انداختن است و بس.



داکـتــر فـــریار کــهـزاد
بنیـاد فــرهـنـگـی کـهـزاد
پژوهشگاه تاریخ و باستان شناسـی


اسم: هلاکو خان   محل سکونت: ملک خداداد    تاریخ: 25.12.2011

جناب معزز و محترم آقای سراج وهاج و دوستان مقیم افغان جرمن آنلاین:

این یک خواهش عاجل است:

به سر فرد فرد شما و به وجدان خودم سوگند یاد میکنم که هدف من از این پافشاری ماجرجوئی نیست. من یک نوشته روی دست دارم که باید آن را چاپ نمایم. صرف و صرف منتظر ترجمه کلمه "ستیزن" به دری می باشم!

یک جهان ممنون آقای سراج وهاج که خود را به کوچه حسن چپ نزدی و مردانه وار جواب دادی ولی هر چیز گفتی ولی از نوشتن یک کلمه ترجمه کلمه ستیزن اباورزیدی و مرا خواستی پشت نخود سیاه بفرستی. خواهشمندم ترجمه همین یک کلمه را به دری بنویس و من آن را در پاورقی بنام خودت چاپ خواهم کرد و افتخارات آن را هم به شما منسوب خواهم کرد.

تشکر از توجه تان و بامید جواب واضح و روشن تان امسال. نوشته پارساله تان را بگذارید بجایش زیرا من فکر میکنم شاید چیزیکه شما پارسال نوشته اید امسال فراموش خود تان شده باشد، چه رسد به من تنبل بدخت شرق زده جدلی بشیوه شرقی های لجوج.

همچنان از ایدیتور افغان جرمن آنلاین خواهشم میکنم که بگوید چرا نوشته "معنا" مرا به "معنی" اصلاح می نمایند ولی در نشرات خود عین غلطی "معنا" را درج می نمایند. علت چیست؟ کدامیک را من باید در نوشته زیر چاپ خود مراعات کنم؟


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 25.12.2011


به جواب چند سؤال دیگر

قابل توجه جناب آقای دوست محمد که خودرا از بدخشان معرفی کردند!
چون جناب شما( شاید)از این همه پُرحرفی خسته شده اید و من هم وقت کافی برای تفصیلات زیاد ندارم، کوتاه کوتاه عرض ِحال میکنم:
1- متشکرم که بنده را (پس از ملامت کردن ها)، کم از کم به خاطر جان کنی های زمان جوانی ام دربدخشان، ستودید.
2- از جناب شما که طرفدار شعار « همدین و همزبان و همنژاد...» هستید، تقاضا میکنم به جای اشارۀ « دور» به عکاسخانۀ روبروی مسجد ونوشتۀ زیرعکس« امان الله خان ورضاشاه کبیر» ، که بیشترجنبۀ تقلیدی ویا « تعارفات» را دارند، دلایل بنده را دربخش چهارم ِتهاجم فرهنگی... دقیقا ، ًاز« نزیک» بخوانید و بعد، اگرقصد ملامت کردن ِ مرا داشتید، لطفا ً مستدل ملامت کنید، نه احساساتی.
3- به عرایض این عاجز زیاد دقت نکرده اید: خواندن و فهمیدن زبان ِ« دری» درهرجا، هرشهر، هردیار و درهرکتاب که منتشرشود: خواه درسفرنامۀ ناصرخسرو، خواه دیوان ِحافظ یا درکتاب ِرضا- براهینی... نه تنها مشکلی ندارد، «خوشایند» هم است.
« بد آیند» وقتی می شود و مشکل ِ زبانی پدید می آید، که، الف:- با مزخرفات ِ پارسیک مخلوط شود. ب:- با مبتذلات ِ پهلوی ساسانی ترکیب گردد. ج:- ماهیت ِاصطلاحات خاص ایرانی راکسب کند. د :- این ترکیبات ومخلوطات و اصطلاحات ، بسته بندی شده، به آدرس جاسوسان و مزدوران ایرانی (پراگنده درافغانستان، اروپا وامریکا)، به منظورنشر درتلویزیون ها، نشریه ها، کمپیوترها، کتب درسیء جوانان وطن ما...، صادرگردد !
4- فروردین، اردیبهشت... « دری » نیستند؛ « پهلوی ساسانی» هستند.
5- رشد وتکامل زبان های ملت ها، درطول قرن ها ، یک واقعیت است؛ اما چنان رشد وتکامل، معمولا ً وطبعیة ً(محض) توسط مردمی که آن زبان را برگزیده اند، صورت می گیرد، نه به وسیلۀ دایه های مهربان تراز مادر... وباعرض معذرت، مرگ و زندگیء لغات وکلمات ِزبان ما چندین دهه وحتی چندین قرن را دربرمی گیرد ( نه مانند ِ واژه های مبتذل ایرانی که هر روز وهرهفته وهرماه، ده ها « دوقلو وسه قلو» به سرعت برق زاده شده، به همان سرعت، مثل شهاب ثاقب ، می میرند، می سوزند و تبخیر می شوند)!
6- بلی. زبان من درطول زندگی، دری هست ودری بود، فقط طرزنگارش من ( درطول نیم قرن) اندکی تغییرکرده است. این تغییرکوچک به خاطرفهم واستفادۀ بیشتر ازلغات ِ موجود وملموس دری وتکنیک استفادۀ بهتر ازهمان لغات است که بامرور زمان، مانند نفس تازه، درشـُـش های قلمم رخنه کردند. یعنی علت این تغییر، استفاده ازمزخرفات ساخت فرهنگستان ایران نبود، نیست و تا زنده ام نخواهد بود.
7- اگر بدخشی های عزیزما کلمۀ « بلند» را « بـُلند» تلفظ می کنند، حق دارند. اگر هراتی های نازنین ما، کلمۀ « پَیام را پییام» و کلمۀ « بَیان را بییان» وکلمۀ « می خواهم » را« مایُم » می گویند، مرحبا... همچنان اگر هزاره های قند ِما، « می روم» را « موروم» تلفظ می کنند، فبها...، ولی زبان ولفظ قلم ما باید معیاری باشد ، که هست. بدخشی های فهیم وهوشمند ِما کلمۀ بُلندرا ( برای خودنمایی ) ازایرانی ها تقلید نکرده اند.
یک جوان بدخشی که ندانستم ازکدام منطقۀ بدخشان است، به لطف ِ خاص قبله گاه ِ آقای انصاری ، به حیث « نفرخدمت» درامورمنزل که همان دفترم بود، بامن همکاری می نمود. وی کلمۀ « بزرگ » را « بزوروگ» تلفظ می کرد. تا آخرین روزهایی که من آنجا بودم، هرچند سعی کردم لا اقل برای یک بار« بزرگ» تلفظ کند ، نه توانست... با عرض حرمت.
یادداشت: از حسن نیت دوست ِعزیز و دانشمندم ، جناب نوری صا حب متشکرم که باردگـر درکنار اسم من کلمۀ« استاد» را استعمال کردند که البته هرگز اهلیت ِچنین القاب را ندارم، اما دراین مورد یک « بینی خمیری» ناچیزهست که ذکر آن بیجا نخواهد بود:
دردورۀ دوسالۀ خدمات مطبوعاتی بنده، درشهر دوست داشتنیء فیض آباد (بدخشان)، سرمعلم مکتب بدخشان که متأسفانه اسم شان رافراموش کرده ام، تقریبا ًهرهفته به دفترمن تشریف آورده، غالبا ،ً ضمن صحبت ها (بیشتردرساحات ادب و ادبیات) ازکارمن ستایش می کردند.
درآخرین ماه های دورۀ خدمت ِدوسالۀ من درآن شهرزیبا، جناب سرمعلم به دفترآمده، تقاضایی کردند که برای من غافلگیرکننده بود. آن مرحوم باقیافۀ جدی خواهش کردند که درصورت امکان، شاگردان صنف نهم فیض آبادرا درس ِادبیات بدهم... خلاصه، بعد ازتعارفات، این وظیفۀ بی سابقۀ جدیدرا- دو ساعت درهفته- پذیرفتم.
دریکی دوماه دیگر که آنجا بودم، شاگردانی که فکرمی کردم شاید یکی دوتای شان همسن وسال من باشند، به من«استاد» خطاب می کردند.
ازعزیزما، آقای انصاری ( با آن که درآن زمان نازنین کودکی بود) تقاضا می کنم اگر دراین مورد معلومات داشته باشد، چیزی بنویسد .همچنان، ازجناب آقای دوست محمد خان که معلوم می شود از زیره وپودینۀ من باخبرهستند، دربارۀ شهادت سرمعلم موصوف معلومات بدهند که چگونه، به چه علت ودرکجا به شهادت رسیدند، البته ممنون خواهم شد.
*****
سلام من به جناب هلاکوخان نیز برسد
از صد نمره یی که به ما داده اید ، متشکریم. درعین ِ حال، به شما اطمینان می دهم که اگرهمگان، به فرمودۀ شما« خودرا به کوچۀ حسن چپ بزنند»، من نمی زنم .
( به یادم آمد سوسیالیست وطن « آقای بارق شفیعی»، دوست مطبوعاتیء ما ، که ازیک طرف اسم شان حسن جان است وازسوی دیگر، متمایل به« چپ» هستند.
در آغازکارشان، آقای لایق وآقای شرعی جوزجانی، اصرارکردند تا بنده رانیز درحلقۀ آن زنجیر نفرتبارببندند. من که باربار تقاضاها را رد کردم، آقای بارق، دوستان ِ مُصِـّررا مخاطب ساخته، گفت: اصرارنکنید. هنوزعقل وهاج انکشاف نکرده است. گفتم: صحیح است...اما ، زمانی که کمونیزم سقوط کرد ، ازیک دوست ِمشترک خواهش کردم : پیام مرابه حسن جان برسان وبگو: افسوس که مغزشما (حتی مانندمن) هم انکشاف نکرده بود... درهرحال، ما( رفقا) درآن زمان، گاهی به دوستان ِکج بحث ِ خود می گفتیم : آغاجان، « خوده به کوچۀ حسن ِ چپ نزن!»)
عزیزم، یکبار به بخش نظریات ِ آرشیفِ سال گذشتۀ پورتال افغان جرمن رجوع کنید، بنده، راجع به همین مطلب، به جواب یک محترم ِ دیگر، عرایض خود را تقدیم کرده است. اگر حل نشد، بازهم من درخدمت شما هستم. باعرض حرمت.


اسم: هلاکو خان   محل سکونت: ملک خداداد    تاریخ: 24.12.2011

قابل توجه دوستان افغان جرمن آنلاین:

من هر بار یک چیزی اینجا می نویسم یک چیزی از شما می آموزم. در نوشته اخیر من کلمه معنا را به "معنی" اصلاح نموده اید ولی در ستون خبری تان تحت عنوان "کرزی مبادله اسیران به دوبی را رد کرد" این کلمه را بهمان شکل غلط "معنا" نوشته اید!

علت چیست؟


اسم: هلاکو خان   محل سکونت: ملک خداداد    تاریخ: 24.12.2011

دوستان معزز افغان جرمن آنلاین و مهمانان معزز شان:

ببا که اصل گپ را مطرح سازم:

من می خواهم از شما بیاموزم که ترجمه دری کلمات (citizen) و (subject) را برایم بنویسید. من برای موقف ضد ایرانی بودن تان صد نمره میدهم. شما بسیار بخوبی افغانیت تان را در دفاع از افغانیت تان علیه ارزشهای ایرانی و فارسی ایرانی ثابت ساخته اید ولی در مورد اصل گپ زبان ها لال، گوش ها کر و چشم ها کور می گردد! چرا؟

افغان های وطنپرست در جلسات تدوین قانون اساسی کلمه "شهروند" را رد کردند زیرا این یک کلمه مردود و منحوس و کثیف ... ایرانی بود ولی این افغان های وطنپرست اشتباه کردند که کلمه "تبعه" یا "رعیت" را بحیث ترجمه مفهوم "CITIZEN" پذیرفتند. لطف نموده معادل دری کلمه "CITIZEN" را ارائه نمائید. اگر آخوند های ایرانی اشتباه کردند که کلمه "رعیت" یا "تبعه" را در قانون اساسی شان بکار ببرند باین معنا(معنی) نیست که شما نیز به پیروی از اشتباه رژیم آخوندی کار خوبی کرده اید.

برای تثبیت هویت افغانی صرف و صرف ضدیت با ایران و ارزشهای ایرانی کافی نیست. لطف نموده بگوئید که بعد از آنکه شما در مبارزۀ تان علیه تجاوزات فرهنگی ایرانی های XXXX فایق شدید، برای پیشرفت زبان دری چه در بساط دارید؟

چرا شما دوستان خود را به کوچه حسن چپ می زنید و تا چه وقت؟

تشکر از توجه تان


اسم: غنی   محل سکونت: هالند    تاریخ: 24.12.2011

سلام به همه دوستان تقدیم است.
قسمیکه قبلا نیز اینجانب از جناب وهاج صاحب توضیحات خواسته بودم در قسمت زبان سچۀ دری کشور خود ما در طول100 سال اخیر و بالخصوص از آغاز زمامداری ظاهر شاه چه کار هایی مثمری صورت گرفته؟ چرا برخورد هایی متفاوت در قسمت زبانهایی ملی کشور ما صورت گرفته بود و گرفته میشود برای رشد و تعمیم زبان پشتو شب و روز کارهای خستگی ناپذیری صورت میگرفت که مثال عمده آن ایجاد پشتو تولنه بود ولی زبان دری مورد هیچ نوع التفاتی قرار نگرقت ازینکه این زبان ریشه قوی درین مرز و بوم داشت و زبان عرفانی و ادبی منطقه بشمار میرفت و میرود و از طرف دیگر مهد تولد این زبان سرزمین من و توست که قامت این زبان را تا بحال هیچ توفانی خم نتوانسته اگر شف شف نگویم و شفتالو بگویم شمابصفت یک فرهنگی جهید کشور ما درآن زمان جواب بدهید چرا و چه ضرورتی بود که برنامه های درسی مکاتب کابل و دیگر مناطق دری زبان کشور برای مدت ده سال از سالی 1315 الی 1325 از زبان دری به زبان پشتو تغیر(نغییر) کرد؟ وازین موضوع هم واقف بودید که سویۀ درسی با تطبیق این قانون چقدر پایین آمد دلیل این عملکرد (کار)غیر غادلانه(عادلانه) و منطقی (غیر منطقی) را بیان کرده میتوانید؟
با اینکه فیصدی زیاد قوم محترم پشتون دیگر با گذشت سالهای بیشمار در کابل و اطراف آن از چندین نسل دیگر دری زبان بودند و هستند مثل محمدزایی ها، سدوزایی ها، بارکزایی ها و دیگر شاخه هایی از پشتونها و چرا تطبیق شده نتوانست و دوباره دروس مکاتب به زبان دری شد؟ با معلومات اندکی که دارم میتوانم دلیل اینکه (اینرا که) چرا این برنامه تحقق نیافت، برایتان (به) عرض برسانم چونکه با احترام و علاقه ای که به زبان زیبای پشتو دارم این زبان نسبت به زبان دری حتی در بین خود پشتون های گرامی از علاقمندی زیادی بر خوردار نبود و نتوانست جایگاه والای زبان دری را بگیرد باین خاطر دوباره دروس مکاتب اگر غلط نکرده باشم از سال 1325 ببعد دوباره (دوباره دوم اضافی است) بزبان دری شد. به این سوالاتم هنوز پاسخ های قناعت بخش داده نشده است بهر صورت این مطالب را همگی با تفصیل میدانند بخاطری بیان کردم در صورتیکه فرزندان خود این مرز و بوم حق این زبان را ادا نکردند و حتی خواستند این زبان را بکلی ازین سرزمین محو بسازند دیگران چه پروای مارا دارند؟ این باین معنی (است) که نان ونمک را خوردن و در نمکدان...است. از برکت همین زبان به مدارج اعلی (اعلای)علمی رسیدند و آخر ال امر (آخرالامر) شمشیرهارا از نیام کشیدند به قصد نابودی این زبان که خوشبختانه ناف شان رفت و زور شان نکشید. این زبان جایگاه والای(والایی) دارد وخودش از خود دفاع میکند ضرورتی به این و آن ندارد. سوال دیگرم اینست درین یک قرن اخیر بالخصوص از دورۀ زمامداری ظاهر شاه که جناب شما در جریان هستید به صد ها مجلات، نشریه ها فیلم های امریکایی دوبله شده در ایران به کشور ما سرازیر میشد حتی خود خانواده سلطنتی نشریه های ایرانی را نسبت به نشریه های وطنی خود ما ترجیع میدادند چرا آنوقت کسی خمی به ابرو نمی آورد شاید خود جناب شما نیز حد اعظمی استفاده را از آن نشریات برده باشید. و چرا در چندین مجلۀ چاپ ایران و وطن ما کشور های یکدیگر را بنام کشور هایی هم زبان یاد می کردند و در ملاقاتهای سران و دو کشور که در مقطع زمانهای مختلف صورت میگرفت بدون کدام ترجمان ملاقاتها انجام می پذیرفت از همۀ این چیز های یاد شده اگر بگذریم من تبصره ای اقای نوری را در قسمت زبان انگلیسی و تفاوت هایی را که در کشور هایی انگلیسی زبان مثل استرلیا، امریکا، انگلستان در قسمت لغات وجود دارد بیان نموده اند می پذیرم. در خاتمه خاطر نشان میسازم اگر در قسمت رشد زبان دری کار های مثمری صورت می گرفت نه در قسمت نابودی آن امروز هیچ تهاجم فرهنگی در آن اثر نمیکرد میگویند پای مرغ ات را بسته کن و همسایه ات را دزد نگیر در صورتیکه خود ما در حق زبان پر بار دری خود جقا های نا بخشودنی را مرتکب شده ایم از یک کشور رقیب و غیر صادق با ما که هرآن در صدد نابودی ارزشهای مادی و معنوی ما است چه امیدی میتوان داشت. از ماست که بر ماست واضع است وقتی افتخارات فرهنگی خ.د(خود) را نگاه کرده نتوانیم تمامی آنرا حتی نامهای مناطق را ایران از آن خود میکند که در طول یک قرن اخیر متاسفانه همین جفا را در حق ملت بیخبر ما کرده است حتی نام ایران قسمیکه در شهنامه فردوسی آمده است از آن ما بود که از ما دزدیده است. یار زنده و صحبت باقی اگز (اگر) بعضی چیز ها را فراموش کرده باشم یا غلط گفته باشم شما به بزرگواری تان ببخشید و صحیح آنرا شما بیان کنید میخواهم از شما بیاموزم.


اسم: محمد داوود مومند   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 23.12.2011

برای مطالعۀ مضمون جناب محمد داوود مومند تحت عنوان « پوهنتون یا دانشگاه» از لینک آتی استفاده فرمائید.

http://www.afghan-german.net/upload/Tahlilha_PDF/m_d_momand_pohantoon_ya_daneshgah.pdf


اسم: ولی احمد نوری   محل سکونت: پاریس - فرانسه    تاریخ: 23.12.2011

مکثی بر نوشته های دریچۀ نظرخواهی پورتال افغان جرمن آنلاین
و تبصره های جناب فریار کهزاد
بخش دوم

جناب فریار می نگارد: « . . . من تا سال 1999 در آسترالیا زندگی میکردم. کلمات انگلیسی بومی آسترالیا از زبان انگلیسی امریکائی و بریتانیائی ها فرق داردولی هر کلمه، واژه، اصطلاح، لغت و مبحثی که در یکی از این کشورها در زبان انگلیسی پذیرفته میشود با تمام معنی، عزت و احترام از طرف همه این کشورها بکار گرفته میشود. ما مردم احمق شرق هیچ نمیخواهیم در هیچ زمینه ئی پیشرفت نمائیم و فکر میکنیم که همان چند کلمۀ فرتوت سابقه همه مشکلات ما را حل میکند. در حالیکه هر روز در جهان مسایل، مباحث و اشیای جدیدی بوجود می آید. ذهنیت ها انکشاف بیشتر میکند و به مفاهیم و ارزش های جدیدی ضرورت پیدا میشود. پس لازم است کلمات، اصطلاحات، واژه ها و لغاتی باشند تا این پدیده های جدید را جوابگو باشند.»
****

در حصۀ اینکه می فرمایند در آسترلیا، امریکا و انگلستان که همه به زبان انگلیسی صحبت میکنند، همه کلمات و اصطلاحات یکی هست باز هم به اشتباه رفته اند.
درست است که در آسترلیا، امریکا، افریقای جنوبی، قسمتی از کانادا، و خود برتانیه به لسان انگلیسی حرف میزنند ولی باور کنید هر کشور از این ممالک برای بسیار چیز ها اصطلاحات خود را دارند و تعدادی از کلمات انگلیسی در هر یک از این کشور ها معانی مختلف دارند. پس بازهم حرف شما راکه میگوئید «زبان مرز نمی شناسد» باید رد نمود که نخیر جناب فریار! زبان سرحد می شناسد.
به شما عرض کنم که زبان انگلیسی بین اضلاع متحدۀ امریکا و برتانیه و ممکن کشورهای دیگر از قبیل افریقای جنوبی، آسترالیا، زیلاند جدید و قسمتی از کانادا . . . خوب مرز خود را شناخته است. تا جایی که بعضاً نه تنها محتوا و معنای کلمات از هم فرق دارند، بلکه املای کلمات از هم تفاوت دارند. میتوان این دو زبان را هم ریشه و هم تنه دانست ولی فراموش نباید کرد که شاخه های آن در دو سرزمین مختلف، یا در سرزمین های مختلف با فرهنگ های متفاوت و عصر و زمان مختلف آبیاری و نشونما کرده است. و این دو زبان نه تنها در امریکا و انگلستان بل در اکثر ممالکی که با آن مکالمه دارند فرق های فاحش دارند.
اگر چنین نمی بود در فاکولته های زبان و ادبیات پوهنتون های معتبر دنیا دیپارتمنت های مستقل انگلیسی برتانوی و انگلیسی امریکائی وجود نمیداشت، که دارد و هریک میتودولوژی معین تدریس خود را دارند.
و باز اگر چنین نمیبود «اوکسفورد یونیورسیتی» یک دکشنری شش – هفت صد صفحه ای برای معرفی کلمات انگلیسی برتانیه و انگلیسی امریکا را انتشار نمیداد. شما میتوانید این اثر مهم ادبی و فرهنگی را به آدرس ذیل سفارش داده مطالعه فرمائید.

American and Britisch English
Michael Swan
Practicle English Usage
New Edition - Second Edition
Oxford University Press
Walton Street, Oxford 0x2 6 DP

دراین دکشنری کلمات خارج از حساب را از نگاه محتوا و معانی مختلف و از نظر املای متفاوت میتوان دستیاب کرد.
من در اینجا به چند نمونه اکتفا میکنم:
اول : کلمات دارای معانی و استعمال مختلف
در اضلاع متحدۀ امریکا در برتانیه
(کـَب) Cab (تکسی) taxi
(آپریشن روم) اتاق عملیات (تیاتر) شما بهتر میدانید که تیاتر معنی دیگر هم دارد.
(رِست روم) تشتناب یا دست شوی (توالت)
(چیک) برای رسید رستوانت Check (بــِل) رستورانت bill
(کندی) Candy که ممکن از قندی دری آمده باشد (سویت) به شیرین sweets
(لایــَر) برای وکیل مدافع حقوقدان lawyer ( باریستر) barrister

(فــِلـَت) به آپارتمان flat (اپارتمنت) به آپارتمان Apartment
(بیزی) به مصروف Busy (انگیجد) engaged
و صد هایی دیگر

و حالا کلمات انگلیسی را در این دو کشور از نگاه املای متفاوت ملاحظه کنیم:
Airplane (طیاره) aeroplane
Check (چک بانک) cheque
Color (رنگ) colour
Defense (دفاع) defence
Jewelry (زیور) jewellery
Tire (تایر موتر) tyre
و صد هایی دیگر

پس میتوانم به جرئت و اصرار عرض کنم که جناب استاد سراج وهاج حق بجانب هستند که مردم و وطنداران خود را از هجوم وحشیانۀ فرهنگی ایران بر حذر سازند و زنگ خطر را به صدا در آورند، تا هموطنان ما متوجه باشند و فریب کلمات را نخورند، زیرا این بازی با کلمات نیست بل تجاوز فرهنگیست که از جانب حیله گران همسایه به واسطۀ افغانستانی های اجیر شده اجرا و بسیار ظریفانه اعمال می شود تا احساسات مردم را علیه همدیگر بشورانند. و من بسیار میترسم که خدا کند ناوقت نشده باشد. چه در این ده سال حکومت های پی در پی به رهبری حامد کرزی در حق زبان های افغانستان (دری و پشتو) و اصطلاحات زیبای آن بسیار جفا شده است، مخصوصاً که رهبری وزارت اطلاعات و کلتور ادارۀ کابل زیادتر بر عهدۀ کسانی بوده که از این هجوم فرهنگی حمایت کرده اند.
متأسفانه نتیجۀ آنرا امروز در اکثر رادیوها و تلویزیونهای کابل و حتی تلویزیون آریانای امریکا می بینیم. بلی ایرانی ها از یکطرف می خواهند زبان فارسی را از کلمات عربی (باصطلاح خود شان) پاکسازی کنند ولی از جانب دیگر یکتعداد کلمات سچۀ فارسی را گذاشته بعوض آن از کلمات عربی استفاده میکنند. مثلیکه برای کلمۀ سچه و اصیل دری (نانوائی) از کلمۀ عربی (خبازی) استفاده میکنند. و یا (وار) دری را (فرصت) میگویند که عربی است، همانطوریکه (لنگوته یا دستار) دری را (عمامه) میگویند که عربی است و به صدهای دیگر.
البته یکتعداد کلمات عربی هستند که زیباتر و جامع ترند که باید نگهداشته شوند مثلا (مثلث) که یک کلمۀ ساینتیفیک است برایش (سه بر) را جور کرده اند که فوق العاده نازیباست. یا (فعل)عربی را که قرنهاست ما و اولاد ما با آن آشنا هستیم (کارواژه) ساخته اند و به صدهای دیگر. در این جا واقعاً سوال پیدا میشود که جناب فریار چرا
کلمۀ انگلیسی (ستودیوم) را بجای (ورزشگاه) قبول دارند ولی (پوهنتون) پشتو را برای دانشگاه نمی پذیرند، و کلمۀ انگلیسی (رنوی) را بجای (خط دوش) اصطلاح ایرانی قبول دارند ولی (پوهنتون) پشتو را نه.
یا برعکس کلمات عربی (اختصار) و (اختلاف) را قبول ندارند و برای اولی (وجیزه) و برای دومی (تنش) را جور کرده اند. ولی کلمۀ عربی (خبازی) را بر کلمۀ سچۀ دری و فارسی (نانوایی) و کلمۀ عربی ( ارباب) را بر واژۀ سچه و اصیل دری و فارسی (بادار) ترجیح میدهند چرا؟ دلیل آن چه خواهد بود؟
پیش از اینکه این بخش به درازا بکشد باید جلوش را بگیرم و بقیه جوابات جناب فریار را برای نوشته های بعدی میگذارم. صرف یک چیز را باید یاد آور شوم که جناب فریار در همین پراگراف شان احساساتی شده و مردمان شرق را (احمق) خطاب کرده اند که خواندن این کلمۀ نا زیبا و مضموم از قلم جناب داکتر فریار مرا متأثر و متعجب ساخت. شکر که جناب کهزاد بزرگ حیات ندارند ورنه از شنیدن و خواندن آن از زبان و قلم فرزند شان بسیار آزرده خاطر می شدند.

ادامه دارد



اسم: امان الله عمر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 23.12.2011

قابل توجه جناب سراج وهاج و جناب فریار کهزاد

قراریکه من شنیده ام اینکه در زمانی که هندیها با مردم نژاد آریایی (افغانستان کنونی) می زیستند و یا باهم زندګی میکردند اینها به زبان سنسکریت سخن میګفتند بعدا کتاب اوستا نوشته شد.
زمانی که اسکندر کبیر در قلمرو آریایی نژاد در مدتی که بود و باش داشت مردم این دیار به دری صحبت میکردند.
حال سوال من از شمایان این است که چرا دری و فارسی را یک زبان می دانند؟
در حالیکه مردم فارس (ایران کنونی) تا قرن هفتم به پهلوی صحبت می کردند و فارسی از فارس ګرفته شده که به اقوام آریایی کدا م نسبت و قرابتی ندارد.
حکیم ناصر خسرو بلخی به زبان دری ارج میگذارد و او را زبان ادب و مقام ارجمند می شمارد و می گوید:


من آنم که در پای خُوکان نریزم

مراین قیمیتی دُر، لفظ دری را


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 22.12.2011

به جواب چند مطلب ِدیگر
مربوط به چهارمین بخش تهاجمات فرهنگی اجانب

خواهرمحترم نجیبه قانع !
مشکل اصلیء که دربارۀ آن نخواسته اید تجدید نظرکنید ، شاید این باشد که ( برخلاف معنیء تخلص تان) هیچگاه، با هیچ منطقی قانع نمی شوید. با عرض معذرت باید بنویسم که نوشتۀ اخیرشما، سراسر« اضافه گویی، دورازمنطق و باعث ضیاع وقت» است. شما نه تنها به اشتباهات تان اعتراف نکردید، بلکه حرفهای قبلی خود را(با عبارات دیگر) تکرار نمودید. شما درآغاز نوشتۀ اخیرتان- این بار- اشتباه دیگری را مرتکب شده، می نویسید: « به تأیید فرمایشات شما.» کسانی که از فاکولتۀ ادبیات فارغ شده اند، می دانند (یا باید بدانند) که «فرمایش»، اسم مصدر « فرمودن »، یکی از کلمات دری است که نمی توانیم (حق نداریم) برخلاف اصول نگارش، کلمات ِ مفرد « دری » را با علامت « ات» عربی، جمع ببندیم . . .
چنین است: ستایش (اسم مصدر ستودن)، جهش (اسم مصدر جهیدن)، رهایش (اسم مصدر رهیدن)، گزارش (اسم مصدر گزاردن، ادا کردن، انجام دادن، شرح و تفسیر اخبار) که هرگز نباید نوشت: فرمایشات، رهایشات، گزارشات. . . که در بین کم سوادان ِما، ـ حتی در ایران ـ بسیار معمول است.

***
سلام به برادری که اشتباه خود را به لسان پشتو نوشت!
باید روشن سازم که علاوه برمن، یک سیاه پوست امریکایی نیز« سراج وهاج » نام دارد. قرار معلوم، وی مبلغ دینی است و در مساجد امامت میکند. این هر دو نام، تیمنا ً، از متن قرآن مجید اقتباس شده، اما تفاوت این است که اسم مکمل ایشان «سراج وهاج»، و از بنده، سراج الدین وهاج است. فقط یک توصیۀ برادرانه به این نویسندۀ عزیز دارم، این که:
انسان ِخردمندی (مانند ایشان) نباید یکی از خدمتگاران ِوطن ِخود را« نوکر عربستان سعودی یا کشورهای دیگر» بداند.
***
محترم آقای فریار کهزاد!
درجمع دوستانِ عزیز بنده، چند دکتور بسیار لایق و دانا نیز هستند که وجود شان و تربیت ِممتاز شان، همیشه برای من قابل افتخار بود وهست.
یکی از آن میان (به نمایندگی سایرین) حین ِ صحبت دوستانه گفت: دل ِما می خواهد، با فریادها، علیه آقای فریار احتجاج کنیم. پرسیدم چرا؟ گفت: زیراکه ایشان با نوشته یی که اخیراً منتشر شد، نه تنها به مقام « داکتر» که عالی ترین سویۀ دانش را نشان میدهد، اهانت کردند، بلکه القاب علمی مارا هم که به آن می نازیدیم، خدشه دار ساختند ؛ سهل است حتی به مقام والای علامه کهزاد نیز قسما ًصدمه رساندند. . .

آقای فریارکهزاد!
پیش از آنکه کلمات زشت ِتان را بخوانم، و از آن بدتر، پیش از آنکه شما (آقای داکتر) به یک خواهر منور افغان ما مستقیما ًحمله کنید و قبیح تر از آن، برخلاف کلتور افغانی- مانند یک انسان ِ بی تربیت - به وی بنویسید: « بشرم». . . می خواستم، ( در دلم گشت) که شما را « پسرکاکا» خطاب کنم.
علامه کهزاد را من- شاید- از شما بهتر می شناختم. ایشان، از نظرعلم و دانش و تربیت ِذاتی، کم نظیر و سمبول برجستۀ افغانان اصیل بودند.
همان گونه که خاصۀ علمای واقعی ( نه متظاهر و ساختگی) است، متین و آرام صحبت می کردند. به وطن خود عشق داشتند. این عشق سرشار سبب شده بود، همه اقوام نجیب افغانستان را نه تنها دوست خود و فامیل خود بداند، بلکه خود و فامیل خود را جزء همان کتله ها می دانستند و این احساس ِانسانی خود را به صراحت نیز بیان می کردند.
نزد آن جناب، لسان « پشتو و دری» مانند دو چشم در یک بدن بودند. هیچ تفاوتی و مانعی وجود نداشت اگر اشکی از این چشم به آن چشم و یا از آن چشم به این چشم می ریخت، یا گاهی، چند قطره اشک ِ هر دو چشم، باهم می آمیخت.
هنگامیکه من کودک ِصنف پنج یا شش بودم و رخصتی سه ماهۀ مکتب را (زمستان ها) در جلال آباد، در فضای محبت والدین سپری می کردم، شبی از شبها، دو تن از شخصیت های علمی کابل (مرحوم حافظ نور محمد کهگدای، [یکی از خویشاوندان مادرم، درعین حال، استاد و مشوق من] همراه با علامه کهزاد که شاید عزم سفر به هندوستان را داشتند)، مهمان ما شدند و بر افتخارات ما افزودند.
این آشنایی کوتاه دورۀ نوجوانی، چند سال بعد به یک گرایش عاطفی، علاقه و محبت بی پایان به آن شخصیت ِکم نظیر کشور مبدل شد. بنده، در یکی از محافل مطبوعاتی، خود را به ایشان معرفی کرد. آن جناب، از آن «روزمحفل» به بعد، دوست من، مشوق من و ناصح من شدند.
یک روز آن عالیجناب، با بزرگواری پدرانه، به من گفتند: من احساس وطنخواهی شما را در نوشته های شما می بینیم. ( چه پرافتخار بود برای بنده که شخصیتی مانند او، با همه گرفتاری های علمی ایکه داشتند، نوشته های بسیار ناچیز مرا می خواندند). بعد، باهمان ملایمت اخلاقی سؤال کردند: این کاغذی که روی آن می نویسید از چه نوع است. با تعجب گفتم: همین کاغذ معمولی که در دفترهست. سؤال کردند: قلم و رنگ قلم نیز از همان دفتراست؟ تعجبم بیشتر شد و جواب دادم : بلی، معلومدار. . . بازهم سؤال کردند: نوشته های شمارا چه کسی « حروف چینی» می کند؟ گفتم: شما خود بهتر میدانید که حروفچین ها در مطبعۀ دولتی زیاد هستند. سؤال کردند : مصرف ِمجله یی که مضامین شما در آن طبع می شود هم به دوش دولت است ؟ به جای جواب، با تعجب به سوی شان دیدم . . . بالآخره، بعد ازیک لحظه مکث، فرمودند: «عزیز من، وقتی که این همه مصارف از دولت است و شما هم که از دولت معاش می گیرید، چطور به خود قناعت داده اید که با همان قلم، همان کاغذ، و زحمات ِهمان مطبعه وهمان مجلۀ دولتی. . .، دولت را تلک و ترازو کنید؟. . . جان ِمن، شما حق دارید از دولت و اراکین ِدولت انتقاد کنید، اما با مصرف ِخود، در زمانی که مأمور دولت نیستید.»

***

میدانم، این گپ های بی معنی ، انسان ِ خود خواه و« از خود راضی» مانند شما را خسته می سازد. می خواهید زود تر بروم (به زعم شما) به « متن و چوکات!» یا پاسخ به سؤالی که آرزو و هدف نهایی شما را تشکیل می دهد: «بعضی از کلمات لسان پشتوی ما چرا در لسان دری ما داخل شده است؟». . . به نام خدا اندکی دقیق شوید: آیا این سؤال شما، به حیث یک هموطن که افتخارات مشترکی داریم، خیلی « کودکانه» نیست؟ . . . بلی، این سؤال وقتی نمی تواند «کودکانه» تلقی شود که به صراحت بگویید: « من دیگر افغان و هموطن شما نیستم. بنا بر آن، باهم هیچ افتخار مشترکی نداریم». و درعین حال بگویید: « لسان دری، تنها به من و خانوادۀ من تعلق دارد که طبعا ً باید در مقابل پشتو از آن دفاع کنم!»
در آن صورت سؤال شما از جعبۀ بازیچۀ اطفال بیرون شده، بر سکوی دشمنی و ستیزه جویی می نشیند که نوع دیگری از معامله گری با ایرانی ها است و می توان اسم آن را" وطن فروشی مدرن" گذاشت. شما می خواهید فقط بنویسم : بلی، ما افغانان که به خاک پای ایرانی ها نمی رسیم، مردم نادان، حقیر، متعصب و فقط دیوانه های زبان پشتوهستیم ! درست است؟ راحت شدید؟
آیا خلاف اخلاق و تهذیب تلقی می شود اگر بنویسم که: « این برداشت و این طرز فکر- خاصتاً از شخصی که خود را داکتر و مؤسس بنیاد فرهنگ کهزاد می داند، بی نهایت جاهلانه است.»؟
(توجه فرمایید که من صرف طرز فکر و چنین برداشت را « جاهلانه» گفته ام. کلمۀ جاهلانه هم مطلقا ً معنی «جاهل» را ندارد، معنی آن « مانند ِ جاهل» است.)
آقای فریار، شما که اخلاق افغان دوستی و وطن پرستی را از پدر ( پدری که همه دار و ندار فرهنگی خود را مرهون او هستید) نیاموختید، لا اقل آداب و انسانیت را از جناب استاد نبی کهزاد و از جناب، هنرمند ممتاز جامعۀ افغانی، استاد یوسف کهزاد یاد بگیرید. آرزو داشتیم پسرعلامه کهزاد، نور چشم ما باشند، ولی با تهوع می بینیم که شما به عوض « نورچشم» ، جای « پــِخـِل چشم» را پُر کرده اید!

***
« تهاجم داخلی» که ساختۀ مغز و منطق شمااست، وجود ندارد. اگر دارد، می توان بانیان آنرا در حلقۀ جاسوسان و مزدوران ایرانی و پاکستانی وعربستانی جُستجو کرد. آن تهاجم داخلی هم، در حقیقت، همان تهاجم اجانب است که در داخل افغانستان و در بین جوامع متفرق افغانان مقیم کشورهای مختلف جهان، توسط وطن فروشان به اشکال مختلف اعمال می شود.
من از کجا شروع کنم ؟ آخر این مطالب بار بار تکرار شده است؟ مکرر عرض شده است که استفاده از برخی کلمات یک ِزبان ِیک کشور، در زبان های دیگرهمان کشور، یا به عبارت دیگر: « رد و بدل شدن» چند کلمه از یک زبان به زبان ِدیگر یک کشور. . .، نه تنها تهاجم نیست، بلکه بسیارعالی، بجا و فرخنده هم هست.
هیچ کس مجبور نیست کلماتی از قبیل درملتون، زیژنتون. . .، و دیگر تون تون ها را جبرا استعمال کند. ما همه مردم کابل، « دواخانه و زایشگاه. . .» می گوییم و می رویم. . . ولی اصطلاح « پوهنتون کابل»، از روزی که سنگ تهداب آن گذاشته شد، « پوهنتون» بود.
اسم، در حد ذات خود، (خواه از حیـوان است، خواه از انسان، خواه از نبات، خواه از سنگ و چوب. . .)، به جز از شناخت ِ همان شی معین، هیچ چیز دیگر را توجیه نمی کند.
اسم فقط یک علامۀ بی معنی است برای شناخت یک شی، یک موجود جان دار یا بیجان. . . معنی کردن ِ اسم، و دلیـل تراشیدن برای اصطلاحاتی که در یک کشور، به وسیلۀ مردم ِ آن کشور به وجود می آید و ریشه یابی یک اسم (طورمثال : کنجکاوی و ضایع کردن وقت گران بها برای دانستن این که فلان اسم به کدام لسان افغانستان مربوط است؟) مردود است.
در این مورد، از دیر زمان، یک مقولۀ دستوری به حافظه دارم ولی چون مدتی از آن گذشته است، خدا کند غلط نکنم که صریحا ً گفته شده: « الاسماءُ لا تعلل» یعنی برای نام ها علتی وجود ندارد و یا برای نام ها علت تراشی نکنید...!
ترکیبِ « دانشگاه»، اصطلاح خاص ایرانی، به وسیلۀ فرهنگستان ایران، فقط برای شناخت کانون تحصیلات عالی، به جای کلمۀ یونیورستی، ساخته شده. . . یعنی مفهوم لغوی «دانش» و«گاه» که طبعا ً اجزای زبان دری ما است، از بین رفته است.
اگر چنین نباشد، ایرانی ها چرا ترکیب دانشگاه را در مورد «کورس اکابر» یا « کودکستان» که مسلما ً جای دانش و آموزش است، به کار نمی برند؟
نکتۀ دیگری که در این باره باید به « مزدوران ِ افغانستانی ایران» گفته شود، این است که: اگر شما خود را افغان و تبعۀ افغانستان نمی دانید، فرق نمیکند، اما اعتراض ما اینست که شما ایرانی ها به چه منظوری به کشورما آمده اید؟
اگر برای تحصیل آمده اید، به اسم پوهنتون ما چه کار دارید؟ چرا و باچه حقی می خواهید اسمی را که به وسیلۀ مردم وطن ما، برای شناخت یک مؤسسۀ تعلیمی کشورما، برگزیده شده است، به شوق استعمال یک اصطلاح ساخت ِ کشوری دیگر، تغییر دهید ؟. . . اگر شخصی برای تحصیل (مثلا) به کشور سویس برود، آیا به خود حق می دهد اعتراض کند که چرا اسم دانشگاه ایران را بر این یا آن مؤسسۀ تحصیلی نگذاشته اند ؟ و اگر شما خود را افغان می دانید، چرا اصطلاح « پوهنتون» مردم خود را در مورد دانشگاه های ایران به کار نمی برید؟
بزرگترین اشتباه شما، یک نکتۀ دیگر است که عزیزما ( جناب آقای نوری) نیز به آن اشاره کردند. شما، آقای فریار، به صراحت نوشتید که:« زبان ها سرحد و مرزی نمی شناسند». این فتوای دور از واقعیت و دور از منطق، خاصتاً از قلم شخصی که ادعا می کند « داکترهستم !»، بی نهایت تعجب آور است. آقای عزیز، این « هنر» است، بالخاصه موسیقی است که سرحد نمی شناسد، نه زبان..»
شما، آقای فریار، کلماتی را به منظور تحت تأثیر قرار دادن ِ ما مردم ِ« امی»، از اشعار شاهنامۀ فردوسی، حماسه سرای بزرگ اخیر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم که جزء افتخارت تاریخی خراسان زمین بود، بیرون کشیده اید تا مردم افغانستان را به نحو دیگر، اغفال و تلقین کنید که این لغات فرسوده و نامفهوم هزار سال قبل را ، تازه در قرن 21 ، به نام « نو آوری در زبان!» قبول کنند.
تفاوت این لغات ( لغاتی که امروز برای ما ثقیل و مزخرف هستند) با لغاتی که ( طور مثال) آقای هومرآبرامیان (دشمن سرسختِ اسلام و اسلامیت، دشمن اعراب و دشمن ِ کلمات عالی و معمول ما که گویا دارای ریشۀ عربی هستند) در فرهنگ جدید خود درج کرده اند، چیست؟
چرا « قابوس نامۀ امیرکیکاوس بن سکندر» را نمی خوانید که به صراحت نوشته است: « . . . پارسی که مردمان در نیابند، منویس که ناخوش بود، خاصه پارسی که معروف نباشد، آن خود نباید نوشتن به هیچ حال، و آن ناگفته بـِه و تکلفها و نامۀ تازی (عربی – وهاج)، خود معلوم است که چون باید نوشت و درنامۀ تازی، سجع هنراست و سخت نیکو وخوش آید، لکن درنامۀ پارسی سجع ناخوش آید، اگر نگویی بهتر بود.»

خوانندگان عزیز، دور نرویم: به آقای فریار( پسرعلامه کهزاد) که مانند پسر دانشمند معروف ما ( مرحوم مایل هروی)، سخت مدیون و مایل ایران هستند، تفهیم کنید که تاریخ ادبیات افغانستان را که شصت سال قبل، توسط پدرشان تألیف شده است، به دقت بخوانند و به ما ( بی خبران) بفهمانند که چند تا از این لغات فرسوده در صفحات آن درج است؟. . . ولی من به یقین عرض می کنم که « هیچ».
باقی عرایض بنده را - آقای فریار - در بخش پنجم تهاجمات فرهنگی اجانب – مطالعه کنند.

***


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 22.12.2011

جناب نهایت محترم شاغلی نوری سلام و احترام خدمت شما تقدیم است

از اینکه نوشته های ناچیز این حقیر را ستوده اید یکعالم تشکر. حرف های پر از لطف شما باعث تشویق بیشتر من میشود.

باز هم تشکر و همیشه در پناۀ خداوند یکتا باشید.


اسم: ولی احمد نوری    محل سکونت: پاریس - فرانسه    تاریخ: 22.12.2011

مکثی بر نوشته های دریچۀ نظرخواهی پورتال افغان جرمن آنلاین
و تبصره های جناب فریار کهزاد.

دریچۀ نظر خواهی این پورتال ملی و پرخواننده را که در مورد یکی از موضوعات ملی و فرهنګی و حیاتی کشور ما که زبان است یا زبان هاست، بسیار به دقت مطالعه میکنم. خاصتاً نوشته های عریض و طویل جناب فریار کهزاد را با دقت بیشتر از نظر میگذرانم.
در بین تبصره های انتشار یافته چندین آن جالب و دارای احساس ملی و وطنخواهانه تحریر شده که قابل قدر و ارج اند. ولی نوشته های آگاهانه، میهن پرستانه و منصفانۀ جناب پیر محمد بابر بیشتر بدلم چنگ زده است. ایکاش این هموطنم را از نزدیک می شناختم تا دستان عزیزشان را با محبت وارادت می فشردم.
در فشانی های حناب فریار هر کدام جواب یا جوابات بیشمار ضرورت دارد ولی پاسخ به همه مرغ های شان که باصطلاح خود شان هیچ لنگ ندارند، مثنوی هفتاد من کاغذ می شود. ولی یک تعداد سوالاتی را که بناحق نزد شان مطرح شده است جسته و گریخته پاسخ میدهم.
در آغاز نوشتۀ ۴ دسمبر خود جناب فریار می نویسند : « نمی دانم از چه مدتی در غم و غصۀ زبان فارسی/دری افتاده اید!؟ و آنرا چند زبان می نامید و در از بین بردن آن جد و جهد فراوان دارید.» اولاً منطق این جمله را نفهمیدم زیرا آنانی که در پی از بین بردن و نابود کردن چیزی کمر می بندند چرا در غم و غصۀ آن باشند؟؟ بلی جناب! شما از یکطرف مینویسید که ما (خداناخواسته) در ازبین بردن زبان دری جد و جهد میکنیم و از جانب دیگر سوال میکنید که « از چه مدتی در غم و غصۀ زبان دری افتاده اید؟» این چه منطقی است ؟؟ یک چیز را شما باید بخوبی ملتفت شوید که شما در تصور تان غلط کرده اید! ما در غم و غصۀ ازبین بردن لسان دری نیستیم بلکه در غم و غصۀ جلوگیری از آلوده شدن آن با کلمات و اصطلاحات خود ساخته و نامأنوس دیگران هستیم!! ما و هیچ افغان افغانستان هرگز نکفته ایم که دو زبان (فارسی و دری) بکلی از هم بیگانه اند! نخیر ما میدانیم که این دو زبان خواهر و برادر هم بوده و درخت برومندی است که ریشه های آن با هم یکی و مشترکات ادبی و صرفی دارند. ولی هر درخت در کشور جداگانه توسط مردم جداگانه آبیاری شده و بزرگ شده و امروز دارای شاخه های متفاوت و حتی میوه های متفاوت میباشند.
بلی جناب فریار اینرا جداً قبول کنید که زبان های دری و فارسی درختی اند دارای ریشه های مشترک ولی میوۀ مختلف.
در اینجا یک جمله از یک نوشتۀ علمی و زیبای جناب داکتر محمد اکبر یوسفی را می آورم که میگویند » « . . . در یک باغی که از پدر برایش مانده بود، خود بر درختان مختلف، پیوندکاری های مختلف را انجام داده بود. او بطور مثال بر یک درخت آلوچه که تنۀ نسبتأً قوی داشته است، « قیسی» پیوند نموده بود، که یک درخت با یک ریشه، هم قیسی و هم آلوچه میوه می داد.» حال از آقایانی که ادعا دارند هر دو زبان فارسی و دری از ریشه تا شاخه ها یکی است، می پرسم که آیا قیسی از نگاه طعم و کیفیت با آلوچه یکی است؟ در حالیکه ریشه یکی بوده است. از همه خوانندگان این سطور خواهش میکنم این مقالۀ جالب و آموزندۀ جناب داکتر یوسفی را که در همین پورتال نشر شده است با کلیکی بر لینک آتی مطالعه فرمایند:
http://www.afghan-german.net/upload/Tahlilha_PDF/ma_yosufi_hoyat_mili_zaban_dari.pdf

جناب فریار در جای دیگری از همین نوشتۀ خود می نگارد : « . . . چیزی دگری را که باید اظهار نمایم اینست که زبان ها سرحد و مرز نمی شناسد.» که این گفته هم بکلی نادرست و از حقیقت بدور است. جواب این گفتار نادرست را هم پاراگراف اخیر نوشتۀ بالا به بسیار وضاحت میدهد که بلی جناب فریار لسان ها سرحد می شناسند. یعنی در یکجا عین درخت با عین ریشه و تنه میتواند در دوشاخه اش قیسی و آلوچه حاصل بدهد و در جای دیگری با عین ریشه و تنه تنها آلوچه بدهد.
در حصۀ اینکه می فرمایند در آسترلیا، امریکا و انگستان همه کلمات و اصطلاحات یکی هست باز هم به اشتباه رفته اند. ولی جواب این فصل نوشتۀ شان کمی مفصل خواهد بود که انشاءالله در بخش آینده به آن خواهم پرداخت. یار زنده و صحبت باقی


اسم: داکتر فریار کهزاد   محل سکونت: گذرگاه    تاریخ: 21.12.2011

آقای امان الله عمر،

از توجه تان تشکر. اشتباه تایپی بود. ممنون شما.

داکترفریار کهزاد
بنیاد فرهنگی کهزاد
پژوهشگاه تاریخ و باستان شناسی


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 21.12.2011

نوشتۀ شاغلی دوست محمد متاسفانه تحت تاثیر منابع ایرانی و فارس ها نگاشته شده است.

کسی که رضا شاه یا رضا خان را که اقوام غیر فارس او را پدر فاشیزم ، پدر تفرقه و نفاق و پدر توهین به اقوام غیر فارس در ایران میشمارند ، برسم فارس ها رضا شاه کبیر یاد کند و کسی که تا حالا نداند چرا فقط بعد از ظهور اسلام و اعراب در منطقه، زبان دری ما فارسی خطاب شده و به قول ایشان " مولانا شبلی نعمانی گفته است که نماز به فارسی جواز دارد" و کسی که اصرار دارد که ما زبان کهن دری خود را به نام یکی از اقوام کشور امروزی ایران یاد کنیم -- بدون شک تمام تصامیم خود راو یا حداقل تصامیم خود را در زمینه زبان و ادبیات مطابق منابع ایرانی خواهد گرفت.

در مورد اینکه چرا دری بعد از آمدن اعراب فارسی خطاب شده بیایید از یک هموطن دیگر بدخشی ما میرمن داکتر جلیله سلیمی که در مقالۀ شان تحت عنوان "فــرامـــوش نکنیـــد کــه زبــان دری لهجـــه نیســت زبــان آفــرینشـــگر فـــارسی است" بشنویم که گفته است:"..... عرب‌ها به‌صورت عام زبان دری را فارسی خوانده‌اند دليلش اولين روياروئی آن‌ها با قوم فارس بوده و از سوی ديگر فارس‌ها دارای امپراتوری بزرگ بودند و شهرت بيشتر داشتند".

من نمیگویم که با تمام آنچه میرمن سلیمی نگاشته اند موافق میباشم و یا موافق باشید ولی او توانسته حداقل همین مطلب ساده را درک کند ولی اکثر دانشمندان بی بدیل ؟؟!! ما که ادعا های خیلی زیاد دارند این موضوع را تاهنوز هم درک نکرده اند.

این موضوع مرا به یاد مطلب دیگر یعنی افغان و پشتون میندازد که یکعدۀ بی خبر تاکنون هم نمیدانند که افغان به قول تمام مورخین وارد به تاریخ وطن ما از کلمۀ اوستایی اپگان گرفته شده است که به مرور زمان به اسون ها،اسوه گانا و افگان، اوغانا، اوغان ها "....و در پرتو عربی سازی کلمات به افغان ها تغیر کرده است. به بیان دیگر موخذ افغان در زبان پشتو نبوده و این کلمه از زبان اوستایی اقتباس شده است" .

در رابطه با پدرکلان امام ابوحنیفه هم فقط منابع ایران امروزی او را مرزبان خطاب کرده اند در منابع عربی چنین آمده است: "ابوحنیفه نعمان‌ بن ثابت بن زوطی بن ماه در سال 80 هجری در کوفه به دنیا آمد و در سال 150 در بغداد درگذشت.. بیشتر منابع، اصلیت او را از کابل می‌دانند. در برخی منابع هم ترمذ یا نسا به عنوان محل سرزمین اجدادش نام برده شده‌است".

در رابطه با " یک زبان ، یک دین و یک فکر " باید بگویم که خدا خیر کند زیرا من با تقلید از ایشان عکس داود خان و ظاهر شاه را در پهلوی رهبران کشور های دیگر منطقه گذاشته زیر آن مینویسم که ما با پاکستان، با ازبکستان، با ترکمنستان " یک زبان ، یک دین، یک فکر" هستیم.

من از آن هایی که تا هنوز هم یکی از زبانهای رسمی ما را که مانند پشتو آنرا مساویانه قدر و عزت میکنیم، به نام فارس ها خطاب میکنند خواهش میکنم مقالۀ تحقیقاتی دکتور حلیم تنویر" تاریخ مختصر ادبیات افغانستان- زبان دری، فارسی قدیم نیست! فارسی بازمانده زبان پهلوی و لهجهء متأثر شونده از زبان های دری است" و مقالات استاد محترم عبدالسمیع رفیع صافی ازجمله" گریز از حقایق فرهنگی، به سود ما نیست" را مطالعه کنند.


"تفاوت زبان دری و پهلوی: زبان های دری و پهلوی با وجود شباهت های مشترکی دارند، ولی در اساس و بنیاد از هم متفاوت اند. عبدالله بن مقفع گوید: "...پهلوی منسوب است به پهله که نام پنچ شهر است: اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان. و اما دری زبان شهر نشینان بود و درباریان با آن سخن می گفتند و منسوب به دربار پادشاهی است و از میان زبان های اهل خراسان و مشرق، زبان مردم بلخ در آن بیشتر بود. اما پارسی، زبان مؤیدان (روحانیون زردتشتی) گزیده بود که در پارس مردم به آن دین معتقد بودند ) و امثال آنان بود و مردم فارس به آن سخن می گفتند."

این است آنچه زبان شناسان فارس میگویند:

یکم : اوستا
دوم : ماد
سوم : فارسی قدیم
چهارم : پهلوی
پنجم : پیدایش زبان دری
ششم : آمیزش زبان فارسی با عربی

و این است آنچه حقیقت دارد :

یکم : اوستا
دوم : ماد
سوم : دری
چهارم : پهلوی
پنجم : پیدایش زبان فارسی
ششم : آمیزش زبان دری با عربی

شاغلی محترم دوست محمد در اخیر نوشتۀ شان برای تثبیت قوت گفته هایشان به ما مشورت داده اند تا ابراز نظر های ما باید " بدون حب و بغض باشد" و فرموده اند که نوشته های شاغلی فریار و ... " از سطح بلند منطق برخوردار اند".

ایکاش حداقل استاد محترم دوست محمد همینرا نمیگفتند چون با این جمله ثابت کردند که هر چه که به طبع خاطر اوشان برابر باشد حتی اگر شخص متذکره بگوید که "شرم باد بر شما ، خجالت بکشید" ، "گرچه علاقه ئی برای نوشتن این تبصره در این ویب سایت نبودم ولی حملات بیشرمانه به زبان دری/فارسی مرا وادار نمود تا تا حتی به ویب سایتی که به ندرت آنرا بخاطر بدنویسی آن معاینه میکنم سری بزنم و چیزی بنویسم" "احمق - خدا شرمانده و امثال آن" باز هم مورد تایید شان است و آنرا " سطح بلند منطق" خطاب خواهند کرد.


هموطن نهایت محترم شاغلی عمر

از اینکه مرا متوجه اشتباه ام ساختید بسیار تشکر. اگر نوشته مرا یکبار دیگر بخوانید من برای شاغلی فریار صاحب عرض کرده ام که بر اساس ادعای ایشان طرفه، ولی به جای طرفه کلمۀ شهامت در بین قوسک آمده است.

وسلام




اسم: امان الله عمر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 21.12.2011

جناب فریار در نوشتۀ جدید شان فرموده اند که : « همۀ تان از آن طرفه رفته و جرئت و شهامت بحث بالای. . .»
منظور فریار صاحب در جمله بالا که « طرفه» نوشته اند اصلا درست نبوده است.
اګر می نوشتند که « همه تان از آن طفره رفته اید درست می بود.
منظور فریار نیز همین است، اصلا فریار صاحب و دیګران نتوانسته اند این لغات را به شکل درست آن بنویسند.
طرفه کدام هدف را ګویند؟
طفره به معنی شانه خالی کردن است.


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 20.12.2011

آقای سراج الدین وهاج! شما حتما به خاطر دارید که بعد از کودتای داود خان، عکاسخانه ایکه روبروی مسجد شاه دوشمشیره موقعیت داشت، عکس هاس قدیمی را دوباره به چاپ کردن شروع کرد که در جمله چاپ مجددعکسی بود از امان الله خان غازی و رضا شاه کبیر، در پایان عکس نوشته شده بود: یک دین، یک زبان و یک فکر. هدفم از این یادآوری،این بود که افغان ها و ایرانی ها در هر سطح مثل دیدار سران دو کشور، اعضای پارلمان، استادان پوهنتون ها، دپلوماتان هردو کشور و حتی باشندگان عادی این دو سرزمین که باهم ملاقی میشوند، از پیوند های مشترک دینی، فرهنگی و زبانی خویش، باهم یادآور می شوند، مگر این همه مردم نفهمیده اند و یا تا کنون دروغ میگویند ؟!!
یعنی ما با ایرانی ها همدین و همنژاد و همزبان نیستیم؟ بناءً کتابی مثل سفر نامۀ ناصر خسرو فارسی است یا دری و یا تاجیکی؟! شهنامه و دیوان حافظ شیرازی چطور؟ طلا در مس آقای رضا براهینی به کدام زبان نگاشته شده است، آیا ساکنان باسواد هر سه سرزمین با خواندن این همه آثار، بصورت همگون با کدام دشواری در پی بردن به کنه مطلب و مدعا، مواجه میشوند؟!.
آیا بازرگان و فروردین و اردیبهشت که قرن ها قبل ناصر خسرو، از آن واژه ها در دیوانش یاد کرده است، فارسی است یا دری؟ یا تاجیکی؟.
ولی حقیقت امر اینست که زبان نیز رشد و تکامل دارد، واژه های جدید در آن تولد میشود و واژه هایی با گذشت زمان می میرند. شما که نیم قرن قبل تاریخ خرقۀ مبارک را همراه با شادروان طاهر بدخشی در فیض آباد بدخشان، نوشتید و به چاپ رساندید، اگر امروز سر از نو آنرا بنویسید، لابد سبک نگارش شما و واژه هایی که به کار می برید، با نوشته 50 سال قبل شما فرق خواهد داشت.
شما بلند(به ضم با)را گفته اید که (به کسر با)است و به ضم آن، ایرانی است، من میگویم که مردم بدخشان زمین، که با ایران هم سرحد نیستند، این کلمه را (به ضم با) تلفظ میکنند و شما که مدت ها در بدخشان بوده اید،این تلفظ به گوش شما آشنا است.
«خانم د بُلندی» یعنی «خانه ام در بـِلندی» که زنان بدخشان در وقت تعجب می گویند، شاهد این مدعا است و از هر بدخشانی که بپرسید، «بُلند» را به ضم با، تلفظ خواهد کرد و در هند «بُلند شهر» را که شهر مسلمان نشین نزدیکی های دهلی است، به همین ضم با، تلفظ می کنند که حتماً از میرزا عبد القادر بیدل، آن زادهء برلاس بدخشان، آموخته اند که چگونه بایست تلفظ گردد!!!
مرز را که میگویند دری نیست و سوغات ایرانی ها است، فقط میگویم که پدر کلان امام ابوحنیفه « مرزبان» نام داشت چون یادی از ابوحنیفه شد، فقیهان پیرو ابو حنیفه قرن ها قبل فتوا داده بودند که نماز به فارسی جواز دارد، ایشان نگفته بودند که نماز به دری جواز دارد. مولانا شبلی نعمانی که سیرت النعمان را در مورد امام اعظم نوشته است، گفته است که نماز به فارسی جواز دارد، اما مرحوم برهان الدین کشککی که آن را ترجمه کرده است، در ترجمه گفته است نماز به فارسی و افغانی جایز است!! هدف از افغانی، زبان افغانی پشتو است، زیرا در زمان امان الله خان، پشتو را افغانی می گفتند، مثلی که محمود طرزی در عهد سراجیه زبان افغانی می گفت.
اظهار نظرات در دریچهء افغان جرمن آنلاین، باید بدون حب و بغض باشد و عرض روشن شدن حقیقت ها و واقعیت ها، که نبشته های آقای فریار و بانو نجیبه قانع، اگر رد هم میشوند، با استدلال رد شوند، به نظر من نوشته های این دو هموطن از سطح بلند منطق برخوردار اند. خدا کند آقای سراج الدین وهاج که من شاید کمتر از نیم قرن است که با نام شان آشنایی دارم و روزنامه بدخشان که در سال 1325 هجری شمسی تأسیس شده است و ایشان یکی از مدیران مسئول اثر گذار در آن روزنامه بودند و به خاطر خدمات فرهنگی شان در آن ولایت، به صئرت ویژه و خاص دینی بر گردن هر باسواد بدخشی دارند، خداوند ایشان را صحتمند داشته باشد تا در دل افغان ها را بر جریده عالم، بیشتر ثبت کند. آمین


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 20.12.2011

شاغلی فریار

بیایید با دلهای بزرگ وچشمان كاملاً باز مسایل را بر رسی نماییم و به جای شف شف شفتالو بگوییم:

- چرا "کهزاد" را به حیث تخلص یا نام فامیلی خود استعمال میکنید؟

- آیا با علامه کهزاد و یا دو برادر دانشمند او کدام ارتباط فامیلی دارید ؟
این سوالات را به دو دلیل از شما میکنم. یکی به خاطر حفظ حیثیت و نام پاک علامه کهزاد که یک افغان عاری از تعصب و عاری از هرگونه ريا و تزوير بود و دیگر به خاطر اینکه شما دیگران را در پیام های تان نسبت مستعار نویسی بی شهامت و بی جرئت و غیره و غیره خطاب کرده اید. این در حالی است که شما تا حالا شهامت آنرا ندارید که بگویید این محل سکونت خود را که گذرگاه نوشته اید گذرگاۀ کابل است یا هرات و یا هم گذرگاۀ نمیروز ؟

آقای دانشمند ؟؟؟!!! شما یا نمیدانید و یا فراموش کرده اید که بزرگترین نویسنده ها، شاعران، سیاستمداران و خواننده ها برای مدتها زیر نام مستعار ظاهر شده و نوشته اند که شما ندانسته به آنها هم توهین کرده اید.

- قبلا ً گفتید در یکی از مجله های "آریانا" بعداً شد "دهه 20 " و حالا شد "سایت آریایی" ... ولی به هر صورت لطف کرده لینک آن بخش از سایت آریایی را که به قول شما در مورد تاریخ دقیق استعمال کلمۀ دانشگاه بوسیله محترم علامه کهزاد معلومات داده، برای ما پست کنید.

- اینکه گفته اید کلمات پشتو که از سالیان متوالی بدینسو در زبان دری معمول اند هیچ ارتباط با زبان دری ندارند با شما موافق نیستم چون زبان دری و پشتو از یک فامیل لسانی بوده و زبان پارت ها، پارتی ها، پارتیسوا . . . میباشد که از هر زبان دیگر با هم نزدیک اند و از همینرو من آنها را خواهر و برادر خطاب کرده ام. لطف کرده پیام های قبلی من و دیگر دوستان را مطالعه کنید زیرا بر خلاف ادعای شما ما طرفه نرفته بلکه با "شهامت" در مورد بحث کرده ایم. این تنها کلمات پشتو نیست که در دری استعمال پیدا کرده اند بلکه پشتو زبانها هم بدون هیچگونه تبعیض کلمات دری را استعمال کرده و میکنند.

تکرار میکنم که در یک جامعۀ کثیر القومی در رابطه با زبانها یا باید مانند افغانستان و هند کبیر عمل کرد یا مانند ایران، پاکستان و ازبکستان.
در ایران تحت حاکمیت فارس های رضا خانی و آخوندی، لسان های اقوام غیر فارس نه تنها که رسمیت ندارند بلکه حتی اطفال شان در کودکستان ها هم نمیتوانند به السنۀ مادری شان چند کلمۀ درس بخوانند و تعلیم کسب کنند. بلوچها، کردها، ترکها، عربها . . . فقط به خاطر اینکه به زبان شان صحبت کرده اند و یا میخواهند حد اقل اطفال شان در مکاتب و کودکستانها به زبان مادری شان تعلیم کسب کنند به نام دشمنان ایران و اجنت های عربستان و اسرائیل خطاب میشوند. . . .

حالا اجازه دهید که با الهام از شیوۀ نگارش شما دانشمند بی بدیل ؟؟!!! بگویم شرم بر شما که ایران را و کار دانشمندان ؟؟!! شانرا قابل ستایش و مایه قدر خود میدانید ولی سیاست های دول افغانی را که از صد ها و صد ها سال بدینسو پشتو و دری را به عین شکل قدر کرده و زبان رسمی دول شان اعلان کرده پر از تبعیض وغیره و غیره میدانید.

وسلام




اسم: داکتر فریار کهزاد   محل سکونت: گذرگاه    تاریخ: 19.12.2011

پروردگارا!

تو دادی مرا فر و فرهنگ و رأی - تو باشی بهر نیک و بد رهنمای

به تبصره گنندگانی که با نام مستعار (مستعمراتی ها) و آشکار مینویسند، سلام!

متاسفم از اینکه هیچ کدام تان نتوانستید در متن و چوکات موضوع مورد نظر تبصره کنید. اعتراض من در مورد "تهاجم فرهنگی داخلی " که قسمتی از تهاجم فرهنگی بوده و میباشد و همۀ تان از آن طرفه رفته و جرئت و شهامت بحث بالای آنرا نداشتید، بود.

شما زبان و فرهنگ یک ملت و یک کشور را ویران میسازید و توقع دارید که کسی خمی به ابرو نیاورد، چه رسد به اینکه قهر شود. وای به حال تان که کوچکترین احساسی ندارید و راه وحدت ملی را نمیدانید. مرغ تان یک لنگ دارد و از خر جهل تان پائین نمیشوید. انتظار هم دارید که هر آنچه شما میفرمائید، دگران قبول کنند! بدون آنکه کوچکترین منطق و علمیت در آن وجود داشته باشد. در وقت بحث و تبصره به موضوعاتی تماس میگیرید که اصلاً ربطی با موضوعی که براه انداخته اید، ندارند. یعنی با تمام فهمیدگی خود را به کوچۀ حسن چپ زده و با کالای تان یکجا به چشمان مردم میدرائید.

داخل ساختن واژه های پښتو در زبان فارسی/دری در افغانستان یکی از بی مورد ترین کارهائیست که تا حال انجام داده اید و هر قدر از آن بگذرد باز هم برای این زبان قابل قبول نمیباشد. زیرا قسمیکه در گذشته گفته شده است و باز هم تکرار میگردد اینست که این یک کار بیهودۀ سیاسی بوده و زبان فارسی/دری هیچگونه ضرورتی به آن لغت ها ندارد زیرا این زبان همۀ آن واژه ها را دارد و اگر نداشته باشد میتوان به بسیار آسانی کلمات مورد نظر را برای مفاهیم و مباحث جدید ساخت. وقتی به اصطلاحاتی ضرورت پیدا میشود آنها باید از کلماتی ساخته شوند که ریشه در داخل خود زبان داشته باشند و بر اساس دستور زبان آن ساخته شوند. درست مثل تلاش هائیکه برای انکشاف و غنا مندی زبان پښتو صورت گرفته است و میگیرد. و اگر از خود زبان ساختن نشوند در آنصورت از زبانهای دیگر بصورت علمی و منطقی اخذ خواهد شد نه بصورت جبری، سیاسی و زورگوئی. چنانکه گفته اند:« چیزی را که به خود نمی پسندی به دیگران مپسند!»

لطفاً نشان دهید که در کدام این واژه ها لغات و دستور زبان فارسی/دری بکار رفته است:

پوهنتون (دانشگاه)، نندارتون (نمایشگاه)، زیـږنتون (زایشگاه)، درملتون (دوا خانه، داروگاه)، څارنوال ( )، سمونوال ( ) وغیره.

این کلمات همه زیبا و مناسب برای زبان پشتو میباشند ولی برای زبان فارسی/دری نه تنها مناسب نمیباشند بلکه از نقطۀ نظر سیاسی هم قابل قبول نیستند زیرا نه ضرورتی برای آنها وجود دارد و نه کسی کلمات بزور را قبول میتواند. زمانه های زورگوئی تیر شده است و مردم برای نهادینه ساختن تفکر و ذهنیت مردمی کار می کنند. ما نمیتوانیم با واژه های جبری آزادی بیان را تضمین کنیم.

آنهائیکه این کلمات را ایرانی و واردتی میدانند کور خوانده اند زیرا پرورشگاه تمام کلمات و واژه های فارسی/دری سرزمین آریاورته، آریانا، خراسان، ایرانزمین شرقی، کابلستان، زابلستان، سیستان، تخارستان، ترکستان، وجیرستان، گندهارا، ارکوزیا، بکتریا، بامیکا، جدروزیا، وغیره میباشد که افغانستان امروزی از همۀ آنها نمایندگی میکند و این مراکز و پرورشگاه های باستانی زبان دری/فارسی میباشند که ربطی با فارس باستان یا ایران امروزی ندارد. البته ما منکر آن نیستیم که در دهه های اخیر دانشمندان ایرانی برای انکشاف بیشتر این زبان زحمات زیادی کشیده اند که خیلی ها قابل قدر بوده و مورد ستایش ما است. چنانکه اگر تلاش های اینها نمیبود ما فرهنگ هائی در زبان دری/فارسی نمیداشتیم. از طرف دیگر در افغانستان بنا بر تبعیض و امتیاز فرهنگی توجه کافی در مورد زبان فارسی/دری صورت نگرفته است. تا هنوز در افغانستان کدام مؤسسه و یا انجمن فرهنگی ئی برای امور زبان فارسی/دری وجود ندارد در حالیکه هیچ کسی نمیتواند منکر «پښتو تولنه» باشد که حتی برای ایجاد هر لغت و واژه حق الزمۀ معینی تعیین شده بود. بسیار عالی هیچ نوع ضدیت و تعصب با انکشاف زبان پښتو وجود ندارد ولی تحمیل لغات و واژه های پښتو در فارسی/دری قابل قبول نبوده و ما آنرا یک حرکت پشتونیستی دانسته و این نوع تبعیض و امتیاز را هرگز نمیتوانیم قبول کنیم. همین موضوع است که ما آنرا بنام «تهاجم فرهنگی داخلی» دانسته، کاملاً رد نموده و مورد تبصر قرار دادیم.

کسانیکه این مسایل را قبول نمیکنند و زورگوئی میکنند آزاد هستند آنها را هیچ نوع منطق و استدلال نمیتواند قانع سازد. بگذار آنها به همان راه بروند. این وظیفۀ هر فرد وحدت خواه، مردم دوست و میهن گرا از هر قوم است تا این نارسائی ها را از فرهنگ مردم افغانستان دور ساخته و برابری و مساوات را بوجود آرند.

بیائید بعضی از کلماتی را که تنگ نظرها قبول ندارند به روشنی اشعار شاهنامه فردوسی مشاهده نمائیم:

دانش بدانش همیشه نگهدار دین - که بر جانت از دین بود آفرین
آتشکده هم آتش بمردی بآتشکده - شدی نور نوروز و جشن سده
آماجگاه (هدف) زمین است آماجگاه زمان - نشانه تن ما و چرخش کمان
آوردگاه (میدان نبرد) بیآمد بدان تیره آوردگاه - به آواز گفت ای گزیده سپاه
بارگاه زن و کودکش بدین بارگاه - بیاوردم و گنج و تخت و کلاه
بنگاه (قرارگاه) سپه را به آسایش آمد نیاز - همه سوی بنگاه گشتند باز
پزشک بفرمود تا رفت پیش پزشک - که علت بگفتی چو دیدی سرشک
پژوهنده پژوهندۀ راز پیمود راه - ببلخ گزین شد سوی کاخ شاه
خوابگاه بر آسود رستم ابر خوابگاه - غنوده شد از باده و رنج راه
گوهر بدین کشور کابل اندر سر است - نثار تو با وی زر و گوهر است
وارونه (سر چپه) کنون بخت برگشت و این گونه شد - تنم در کف دیو وارونه شد
ژکیدن (از خشم سخن گفتن) همه ره ز دانا همی لب گزید - فرود آمد از باره چندی ژکید
یارمندی (یاری) بود کاخرت یارمندی کند - همه دشمن دل نژندی کند
داد بیارم برت عهد شاهان داد - ز کیخسرو آغاز تا کیقباد
کنون روز داد است، بیداد شد - سرا را سر از کشتن آزاد شد
شوربخت چو باشی به نزدیکی شوربخت - که بستر کند شب ز برگ درخت
پیشه ور ز شاهانی، ار پیشه ور گوهری - پدر برزگر داری، ار لشکری
پالایدن چو آتش برآید بپالاید آب - و ز آواز او سر درآید ز خواب
انباز (جوره) چو انباز او گشت با او براز - نبود آن شب تیره تا دیر باز
ویسه (قریه) چو افراسیابش بدانسان بدید - به پیران ویسه یکی بنگرید
فرین (با وقار) چو از کوه دید آن شۀ بافرین - که اندر نشستند گردان بزین
رایزن (صاحب نظر) چنین گفت جمشید کای رایزن - که اکنون به بندد بازوی من
دانش پژوه چنین داد پاسخ که دانش پژوه - همی سر بر افرازد از هر گروه
سمر (مشهور، افسانه) چرا نامدم با تو اندر سفر - که گشتی بگردان گیتی سمر
پگاه بکشتی بگردیم فردا پگاه - به بینیم تا بر که گردید سپاه
تشویر ((ترس) بدو آسیابان به تشویر گفت - که جز بینوائی مرا نیست جفت
توفیدن بتوفید شهر و برآمد خروش - شد آن مرز یکسر پر از جنگ و جوش
جشنگاه بسی خوردنیها بیاورد شاه - بیاراست خرم یکی جشنگاه
همه جشنگاه و هم ایوان اوی - بویرانی آنها بنهادند روی
خورش خورش هست چندان که اندازه نیست - بخوشه درون هست اگر تازه نیست
خوشاب (آب میوه) میان بهی در خوشاب بود - که هر دانه ای قطرۀ آب بود
دمار نترسانی ام از رستم نامدار - نخستین از او من برآرم دمار
رزمگاه تو گفتی که ابری برآمد سیاه - ببارید آتش بر آن رزمگاه
لشکرگه بخارا پر از گرز و گوپال بود - که لشکرگۀ شاه هیتال بود
به لشکرگۀ زال آمد فرود - فرستاد او را نثار و درود
نخجیرگاه (شکارگاه) چو آواز اسپان برآمد ز راه - برفتند گردان به نخجیرگاه
هنگ (هنر و دانش) از ین مهر آن دخت با فر و هنگ - نماند هیچ بر روی سهراب رنگ
بانوان سر بانوان دخت کورنگ شاه - در ین باغ بنشسته مانند ماه
پیغاره (طعنه) ز فرمان تن آزاده و ژنده پوش - ز آواز پیغاره آسوده گوش
تهیگاه (شکم) یکی دشنه زد بر تهیگاه شاه - رها شد بزخم اندر از شاه آه
سایه گاه شه جم بران صفه رفتش ز راه - بیاسود لختی در آن سایه گاه
مرزبان بسوی خراسان نهادیم روی - بر مرزبانان پرخاشجوی
گُردان (پهلوانان) پراگنده گشتند از آوردگاه - غمی گشته گردان و اسبان تباه
غل به پیش آوریدند آهنگران - غل و بند و زنجیر گران
منادی (جهر زن) بفرمود دستان که در سیستان - منادی بگوید به هر جا روان
تبیره تبیره زدند همی چند جای - جهان را نه سر بود پیدا نه پای
شارسان پس پشت بُد شارسان هری - به پیش اندرون تیغ زن لشکری
خسبیدن (خوابیدن) نباید که خسبد کسی دردمند - که آید مگر شاه را ز و گزند
رده (صف) قضا هر دو بر هم رسیدند تنگ - رده برکشیدند و برخاست جنگ
دهستان خبر یافت ماهوی سوری که شاه - بسوی دهستان برآمد ز راه
زفتی (زمختی) کس کو ندارد بر و تخم و گاو - تو با او به تندی و زفتی مکاو
کدیور (دهقان) که بازاریان میوه دارند سود - کدیور بود مرد کشت و درود
گندآور (عاقل، دانشمند) مرا این زن پیر چون مادر است - یکی چابک اندیش گندآور است


اینها نمونه های چند از واژه ها و کلمات زبان فارسی/دری بود که در میهن ما در زمان سلطان محمود غزنوی از طرف فردوسی سروده شده بود. فردوسی طوسی این کتاب بزرگ را بر اساس هزار بیت دقیقی بلخی بنیان گذاری نمود و مدت بیست سال بالای آن کار کرد و زحمت کشید و در آخر آنرا به سلطان محمود غزنوی زابلی منحیث «شاهنشاه ایرانزمین» در پایتخت اش یعنی شهر باشکوه غزنه در تقریباً دوصد و پنجاه کیلومتری جنوب غرب شهر کابل اهدا نمود. حالا متعصبین این لغات و کلمات را بیگانه و ایرانی و نمیدانم خارجی و چه و چه مینامند و کلماتی را که هیچ ربطی با زبان دری/فارسی ندارند به زور و جبر داخل این زبان میسازند.

هم میهنان ما باید به درستی و نیکوئی بدانند که در تبصره های ایجانب کوچکترین تعصبی در مورد زبان پښتو وجود ندارد. هر تلاشی که برای بهتر شدن و انکشاف زبان پښتو صورت میگیرد مورد تائید ما قرار دارد بشرطیکه تلاش های مزبوحانه در مقابل زبان فارسی/دری از بین برود. واژه های اصلی زبان فارسی/دری جای کلمات جبری را بگیرد و به تهاجمات فرهنگی داخلی خاتمه داده شود.

ضمنناً قابل یاد آوری میباشد که تعصبات زبانی، قومی و مذهبی از هر زبان و قومی که باشد قابل قبول نبوده و مردود شمرده میشود و بدین ترتیب باید گفت که مرده باد: پشتونیزم، تاجکیزم، ترکیزم، هزاره ایزم و دیگر تعصبات، تبعیض و امتیاز بی جا و بی مورد از هر طرفی که باشد و زنده باد افغانستان (سرزمین سواران، سوارکاران، نیزه زنان، گردان و پهلوانان).

چند تبصرۀ اضافی:
- تبصره کننده ئی، نگارندۀ این سطور را به دشمنی با زبان پښتو متهم کرده بود و گفته بود از اینکه در افغان-جرمن آنلاین هم پښتو و هم دری نشر میشود بنابران گویا من با آن ضدیت داریم. کاملاً نادرست. بازهم مینویسم که افغان -جرمن «بد نویس» میباشد. دفاع از یک زبان ضدیت با زبان دیگر نمیتواند باشد مگر آنکه دارای افکار تعصبی، ذهنیت قبیلوی و خواهان تبعیض و امتیاز مانند گذشته باشیم.

- تبصره کننده ئی مرا دروغ گو گفته بود و ذکر نموده بود که در رابطه با واژۀ «دانشگاه» یکبار دهۀ 1220 میگویم و یکبار مجلۀ «آریانا». جواب خود را از نوشته ئی در مورد استعمال واژۀ «دانشگاه» که هم مجلۀ «آریانا» و هم دهۀ 1320 را با اسناد ذکر میکند، در ویب سایت آریائی مطالعه کند.

- تبصره کنندۀ دیگر معنی کلمه «تخته» را نمیداند و بی جهت به فرهنگ هائیکه چند لحظه پیشتر آنها را بنام ایرانی و فارسی کوبیده است مراجعه نموده است تا معنی «تخته» را بداند. به این آقا باید گفته شود که «تخته» از اصطلاحات کابل، کابلی ها و کابلستان است و معنی آن «داخل کردن» میباشد. ممکن وی از کابل نباشد و اصطلاحات کابلی ها را نمیداند. متاسفانه فرهنگی برای اصطلاحات عامیانه کابل وجود ندارد یا من اطلاع ندارم. از این تبصره کنند معذرت میخواهم باید معنی آنرا برایش مینوشتم.

تبصره های دیگر ربطی با موضوع اصلی که عبارت از «تهاجم فرهنگی داخلی» بود، ندارند بنابران از تبصره با آنها خود نموده و موردی ندارد که راجع به املا و انشأ و نمیدانم موضوعات خانوادگی و شخصی و نام و نشان ودگر چیزهای بی ربط تبصره نمایم . صرف برایشان تاسف میکنم و از خداوند بزرگ راه راست و مستقیم برایشان خواهانم.


داکتر فریار کهزاد
بنیاد فرهنگی کهزاد
پژوهشگاه تاریخ و باستان شناسی


اسم: ملالی موسی نظام   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 19.12.2011


به ارتباط به موضوع «تجاوز بیمورد بر لسان دری افغانستان»، توجه مختصری هم به چگونگی استعمـال چــنین لغات نا متجانس، غیر معمول و کاملاً بیهوده ایکه صرف با ۵ دقیقه شنیدن اخبار دیشب از تلویزیون « طلوع»، استماع گردید، ثابت میسازد که استعمال لغات و اصطلاحات غیر معمول و نا مأنوس از جانب عاملین و استخدام شدگان درین وظیفۀ غیر ملی تا کدام حدود در حال پیشرفت هست.
نطاق دری خوش پوش و خوش چهرۀ افغان در پهلوی هزاران جوان مانند خود، لاجرم هدف اصلی مغز شویی در تعمیل پلان استحالۀ تغییر لغات اصیل و عام فهم دری افغانستان به تولیدات فرهنگستان ایران، از جانب آمران وابستۀ خویش مکلفیت دارد. این جوان با اعتماد و قیافۀ حق به جانبیکه در ادای کلمات نا آشنا داشت، مثل اینکه اصطلاحات و لغاتی را که از پشت میکروفون «بلند گوی» بیان میکرد از آبا و اجداد مادری و پدری افغان خود دهه هاست که آموخته است. لطفاً توجه بفرمائید و قضاوت نمائید که آیا ما و شما در طول عمر برای افهام و تفهیم چنین کلماتی را هرگز استعمال مینمودیم و یا آیا در محاوره و امور مطبوعات کدام کمبودی داشتیم؟ اینهم مشت نمونۀ خروار:
«ریاست تجارت و صنایع» اعلام نمود که بازرگانان «تجار» افغان در آنطرف مرز « سرحد افغانستان» از مشکلاتی که از جانب دولت ایران وارد میگردد، شکایت دارند. «ریاست تجارت و صنایع» همچنان اظهار نمود که وضع پیشه وران «صنعت گران» روز به روز وخیم تر میگردد و ساخت های دستی «!» شان «صنایع دستی» بمناسبت نداشتن بازار فروش به قیمت های ارزان عرضه میگردد. در صورت نبود یک راهبرد جـدی «راه حل یا رهنمایی»، وضع پیشه وران وخامت اختیار میکند.
شما خود قضات نمائید که اگر فعالیت این ادارۀ مربوط به «تجار و صنعتگران» افغان هست، پس باید برای ارتباط آن با تجار و اهل صنایع، بازرگان بازی و اصطلاح خنده آور ساخت های دستی «؟!» وامثالهم را جنابان وابسته به این تلویزیون، قطار ننموده و مردم بیچاره را از لغات معموله و اصطلاحات شان دور نسازند و با چنین کلمات ناآشنا، غیر معمول و بی ارزش سرگردان ننمایند. وظایف رسانه های جمعی اخلاقاً، تقویه، انکشاف و حفظ کلتور، السنه و ثقافت ملی است، نه تخریب و تغییر بیجا و بی مورد آن سرمایه های ملی!

در سال ۲۰۰۸ خانم افغانی بنام «سیما نوری» که استاد پوهنتون بود، با طنز جالب ولی نمایانگر قصۀ عجیب و تلخ چند ماه کار خود را در تلویزیون «طلوع» نوشته و به پورتال افغان جرمن آنلاین ارسال داشت. این هموطن افشا نمود که سخت گیری در مورد استعمال لغات و اصطلاحات نو پیدای ایرانی که آنرا «زبان مادری» نام گذاشته اند آنقدر در آن مؤسسه شدید است که در صورت عــدم اطاعت مامــورین یا به زبان آن تلویزیون، «کارمندان» تا مجازات ۱۰ دالر برای یک تخلف «!» جریمه میگردند. خانم سیما نوری مثال های زیادی را طنز گونه در مورد تغییرات بیمورد لغات و اصطلاحات افغانی به ایرانی نوشته بود که غلط فهمی های بیشماری را در اجتماعات افغانی سبب میگردید که یکی آن خواهش وی از تکسی ران بود که نام برده را تا به « فرودگاه» ببرد که نتیجتاً در اثر عدم بلدیت موترران به آن اصطلاح، ویرا به «زایشگاه» میبرد.
تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل!



اسم: نجیبه قانع   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 18.12.2011

کارکنان بسیار ګرامی و محترم افغان جرمن آنلاین
سلام و احترام زیاد تقدیم میکنم. ساعتی پیش مطلبی را خدمت شما فرستادم، بعد متوجه شدم که اشتباهاتی در آن از من سر زده است
با صمیمیت فراوان از شما تقاضا دارم که اګر آنرا تا کنون نشر نکرده اید لطفا نا دیده اش ګرفته و بجای آن مطلب زیر را که اشتباهات قبلی در آن رفع شده و حد ا اقل یکی دو پراګراف کوتاه تر است نشر فرما یید بسیار ممنون می شوم. انشاله که مطلب قبلی تا حالا نشر نشده زیرا مثل من شب زنده دار نخواهید بود و ساعاتی بعد هر دو مطلب را یکجایی خواهید دید
باز هم احترام زیاد از اینکه مطلب طولانی شده است عذر میخواهم

*****
خدمت عالیقدر بزرګوار ، محترم سراج وهاج
با عرض ارادت و احترام.
در یادداشت قبلی خود به تایید فرمایشات شما، تهاجم فرهنګی را نکوهش کرده و صرف ګفته بودم کوشش کنیم در مبارزه علیه این تهاجم به مردم عادی و بی غرض ایران و زبان شان اهانت نشود. شما در برابر این یادداشت کوتاه و مختصر جواب خیلی طولانی نوشته اید و جالب اینکه ضرب المثل المانی را بمن ګوشزد کرده و فرموده اید که ( یک قاشق کار بهتر از یک بیل حرف است)
ضمنا شما از همین تقاضای مختصر من دو نتیجه ګیری کرده اید:
یکی اینکه چون پیر ها مشوره میدهند و من مشوره داده ام پس من پیر هستم! خوب، پیر یا جوان - مهم نیست اما مهم شیوه جالب استدلالی است که بکار ګرفته شده است.
نتیجه ګیری دوم شما این است که منظور من دفاع از تهاجم فرهنګی اجنبی بوده است. فرض کنیم این نظر من که بدګویی به یک لهجه یا زبان کار خوبی نیست، درست نباشد اما نمیدانم شما از کجای نوشتۀ من نتیجه ګرفتید که ګویا من میخواهم از تهاجم فرهنګی اجانب پشتیبانی کنم؟
محترم وهاج صاحب! شما بعد از آنکه چندین بار و به عبارات مختلف مرا همردیف با جاسوسان ایرانی خوانده اید، در رد تقاضای من دو (دلیل) ذکر کرده اید:
یکی اینکه ګفته اید آنهاهم مارا بد میګویند! و دلیل دوم شما این است که در جنګ کسی حلوا بخش نمیکند.
در مورد دلیل اولی تان اجازه دهید بخشی از نوشته شمارا نقل کنم که در مورد ایرانی هایی که به ما توهین میکنند استثنی قایل شده و ګفته اید:
( به استثنای یک عده از متفکرین و خردمندان قابل احترام شان که هرګز شامل این زد و بند ها نبوده اند و نیستند)
بزرګوار ګرامی آقای وهاج! من شما را در سطح آنعده از ایرانی هایی تلقی نمیکنم که به مردم یک کشور دیګر توهین میکنند درست همانګونه که به ګفته شما متفکرین و خردمندان قابل احترام ایرانی از اهانت دوری میکنند از شخصیت های مانند شماهم در جناح افغانی این توقع را داشتم
در مورداینکه در جنګ کسی حلوا پخش نمیکند من نظر شما و ضرب المثل مربوط را تایید مکینم. اما من تقاضای پخش حلوا را نکرده بودم صرف تقاضا کرده بودم که آنهائیکه شامل این جنګ نیستند یعنی مردم عادی ایران هدف قرار نګیرند.
بزرګوار ګرامی! شماخود اصطلاحات جنګی را درین مورد بکار برده اید پس اجازه دهید منهم مثالی از جنګ بدهم: اګر طالبان با حملات انتحاری و عساکر خارجی با بمباردمان هوایی مردم ملکی را هدف قرار دهند و بعد دلیل آورند که در جنګ کسی حلوا بخش نمیکند،آیا شمااین دلیل را می پذیرید و یااینکه آنرا رد کرده و میګویید که آنهایی که شامل جنګ نیستند باید هدف قرار نګیرند - این درست همان روشی است که من در جنګ فرهنګی رعایت آنرا از شما تقاضا نموده بودم.
عالیقدر آقای وهاج میخواهم بعرض برسانم که در یک مورد دیګر نیز شما آن توقع بلندی را که از شما داشتم برآورده نساخته اید.
شماری از نویسندګان که متاع بدرد بخور (به زعم شما مطاع) برای عرضه کردن ندارند و ساحۀ دید شان محدود است وقتی انتقاد و یا مشوره ایرا در مورد نوشته های خود میخوانند، فوراً عصبانی شده و بجای جواب به آن نظر، ذره بین را برداشته کوشش میکنند به زعم خود شان اشتباهات املایی و انشایی انتقاد کننده را لست بګیرند و نتیجه ګیری کنند که ګویا انتقاد کننده بیسواد است. شماهم خود را در همان ردیف قرار داده در حق من که ادعای نویسنده بودن و فهم زبان را هم نکرده ام، همین نامهربانی را رواداشته و چنین فرموده اید:
[ خواهر محترمۀ ما باید چند سال دیگر هم تحصیل کنند تا کم ازکم به قواعد زبان آشنا شوند. جملۀ محترمه نجیبه جان «... جلوگیری ازین کار فکر نمیکنم با عصبیت و حمله به دیگران صورت گرفته بتواند» ، قاعدة ً صحیح نیست. باید نوشت: « جلوگیری ازین کار فکر نمیکنم بتواند با عصبیت و حمله به دیگران صورت گیرد]»
خوب ازین میګذریم که انتقاد تا کجا وارد است.
بزرګوار ګرامی ! با وجودیکه شما چندین بار مرا معادل جاسوس خوانده اید اما خود از کلمه(محدود نګری) که هرګز قصد توهین در آن نبود برافروخته شده و چنین فرموده اید:
[خواهر عزیز، این شماهستید که بمنظور دفاع از تهاجم فرهنگی اجانب، نادانسته (یا دانسته)، فکر و نظر و منطق مرا با کلمات ِ« محدودنگری»، اهانت کرده اید. . . و من شما را عفو میکنم].
از نظر من اشخاصی که وسعت نطر دارند و محدود نګر نیستند به زبان ها، لهجه ها، مذاهب و ادیان دګران احترام دارند. اګر مذاهب دیګران را (پر از خرافات)و یا زبان دیګران را(کچه) و همه چیز خود را (برازنده) بخوانیم، در واقع دید محدودی داریم. حتی در داخل کشور نمیتوانیم مثلا بګوییم لهجۀ بدخشانی شیرین تر از لهجۀ هراتی است. یا لهجۀ قندهاری شیرین تر از لهجۀ ننګرهاری است. نظر هر کسی فرق میکند. اګر در چنین موارد حکم مطلق نماییم و این اصل الفبای علوم اجتماعی را نادیده بګیریم که هر کسی فکر میکند دین و زبان و فرهنګش بی نظیر است، معنی اش اینست که از وسعت نظر برخوردار نیستیم.
برای ما پرستش مجسمه و یا مقدس شمردن ګاو که صدها ملیون انسان بآن معتقد اند و یا حتی در داخل اسلام، عزا داری بعد از یک و نیم هزار سال شاید بی معنی معلوم شود، اما تمسخر بآن باعث خواهد شد که دګران برارزش های ما تمسخر کنند. شاید برای پیروان ادیان دګر، رفتن ملیون ها مسلمان به مقدس ترین جای دینی و بعد در همان محل مقدس شیطان را به سنګ زدن همان قدر قابل تمسخر باشد که برای عده یی مقدس شمردن ګاو تمسخر آمیز است.
جناب محترم وهاج! من روزانه به مقاله های زیادی بر میخورم که با آن موافق نیستم و یا توهین و اهانت در آن دیده میشود ولی نیازی به نظر دادن را در آن موارد نمی بینم اما چون توقعات من از شما زیاد بود در مورد مقالۀ شما نطر خود را احترامانه نوشته بودم. حالا که دانستم نظر دادن دیګران و یاهم شاید تنها نظر دادن مرا برای خود کسر شان میدانید و مهم تر از آن چون حالا سطح توقعاتی که از شما داشتم بسیار تغییر کرد، بعد ازین هر چند اګر جواب این نوشته را هم بدهید و این بار بجای اتهام جاسوسی، حتی در تابعیت افغانی من هم شک کنید و از غلطی های املایی و انشایی من فهرست طویلی بسازید، بازهم جوابی بآن نخواهم نوشت. اینرا به خوانندګان محترم و کارکنان افغان جرمن آنلاین که بسیار دوست شان دارم و کار شانرا ستایش میکنم هم وعده میدهم.
با سپاس و تشکر فراوان
نجیبه قانع


اسم: سراج و هاج   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 17.12.2011

سؤال ها و جواب ها
درحاشیۀ «چهارمین بخش تهاجمات فرهنگی»

باتأسف ِزیاد احساس کردیم که شعله های تهاجم ِفرهنگی ایران و دود ِنامطبوع آن، دردایرۀ مزدوران و جاسوسان ِایشان محــدود نمانده، به سوی حلقه های دینی و روحانیء افغان نیز به شدت « پُـف» می شود !
شاید دلیل ِآن این باشد که فکرمی کنند: این تفتین ها وتلاش ها ، به منظور اثراندازی برمغزوشعور ِ جوانان ِافغان، کافی نیست . پس باید ساحه تهاجم را وسیع ترساخت وسعی کرد تا فرهنگ پوسیدۀ دوهزارسالۀ پارس، ازطریق پروگرام های دینی افغانان، به میلونها افغان ِبی خبروکم سواد ِ« داخل و خارج افغانستان» نیز تلقین شود!
لطفا ً ازچند نکتۀ پایین، نتیجه گیری کنید:
یک- دو تن ازمبلغان ِ دینی که ازنظراخلاق نزدما محترم بودند وهستند، همیشه سعی می نمودند مسایل سیاسی را ازبرنامه های خود دورنگهدارند. اخیراً نیزیکی ازآن دوشخصیت ِگرامی، به صراحت گفت: « ما گروپ ِسیاسی نیستیم.»، ولی ، چند روزپیش، مبلغ ِ دینی ما دفعـة ً درتلویزیون «آرمان» ظاهرشد وخلاف انتظار، به جای برنامۀ معمول دینیءخود، به انتشاریک پروگرام سراسرسیاسی (روابط سیاسی امریکا و ایران واحساس مردم ما نسبت به ایران)، پرداخت.
دو - ایشان حرف هاراچرخ داده، چرخ داده، به طورجدی گفتند:« ایرانی ها، باما (مردم افغانستان) همدین، همزبان، هم نژاد و هم فرهنگ هستند!!
( یادداشت: یکی دو هفته پیش ازاین دُرافشانی عا لم دینیء ما ، بنده به طورصریح و مدلل، عرض کرد وهزاران هموطن ِعاقل وبالغ و وطن پرست ما هم پذیرفتند، که: ایران با ما - ملت متدین افغانستان-، به گونه یی که ایشان تبلیغ و تلقین می نمایند: همدین، همزبان، هم نژاد و هم فرهنگ، نیستند!) ... آیا نشراین « هستند و نیستند» از دومنبع مختلف، به فاصلۀ یک زمان کوتاه، تصادفی است؟
سه – چند ماه پیش هم ، یکی ازهمان مبلغان ِعزیزما، دروقت افتتاح تلویزیون ِ« آرمان» ، به قدری هیجانی شده بودند که چند بار، پیاپی، اصطلاح خاص ِفرهنگستانی« دانشگاه» را تکرارکردند، درحالی که پیش ازآن ، این اصطلاح را هرگز ازدهن مبارک ِشان نشنیده بودم!!
خوانندگان ِعزیز، آیا این قصه به ماتعلیم نمی دهدکه: ایرانی ها درسلسلۀ ده ها تشبث کلتوریء خود، تلویزیون ِ«آرمان» را نیزایجاد وتمویل کرده اند... و تلقین به متصدیان اش هم کماکان ادامه دارد؟
***
- سلام به خواهرعزیز(نجیبه قانع)
ومتشکرم از رهنمایی ایشان که نوشتند: « من هم طرفدار آن نیستم که لغات ایرانی در دری مروج شود، ولی جلوگیری از این کار فکرنمی کنم با تعصب، دشنام دادن وعصبانیت وحمله به دیگران، صورت گرفته بتواند»
بلی. ایشان فکرمی کنند و حق دارند فکرو نظرخودرا درحدود فهم و صلاحیت ِعلمی خود، بیان کنند، ولی نباید به خودحق بدهند درمورد چیزهایی که نمی دانند یا به درستی درک نکرده اند، یکی را متهم سازند وبه دیگری اهانت کنند. (توجه فرمایید که مزدوران ِ ایران هم، چنین می کنند)
رهنمایی جانانۀ نجیبه جان ِقانع که « گویا» می فرمایند : جلو تهاجمات گرفته شود، اما با لطف ِ خوش وزبان ِشیرین! ، یکی ازشیرینکاری های لورل، هاردی- (کمیدین های معروف بریتانیایی) را تداعی کرد :
پسرانِ آن دو کمیدین، درپایین ِ منزل ( روی حویلی) غالمغال داشتند: پسر ِهاردی که هم وزنش زیاد بود وهم (ازخیرات سرپدر) متمول بود وهم غاور ومتجاوز...، جنگ راآغازکرده بود. نه تنها صدایش بـِلندتر بود، (برادران ِعزیز، خواهران ِگرامی: بـِلند (افغانی)، نه بـُـلند (ایرانی)!این بـِلند ِ چند هزار سالۀ ما چرا دفعة ً« بـُـلند» شده است؟)، بلکه حتی هرچه به دستش می آمد برسرپسر« لورل» حواله می کرد. پیرهن ِ اورا هم پاره پاره کرده بود.
لورل وهاردی ناراحت شده، رفتند به بالکـُن وصحنۀ زد وخورد را تماشا کردند. هاردی، باهمان ژست کمیک که داشت، صدا کرد:« بس است بچیم...غالمغال وجنگ وجدل موقوف!» لورل که درک کرده بود« تقصیر» ازآن طرف است، نیزپسرش رامخاطب ساخت و باملایمت گفت: «عزیزم،
« If you want to make a noise , make it quietly ! » ( چون اصل جملۀ انگلیسی آن « با نمک تر» به نظر رسید، همان را نوشتم که چنین معنی می دهد: وقتی می خواهی غالمغال کنی، ملایم، آرام و بی سروصدا غالمغال کـُن !)
خواهرعزیزما باید بداند که: این جنگ است . یک جنگ ِ کامل عیارفرهنگی: ایشان حمله می کنند وما دفاع... شاید ازبزرگان ما شنیده باشند که: « در جنگ، نان وحلوا بخش نمی شود».
ایرانی ها ( به استثنای یک عده ازمتفکرین و خردمندان ِقابل احترم شان که هرگز شامل این زد وبندها نبوده اند ونیستند) به ما وهمۀ هست وبود ما اهانت کرده اند و اهانت کرده راهی هستند. آیا نشنیده اید که ایرانی ها گفته اند: « گرخداناخواسته افغان داخل جنت شود - می کند جنات وتجری تحت الانهارچور»؟ . آیا این بیت را توهین به سی ملیون افغان ( که طبعا ً خواهرما هم درآن میان هست) نمی دانند ؟
تهاجم فرهنگی، بدترین وکثیفترین نوع ِجنگ ها است. همۀ ما، مسلما ً، دقیق شده ایم که تهاجمات ِ مداوم فرهنگی، توأم با رشوه دادن ها و هزاران ناروای دیگر، عملا ً، بدون یکـذره رعایت حقوق همجواری، ازآن طرف آغازشده، «دیوانه وار» ادامه یافته است...، ( اگرازگذشته ها بگذریم)، هزاران ناسیونالیست ِ قسم خوردۀ ایرانی- لا اقل ازده سال به این طرف- شب و روز درتلاش هستند ( با کمک مزدوران ِخود) زبان ِشیرین ِمارامسخ کرده، اصطلاحات کچۀ « پارسیک وپهلویء ساسانی» را درقالب ِزبان ِبرازندۀ ما ( دری) اندازند ودرعین حال، با تهاجم مذهب ِ پُرازخرافات ِ محیط ِ خود، محیط مذهبی کابل را آلوده سازند...
اما، خواهرمهربان ِما هنوز از وضع فلاکتبار وداد و فریاد چندین سالۀ ما (فقرا ومظلوما ن ِداخل وخارج ِافغانستان) قانع نشده، با پریدن براین و اهانت برآن، توقع دارد حتی فریاد عادی بشری (ناشی ازدردِ جانکاه را که همسایه ها برگلوی ما وارد کرده اند) خاموش سازد. درین حالت است که صدای خنده آور کمیدین معروف برتانوی را ازگلوی قلم ِ نجیبه جان می شنویم که گویی بازبان ِ حال، به ما(فرزندان ِخود) می فرمایند: " make it quietly ! If you want to make a noise "

برخی ازپسران ِستمی، یا افغانستانی ویا«دانشگاهی» داشته ایم ( داریم هنوز)که به وطن ومردم ِ کشورخود خیانت می کنند، ولی حدس هم نمی زدیم که درجمع خانم های افغان، ازخودکـُش و بیگانه پروری، مانند ِ( پیغله، یاخانم، یا مادرکلان) نجیبه جان قانع وجود ِخارجی داشته باشد. ایشان ازپنچ شش صفحه دلایل ِ بنده، صِرف دو، سه کلمۀ ناچیز« مبتذل» و« مزخرف» را به حیث برگۀ گناهان ِمن یادداشت کرده است. یعنی ایشان - نه تنها - به ما حق نمی دهند به منظورتقبیحء چنین تهاجم ِ وسیع که شاید درتاریخ نظیرنداشته است، ازکلمات عادی مبتذل ومزخرف (به حیث اخطاریه) استفاده کنیم، بلکه حتی حق نداریم برسلاح ِ خون آلود دشمنان ِفرهنگ وآرامش و وحدت ِملی و ترقیات ما... چـَپ ببینیم!
اشتباه ِ خواهرعزیزما دراین است که ایشا ن یک موضوع داغ و بسیار پیچیده را که هزاران خواهر و برادرافغان ما درعقب آن صف بسته اند واساسا ً باید مورد توجه اکادمی (فرهنگستان) قرارگیرد - مانند دیگر اعتراضات ِ خودر دیگرموارد- ، به بازی گرفته اند و سطحی دیده اند.
تعجب می کنم که ایرانی های مزاحم چرا به وجود ِجاسوسان ِمزدورخود می نازند؟! ایشان باید ازشهامت ِِ خدایی خدمتگار (محترمه نجیبه جان قانع)، خیلی ممنون ومتشکر باشند وستایش کنند ایشان راکه حتی گستاخ ترین جاسوسان ومزدوران ِافغانستانیء ایشان درطول این مدت، جرأتِ چنین دفاع آشکار از«ایرانی ها» را نداشته اند.[ برای اعزازواکرام خانم ها، ذکرهردو نوع ( محترم یا محترمه) مانعی ندارد.]
برای من سناریوی جالبی است که می بینم: نجیبه جان قانع (مانند یک مستنطق ِلایق) تقصیرات مرابا چه هیجانی، یکه یکه به جناب آقای جانبازنشان داده، (با کلمات ِخودشان) می نویسند: شما که میگویید درمضمون ِ وهاج هیچ عصبانیتی را( درمقابل ایرانی های ارجمند ومعصوم!) ندیده اید، ازبرای خدا... یکباردیگرآن مقاله را بخوانیـد و بفهمید که وهاج زبان ِایرانی ها را مبتذل گفته...
(نجیبه جان بازهم با کلمات خودشان، چنین اخطارمی دهند:) اگردگرها (ایرانی ها) نیززبان ِ دری را مسخره کنند، آیا عصبانی نمی شوید؟ ... آیا ایرانی ها نخواهند گفت: این لغات را به کار نبرید...، به زبان ِ ماچه کار دارید؟...( بلی خواهرعزیز، می گویند!...ازشما متشکریم که : کام مارا بالا کرده، برمیزان عقل ما افزودید! ) و اما: حدس می زنیم (می زنیم، می گوییم... معنی اش این است که من « تنها» نیستم)، بلی حدس می زنیم که شما - خواهرعزیز- بسیارممکن است، مانند یک عدۀ دیگر،« لیسا نسۀ ادبیات» باشید. درحقیقت، ازمقدار فهم و طرزکلام شما به این نتیجه رسیدیم!
چند برادرِتحصیلکردۀ حسود وفاقد احساس وطنخواهی هم داریم که متأسفانه صرف درغم شهرت ومطرح کردن ِخودهستند. شایدهم به یکی ازهمسایه ها حق می دهند که: تا توان دارند ارزش های ملی وتاریخی مردم افغانستان را پامال کنند!
این گونه اشخاص که به تهاجمات بربادکنندۀ همسایه ها اهمیت نمی دهند وخودهم مطاع ِ « به درد بخور» ی هم ندارند، بیشتر به آن لاله هندوی ده افغانان می مانندکه وقتی می پرسیدید: لاله جان کچالو داری؟ ... می گفت: نی. سیر هم دارم و پیاز هم... دیگری میپرسید: لاله جان سمارق داری؟ می گفت: نی. سیرهم دارم و پیاز هم ... بالآخره وقتی تحقیق کردند، دردکانش ازسیر اثری نبود، هرچه داشت، پیاز بود !!
گاهی برای تسلی خود، به خود تلقین می کنیم: وقتی ما، درآتش برباد رفتن ِتدریجی فرهنگ و هویت ِ ملی خودمی سوزیم ، بگذار ایشان را که درآتش ِ خودنمایی وحسادت بسوزند!
تحصیل کرده های چند دهۀ اخیرافغانستان برازندگیء خاصی دارند، ولی چون شما برجسته تر هستید، چرا به جای کارهای معقول ( ازقبیل مطالعاتِ دقیقتر)، وقت با ارزش تانرا به« مشوره به این و اهانت به آن» تلف می سازید؟ شما که درآلمان زندگی می کنید، چراازیک ضرب المثل آلمانی پند نمی گیرید که (خدا گردن ِ مه نگیره) می گفتند:
«Ein Loeffel volle Tat ist besser als ein Schaufel voller Rat» یعنی: یک قاشق کار، بهتراست ازیک بیل حرف زدن ومشوره دادن. این که به جای مطالعه، به همه اندرزمیدهیـد و وقت ِ مردم راتلف می سازید تابه شماجواب بدهند، معلوم است که ازسنین جوانی گذشته اید، وازیک مثلِ دیگرآلمان استفاده می کنید که می گویند:
(Die Alten zum Rat,die Jungen zur Tat)
یعنی ( پیرها برای مشوره - جوانان برای کار)....
خواهرمحترمۀ ما باید چندسال دیگرهم تحصیل کنند تا کم ازکم به قواعد زبان آشنا شوند. جملۀ محترمه نجیبه جان «... جلوگیری ازین کار فکرنمیکنم با عصبیت و حمله به دیگران صورت گرفته بتواند» ، قاعدة ً صحیح نیست. باید نوشت: « جلوگیری ازین کار فکرنمیکنم بتواند با عصبیت و حمله به دیگران صورت گیرد» .
خواهرما لطفا ًنوشتۀ دیگران را دقیق تریادداشت کنند. من- طوریکه ایشان اقتـباس کرده اند- نه نوشتم: « لاطایلات، بیهوده ها وکهنه ها». « بیهوده ها وکهنه ها» درنوشتۀ من، ترجمۀ لاطایلات هستند، نه مترادفات.
ضمناً به مفاهیم لغات دقت کنند:
۱- درنوشتۀ بنده، اشاره به کلمات است که« مبتذل» و« مزخرف» هستند، نه اشخاص.
۲- این کلمات دشنام تلقی نمی شوند. معنیء «مبتذل»، پیش پا افتاده وناپسند است ومعنیء « مزخرف»: آراسته شده به چیزهای فریبنده ...
خواهرعزیز، این شماهستید که به منظور دفاع ازتهاجم فرهنگی اجانب، نادانسته ( یا دانسته)، فکر ونظر ومنطق مرا با کلمات ِ« محدودنگری»، اهانت کرده اید... ومن شما عفو می کنم.

پایان




اسم: غنی   محل سکونت: هالند    تاریخ: 17.12.2011

خدمت دوستان این صفحه عرض ادب واحترام!
به سلسلۀ مباحثات قبلی که هر آن گرمتر شده میرود این حقیر نیز میخواهم باین ارتباط بعضی چیزها را به عرض برسانم.
اینبار به ارتباط نظریات بعضی پیامگذاران گرامی میخواهم تبصره هایی داشته باشم بگونۀ مثال محترم بابر فرموده اند که استاد و رییس جمهور پایتخت کلماتی دری نمی باشند هکذا فرهنگ نیز یک کلمه ای ترکیست و دری نمی باشد و بهتر بود که از همان کلمۀ کلتور بجای آن استفاده کنیم جناب پیر صاحب بابر اگر گیریم که همین کلمات دری نباشند ولی درین زبان به طور طبعیی آن وارد شده نه به جبر وتحمیل و در هر دو زبان از آن کار گرفته میشد ضرورت آن چه بود که فرهنگیان پشتوی ما آنرا از زبان پشتو طرد نمودند. این کلمات آیا جزء اصطلاحات ملی نبودند پیامگذار دیگر ما بنام ملالی نظام باین عقیده هستند که کلمۀ تنش، واکنش و چالش کلمات فارسی اند و توصیه نموده اند که بجای تنش همان اختلاف مناسب است تا استعمال شود.
ملالی جان آیا اختلاف کلمه دریست یا عربی؟ من منتظرم تا شما فرهنگیان کدام گزینه سومی را برای کار گیری کلمات سچه دری پیشنهاد کنید هر قدر دیدم صرف جر و بحث ها به مسیر های دیگری رفت این بدان میماند که از زیر چکک بر خیزید و زیر ناوه بنشینید. من قبلاً نیز عرض کردم و حالا نیز عرض میکنم زبان سه کشور افغانستان، تاجیکستان و ایران یکیست صرف لهجه ها واصطلاحات هر کشور متذکره فرق میکنند. دل تان خوش میشین یا خفه اگر نه من برایتان مثال می آورم اولا در همین تازگی ها وزیر معارف آقای وردک قرارداد چاپ کتب درسی را با کشور ایران امضا نمود.
در زمان های حکومات شاهی و بعداً جمهوری محمد داود خان که در ایران نیز رژیم شاهی مسلط بود شما در جریان هستید به مقادیر زیاد مجلات و نشریه هایی چاپ ایران وارد میهن ما میشد چقدر ناوول ها ممکن است شما و آقای وهاج نیز ازین نشریات به حد اعظمی مستفید شده باشید تقریباً تمامی فیلمهای امریکایی و اروپایی دوبله شده در ایران در سینماهای کابل به نمایش گذاشته میشد آیا غلط میگویم؟
اینها را بخاطری نوشتم که شما و بعضی دیگر از دوستان به کرات گفته اید که زبان ما و ایران یکی نیست و مجزا از یکدیگر است. همین آثار سعدی، حافظ و مولانا را ایرانیان هم مطالعه می کنند و ما نیز در چندین نشریه های دوران رضاشاه و هکذا نشریات خود ما از کشور ایران به مثابۀ کشور همزبان که دارای مشتر کات فرهنگی هستیم یاد شده است اینکه سیاستهای اغراض آمیز و کینه توزانۀ این کشور و کشور پاکستان با کشور ما دارد از هیچ کس پوشیده نیست و من به مثابۀ یک افغان تنفر و انزجار خود را از هر دو حکومات نه از مردم عوام آن مثل دیکر هموطنان خود ابراز میکنم و نتیجۀ این خصومت ها و سیاست های غیر صادقانۀ این حکومات بود که سرحد مارا باین جا ها رسانید. بازهم اگر با تمامی این مثالها که بنده ذکر کردم شما موافق نیستید پس راه حل چیست وقتی دانشگاه کلمه غیر دریست پس باید نامی شهر لشکر گاه را نیز باید تغییر داد و اینطور هم نمیشود که کلمات عربی و پشتو نیز کلماتی در زبان ما کلمات وارداتی نیست باید درین ارتباط یک راه حل اساسی جستجو شود و بجای جر و بحث هایی بیهوده به خاطر ارتقای زبان دری باید پیشنهادات مشخصی ارایه داد.
نمیدانم ملالی جان چرا هر بار بجای زبان کلمه عربی لسان را استفاده میکند بهر صورت تا بحث های بعدی یار زنده و صحبت باقی


اسم: حمید انوری   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 16.12.2011

ښاغلی محترم فریار سلام!
من تحلیل های شما و دیگر هموطنان را در این نظر خواهی با علاقه دنبال میکنم و از هر کدام چیز هایی می آموزم.امید است این سلسله به شکل علمی آن پیش رفته و سر انجام به یک نتیجۀ مطلوب و همه پسند برسیم.
میخواهم با اجازۀ هموطنان گرامی در یک قسمت نظر خود را ابراز دارم و آن مربوط میگردد به قسمتی از نوشتۀ تان که می فرمائید: " دهاو صدها کلمۀ پشتو را به زور و جبر و خیانت و قساوت در زبان فارسی/دری افغانستان تخته کرده اند."
نخست اینکه معنی " تخته کرده اند" رادر جملۀ شما ندانستم. به لغت نامۀ دهخدا مراجعه کردم، در آنجا تخته کردن چنین معنی گردیده است: " تخته کردن . [ ت َ ت َ / ت ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) بند کردن دکان. (آنندراج). بستن دکان. - دکان خود را تخته کردن؛ "، بعد به فرهنگ معین مراجعه نمودم که آنرا چنین معنی کرده است: "تخته کردن( ~. کَ دَ) (مص م.) بستن، تعطیل کردن.
اگر جملۀ بالا را که شما نوشته اید، به اساس این لغت نامه ها معنی کنیم، چنین خواهد شد " دها و صد ها کلمۀ پشتو را به زور وجبر و خیانت و قساوت در زبان فارسی/دری افغانستان تعطیل کرده اند و یا اینکه دکان آنرا بسته اند" قضاوت با شما، شما که خود را وارث استاد کهزاد میدانید، شما که گویا صاحب یک " بنیاد فرهنگی "هستید، شما که به هموطنان مژدۀ "فرهنگ علمی و فنی کهزاد" را داده اید، این " تخته کردن" را چگونه توجیه میکنید؟!
برگردیم به جملۀ بالا. شما خوب میدانید که مردمان شرق و بخصوص، نه (بویژه)، مردم افغانستان، مردم دلاور و با شهامتی هستند و هرگز به زور و جبر و قساوت، نمی توان آنان را بکاری مجبور ساخت که مورد قبول شان نیست. جنگ های سه گانۀ افغان - انگلیس و بعد هم جنگ افغان - روس و همین اکنون هم جنگ هفتادو ملت، هرگز نتوانسته است هیچ چیزی را بالای شان تحمیل نماید، چه رسد به استفاده از لغات پشتو و یا هر لسان دیگریکه باشد. خدمت تان دو مثال عرض میکنم که هم من و هم شما در گذشته های نچندان دور شاهد آن بوده ایم.
۱- مقامات مسؤول در زمان نادر شاه و هم در زمان ریاست جمهوری داوود خان کوشیدند و امر صادر کردند که (دارالامان) به (دارالفنون)مبدل گردد، اما دیدیم که هیچ فائیدۀ نداشت. من خود شاهد بودم که نظر به امر مقامات مسؤول در جمهوری داوود خان، حتی لوحه های بالای بس های شهری را از (دارالامان) به (دارالفنون)تغییر دادند و در مکاتیب رسمی نیز بجای دارالامان، از دارالفنون استفاده میکردند، اما کلینر های بس های شهری در حالیکه بالای سرویس های شان لوحۀ (دارالفنون) نصب شده بود و با آنان دستور داده بودند تا همان نام را استفاده کنند، فریاد میزدند: "دارالامان برو بخیر". و تا همین اکنون هم (دارالامان) همان (دارالامان) است و خواهد بود.
۲- در زمان ریاست جمهوری حفیظ الله امین،(جلال آباد) را به دستور مستقیم امین، (ترون شار)نام گذاری نمودند، اما باوجود آنکه اکثریت باشندگان جلال آباد را پشتون ها تشکیل میدادند و ( تړون شار ) هم یک نام پشتو بود، بازهم هیچ هموطنی در هیچ کجای افغانستان و حتی در همان جلال آبادهم آن نام را بکار نبردند و جلال آباد، همان جلال آباد است و خواهد بود. از اینگونه مثال ها را در تاریخ پنج هزار سالۀ افغانستان، بیشمار میتوان یافت و با جرأت میتوان گفت که ادعای شما در مورد "تخته کردن"، آنهم به زور و جبر و خیانت و قساوت،هیچگونه اساس منطقی و قابل قبول ندارد. شما جور باشید


اسم: ملالی موسی نظام   محل سکونت: ایالات متحدۀ امریکا    تاریخ: 15.12.2011

آقای محترم فریار کهزاد!
اولتر از همه احترامات مرا بپذیرید. ازینکه قبل از اسم من محترم نوشته اید، شخصاً اعتراضی ندارم، چونکه خرده گیری ها طرفین مباحثه را از موضوع اصلی دور میبرد، ولی به دو دلیل لاجرم باید توضیحاتی ارائه نمود. اولاً فرهنگ قابل اعتبار فارسی« عمید» راجع به محترم و محترمه چنین نوشته است: محترم- به معنی کسی که احترام وی واجب است. محترمه- مؤنث محترم. ثانیاً، سال هاست که این خدمتگار در ضمن پشتیبانی از وحدت ملی مردم افغانستان، در زمرۀ فعالیت های وظیفوی ای که بصورت متداوم در دفاع از حقوق بشرانجام میدهد، یکی هم مبارزه و تلاش برای تعمیل و احیای حقوق زن محروم، مظلوم و بی دفاع افغانستان است. متأسفم که شما« اصلاً» نیم نگاهی هم به نوشته های من اقلاً از ده سال به اینسو نیانداخته اید که در پهلوی مبارزۀ وسیعی که بصورت متداوم برای وحدت و اتفاق همه اقوام شریف افغانستان داشته ام، از هر نوع تبعیض نژادی، قومی، لسانی و امثال آن بیزار و گریزان بوده ام. اینکه جناب شما معتقدید که من بصورت دائمی«!» صرف در مورد «فارسی/دری زبانان» و انتقاد بر آنان نوشته ام. شاید اینجانب را با کسی دیگر اشتباهی گرفته اید وگرنه با تمام بیزاری که از پورتال افغان جرمن آنلاین دارید، صرف برای معلومات یکبار توبۀ تان را شکستانده و به آرشیف این بندۀ الله مراجعه نمائید و منبعد در راه شناخت هموطنان تان به ترکستان نرفته و دچار اشتباه نشوید.

من از هجوم مغرضانۀ کلمات غیر ضروری و نا جائز ساخت ایران، مخصوصاً فرهنگستان آن، انتقاد مینمایم و از شما دعوت میکنم تا سری هم به فرهنگ «عمید» بزنید و معنی کلمات مستعملۀ تلویزیون های آقای « بیات» و « طلوع» را از قبیل واکنش، چالش، تنش...ش ش ش و مانند آنها را دقیقاً مطالعه نمائید. طور مثال در لغت نامۀ مذکور کلمۀ «تنش» که در تلویزیون های متذکره، به جای کلمۀ «اختلافات» استعمال میگردد، به معنی حاصل مصدر فعل« تنیدن» ذکر گردیده است...اینهم مشت نمودۀ خروار! قبلاً عرض نمودم که بیچاره ایرانی ها هم خود به این اصطلاحات و کلمات نا آشنا و کاملاً غیر ضروری، بیزار و سرگردان بوده و معنی اکثر آنها را قطعاً نمی فهمند.

مفکورۀ اینکه ما به کدام فامیل تعلق داریم و نزد کدام دانشمند بزرگ شده ایم، خریداری ندارد، منهم نه تنها در دامان یک خانوادۀ دانشمند بار آمده ام، بلکه زنان هم چندین نسل در فامیل باسواد و از پیشقدمان نهضت و حقوق زن در افغانستان بوده و تحصیلات عالی داشته اند. ولی اینجا مسابقۀ من و ما نیست، حتی از قدما شنیده ایم که: گیرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر ترا چه حاصل.... و خوب خواهد بود که قبول کنیم که مشک آنست که خود بوید، نا آنکه عطار گوید. درین مقطع دشوار پر خطرحیات مملکت و مردم ما، باید ثابت نمائیم ولو اندک، چه خدمتی را میتوانیم برای آن صدا در گلو خفته گان انجام دهیم که دامن زدن اختلافات هرگز جز ای از آن محسوب شده نمیتواند. ما باید شخصاً تشخیص و تمیز نمائیم که مردم افغانستان به هر لسانی که حرف میزنند، به هر قوم و قبیلۀ شریف وطن عزیز ما که متعلق هستند، به حیث افراد بشر از هم فرقی ندارند و به حیث ملت افغان قانوناً دارای حقوق و وجایب مساوی میباشند. اینکه شما بحث فرسوده و بی مفهوم چنان قبیله و چنین قومی را پیش میکشید، متأسفم که والدین قندهاری و کابلی من با عشق به وطن، مرا صرف« افغان» و مسلمان بار آورده و کافه مردم این خطۀ پاک را هموطنان من قلمداد نموده اند. مطمئن باشید که تا دم مرگ عَلم والای وحدت تمام اقوام بهم برابر افغانستان را بر افراشته خواهم داشت. بنابرآن مرا نمیشود در لحاف بیمار این قبیله و آن قوم و این مذهب پیچید، مطمئن باشید! همین چند ماه قبل من با یکی از نویسندگان و مطبوعاتیان افغان قطع همکاری نمودم چونکه وی عقیده داشت که باید از وحشیانی که با عملیات انتحاری ،هموطنان مظلوم و بیگناه ما را در هر گوشۀ وطن سربه نیست مینمایند، انتقاد ننمایم، چون این آدم کشان، مبارزین ملی«؟!» بوده و قسماً به سرزمین پدری ام متعلق میباشند. یا الله! سرزمین پدری و مادری من « افغانستان» نام دارد.

آقای فریار کهزاد، اینکه شما کلمات قبول شده را که مردم افغانستان مدت های متمادی به استعمال آن خو گرفته اند، فرقی ندارد که لاتین باشد یا دری و پشتو و یا لسان دیگری، نمیتوانید قبول نمائید، مشکل خود شماست. اگر عقیده دارید که پابپای نشرات بیات و طلوع و امثالهم به عوض « سوابق» کلمۀ جدید « پس منظر» و به جای «پروگرام خاص»، اصطلاح نامانوس« ویژه برنامه» و یا کلمۀ« فعالیت» را که ورد زبان همۀ ما هست،« عمل کرد» بگوئید، مختارید، چون نوشتید که همه السنۀ عالم میتواند در زبان دری داخل گردند. ولی این مسخره بازی های مطبوعاتی چیزی جز تجاوز فرهنگی به یکی از شیرین ترین السنۀ جهان، لسان دری اصیل فغانستان نیست. این زبان و لسان پشتو مانند خواهر و برادر در طول سال ها در بین مردم این خطه متداول بوده، نشو و نما نموده و در هر گوشه و کنار وطن با اصطلاحات عام فهم استعمال گردیده اند، طوریکه اتباع افغانستان هیچ کمی و کاستی ای در افهام و تفهیم ندارند که دست تکدی به جای دیگری دراز نمایند. البته کلمات معمول تکنالوژی همان بهتر که بصورت عام فهم استعمال گردند، نا اینکه « وب سایت» را «تارنما » بگوییم و هیلی کوپتر را «چرخ بال» و « سافت ویر» را « رایانه». نخیر، مردم افغانستان به این مزخرفات وارد شده آشنایی ندارند.
متأسفم که شما در مورد اصطلاح« دانشگاه» که با استناد به پیشنهاد مرحوم« احمد علی کهزاد» اشاره نموده اید، دچار سرگردانی تاریخی گشته و در تعیین« زمان» آن به دهه های متفاوت اشاره مینمائید. شما باید به حیثیت آن بزرگوار رحم نموده و ویرا با خود هم ردیف نساخته، تاپۀ نوکری ایران را بر وی نزنید. شما باید معتقد گردید که دانشمندان را نمیتوان بنام فامیل و کس و کوی با عقده های خود بزرگ بینی و قضاوت و داوری شخصی ،همگام ساخت. عجیب است نیاموخته اید که آنها به اجتماع و حتی به عالم بشریت متعلق هستند، ولو که فامیل ما و شما باشند.
آقای فریار، دور رفتن تان از موضوع که همانا تجاوز فرهنگی ایران بر دری اصیل و عام فهم افغانستان است، شما را بی حوصله ساخته و علی الرغم احتراماتی که در ابتدای نوشته به این جانب ابراز نموده اید، در خاتمه دفعتآ با تغییر عقیده ، شروع کرده اید به دشنام و استعمال الفاظی که عفت قلم را جریحه دار میسازد:(...شما خجالت بکشید که در تمام جهان« منظور شان از کرۀ ارض است» ،علامه کهزاد از افغانستان و فرهنگ آن در مقابل ایرانی ها که همیشه زبان و فرهنگ ما را چپاول میکنند دفاع نموده و انتقاد نموده است...)
جان سخن درین است که چرا در چنین یک موضوعی هر آن شما پای مرحوم کهزاد را بدون ارائۀ یک کتابی، مجله ای، صفحه ای، و یا یک سطری بمیان کشیده و آن بزرگوار را بی جهت مطرح مینمائید. آخر شما در رأس یک موئسسۀ فرهنگی « پژوهشگاه تاریخ و باستان شناسی» قرار دارید که مطمئناً در هیچ اثری از مرحوم کهزاد کلمۀ ایرانی« پژوهشگاه» را که شما به عوض اصطلاح دری « تحقیقات» مورد استفاده قرار داده اید، نخواهید یافت.
آیا دیگر اعضای فامیل بر چنین اقدام شما در مورد آقای کهزاد که هر لحظه نام ایشان را با نثار دو و دشنام های دور از عفت قلم بر مطبوعاتیان افغان، همراه می سازید، مخالفتی ندارند؟
در مورد پیشنهادات برای «اصلاحات» در داخل افغانستان عزیز، شما از ما خواسته اید که لست موضوعات مورد نظر شما را یک به یک عملی نمائیم، با معذرت از حضور تان، باید برای معلومات شما عرض نمود که ما به جز از افشای نابسامانی ها و ابراز حقایق در مورد اوضاع و تاریخ سه دهۀ ملت مظلوم و مملکت از هم پاشیده و مبارزات قلمی در راه وحدت ملی، توانایی دیگری در مقدرات مادر وطن نداریم. در افغانستان جنگ زدۀ ویران سیستم دولت داری ای است، غرق در فساد اداری، بی عدالتی، چور و چپاول دارایی های عامه و صد ها کجروی دیگر. اگر جناب شما معلوماتی در زمینه ندارید، این است حقیقت محض، محترم آقای فریار کهزاد.


اسم: ولی احمد نوری   محل سکونت: پاریس - فرانسه    تاریخ: 14.12.2011


محترم شاغلی فریار سلام بر شما،

نوشتۀ سراپا هجو و مذمت تان را در مورد پورتال افغان جرمن آنلاین که درعین زمان متوجه ملت سر فراز افغانستان و ملل شرقی میباشد با تعجب و دقت مطالعه کردم که موجب تأثر من گردید.
از پورتال افغان جرمن آنلاین شما بحیث سایت « بد نویس» یاد نموده اید، چه شد که این رسانۀ بزرگ و معتبر انترنتی که تعداد بیشمار نویسندگان نخبه افغان و خوانندگان آگاه و با درک را همراه دارد و به همین دلیل اکنون روزانه در حدود ۲۰ هزار نفر به آن مراجعه میکند، به نظر جناب شما یکباره سیاه بخت شده است؟. . .
به تصور من علت اینکه جناب شما کمتر به این پورتال محبوب، سری می زنید از دو حالت خارج نیست: یکی اینکه نشرات این پورتال جنبۀ ملی داشته و از کافۀ مردم شریف افغانستان پشتیبانی میکند و همچنان از همه اقشار مذهبی، لسانی، قومی و نژادی کشور حمایت میکند، ممکن مورد پسند جناب عالی نباشد. ثانیاً به احتمال اغلب نشرات این پورتال که با رعایت لسان های رسمی افغانستان ، یعنی پشتو و دری صورت میگیرد طرف پسند شما نخواهد بود.

آیا بنیاد فرهنگی کهزاد از لسان دری وطن شما پشتیبانی میکند؟ آیا نشرات آن در کدام ویب سایتی که تا بحال فعالیت آن به دسترس نیست، دری اصیل افغانستان را برای تقلید و آموزش هموطنان هم به نحو درست و قابل قبول، انتشار میدهد؟ اگر جواب مثبت باشد، پس چرا جناب شما داکتر صاحب در نوشته های تان از زبان زیبای دری وطن تان در « درست نویسی» نشرات « بنیاد فرهنگی کهزاد» استفادۀ مثبت«!» نمی نمایید؟

حال میرویم به روش خشونت آمیز شما داکتر صاحب: نوشتۀ مملو از استهزا و عدم رعایت عفت قلم شما توهین به هموطنان تان و ملل شرقی با استعمال کلماتی چون « احمق - خدا شرمانده و امثال آن». آیا این روش ناپسند را شما جزئی از پالیسی «بنیاد فرهنگی» مرحوم « احمد علی کهزاد» میدانید و یا روش خود شما است که تاپۀ مؤسسۀ مذکور را با لقب داکتری تان یکجا در پایان آن ذکر نموده اید؟ از روش خاص شما در توهین نامۀ تان لاجرم به یاد این بیت افتادم:

دشـمـن دانــا بلندت می کـنـد
بر زمینت میزند، نادان دوست

شما با این روش نوشته های خویش میترسم نام مرحوم کهزاد را سخت لطمه زنید.
امید از نوشته های عالمانه، وطن پرستانه و آگاهانۀ شاغلو عمر، انځرگل و جناب بابر در بخش نظر خواهی چیز هایی آموخته باشید.

با عرض احترام


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 13.12.2011

آقای هلاکو

وقتی شخصی تا حالا نداند که کلمات (استاد) و (رئیس جمهور) دری اند یا عربی یا کس دیگری بگوید بدون استعمال کلمۀ شهروند، مردم بر سرنوشت شان حاکم نخواهند بود، من نمیدانم اینرا اگر موضع و دیدگاۀ یک روشنفکر چیز فهم خطاب نمیکنید پس با کدام کلمۀ مناسب دیگر که باعث افسردگی و نا امیدی شخص هم نشود، خطاب خواهید کرد؟

اجازه دهید به یاد شماهم بیاورم که ادعا کردید در ". . .در جلسات تدوین و تسوید قانون اساسی افغانستان کلمه شهروند" را رد کردند. من به شما عرض کردم که شما حقیقت را نمیگویید چون این کلمه در آنزمان حتی در خود ایران جایی که اختراع شده است هم معمول نبود. به اضافه خدمت شما عرض کردم که مفهوم و تعریفی که شما از شهروند و تبعه دارید هم خیلی پیش پا افتاده است زیرا استعمال یا عدم استعمال یک کلمه ثبوت یا عدم ثبوت حاکمیت مردم به سرنوشت شان بوده نمیتواند و مثال هم برایتان آوردم. حالا باز هم شما به خاطر ثبوت حقانیت تان بحث را به هموطن ما بابی جان و وزیر صاحب اسبق اطلاعات و کلتور افغان شاغلی خرم کشانیده اید که من باز هم این ادعای تانرا دور از واقعیت دانسته فقط خیالات شما میدانم و یا اینکه شما از " خشم و غضب" هم تعریف منحصر به فرد خود را دارید که برای ما واضح نیست. لطف کرده پیام های مرا در همین صفحه یکبار دیگر به دقت مطالعه کنید تا بدانید من و اکثریت افغانها هرگز در مقابل زبان دیگر اجداد ما یعنی دری حساسیت نداریم و آنرا مانند پشتو قدر کرده ایم، به آن درس خوانده ایم، علم فرا گرفته ایم، نامه و مکتوب نوشته ایم و قدر خواهیم کرد و به آن افتخار خواهیم داشت. بخصوص بخوانید که در یک جامعه کثیر القومی مانند افغانستان در بارۀ زبانها من چه عرض کرده ام.

- برای آقای فریار همینقدر عرض میکنم که شما هر کس را در آئینه خود می بینید. خود را داکتر خطاب کردن و نام فامیلی یک بزرگ مرد را در اخیر نام خود ذکر کردن به معنی این نیست که هر حرف شما باید قابل قبول باشد. شما تا زمانیکه سوالات مرا که در پیام قبلی خود ذکر کرده ام جواب نداده اید برای من شخص مجهول الهویۀ استید که تنها در صفحات انترنیتی داکتر استید و جامع الکمالات - در حالیکه با ذکر نام کهزاد بزرگ در اخیر نام تان شما نادانسته به آن بزرگ مرد توهین می کنید و او را هم مانند خود شخص عقده ای و دور از واقعیت ها معرفی میدارید.

یک موضوع که در پیام جدید تان توجه مرا جلب کرد این بود که در پیام قبلی گفته بودید در یکی از شماره های مجۀ آریانا برای اولین بار علامه کهزاد کلمۀ دانشگاه را به کار برده بود ولی حالا حرف به دهه 20 کشید. پناه به خدا که دیگر از چه شهکاری های با خبر خواهیم شنید؟؟!!

وسلام



اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 12.12.2011

آقای هلاکو

اجازه دهید به یاد شما بیاورم که ادعا کردید در" در جلسات تدوین و تسوید قانون اساسی افغانستان کلمه شهروند " را رد کردند. من به شما عرض کردم که شما حقیقت را نمیگویید چون این کلمه در آنزمان حتی در خود ایران جایی که اختراع شده است هم معمول نبود. به اضافه خدمت شما عرض کردم که مفهوم و تعریف که شما از شهروند و تبعه دارید هم خیلی پیش پاه افتاده است زیرا استعمال یا عدم استعمال یک کلمه ثبوت یا عدم ثبوت حاکمیت مردم به سرنوشت شان بوده نمیتواند و مثال هم برایتان آوردم. حالا باز هم شما به خاطر ثبوت حقانیت تان بحث را به هموطن ما بابی جان و وزیر صاحب اسبق اطلاعات و کلتور افغان شاغلی خرم کشانیده اید که من باز هم این ادعای تانرا دور از واقعیت دانسته فقط خیالات شخص خود تان میدانم. لطف کرده پیام های مرا در همین صفحه یکبار دیگر مطالعه کنید تا بدانید من و اکثریت افغانها هرگز در مقابل زبان دیگر اجداد ما یعنی دری حساسیت نداریم و آنرا مانند پشتو قدر کرده ایم ، به آن درس خوانده ایم، علم فرا گرفته ایم ، نامه ، مکتوب نوشته ایم.... و قدر خواهیم کرد و به آن افتخار خواهیم داشت.

- برای آقای فریار همینقدر عرض میکنم که شما هرکس را در آئینه خود خود میبینید. خود را داکتر خطاب کردن و نام فامیلی یک بزرگ مرد را در اخیر نام خود ذکر کردن به معنی این نیست که هر حرف شما باید قابل قبول باشد. برعکس شما تا همین لحظه برای من شخص مجهول الهویه استید که تنها در صفحات انترنیتی داکتر استید و جامع الکمالات - در حالیکه با ذکر نام کهزاد بزرگ در اخیر نام تان شما نادانسته به آن بزرگ مرد توهین میکنید و او را هم مانند خود شخص عقده ای و دور از واقعیت ها معرفی میدارید.

در پیام قبلی تان گفته بودید که از افغان جرمن انلاین خوش تان نمی آید ولی اینجا از آزادی که این سایت وزین برایتان داده استفادۀ سئو کرده با کلمات طفلانه یک خانم محترم را که فقط شما را متوجه اشتباهات تان از جمله املایی و انشایی کرده مورد خطاب قرار داده اید. حالا اگر باز هم به حرف تان ایستاده اید که شما واقعاً داکتر فریار و کهزاد استید لطف کرده یکبار دیگر پیام قبلی مرا مطالعه کنید و سوال های را که من از شما کرده ام جواب دهید تا بدانیم چقدر از آن بزرگ مرد تاریخ افغانستان واقعاً آموخته اید.

برای فعلاً نسبت کمبود وقت همینقدر ولی انشاالله خدمت محترم هلاکو باز هم خواهم نوشت.

وسلام


اسم: هلاکو خان   محل سکونت: ملک خداداد    تاریخ: 12.12.2011

قابل توجه جناب محترم پیر محمد بابر از انگلستان:

یک چیز از یادم رفت که خدمت شما بعرض برسانم و آن تبصره شما در مورد زبان شیرین پشتو بود. ای کاش شما با این زبان آشنائی می داشتید:

در پشتو کلمه ای را که شما "دریش" نوشته اید، کلمه ایست که شما از خود ساخته اید. صحت این کلمه در زبان پشتو "دریژ" است!

هیچ کس نباید علیه یک زبان و کاربرد آن قیام کند بشرطیکه این زبان بشکل تحمیلی برای یک هدف خاص سیاسی مورد استفاده سوء قرار نگیرد. مثلا در افغانستان عکس العمل در مقابل زبان شیرین پشتو وقتی نشان داده می شود که از این طریق برای پشتوسازی افغانستان استفاده می شود ... جالب اینکه این کار از طرف کسانی صورت می گیرد که خود با پشتو زبان ها از طریق یک ترجمان صحبت می کنند. مثلا ظاهر خان پشتو صحبت نمی توانست و داود خان حتی یک جمله صحیح در پشتو یاد نداشت ولی ..... دهل و سورنایش
گوش دالخورهای پاکستانی را کر ساخت تا اینکه آنچه نباید می شد، شد.

برای تعمیم زبان شیرین پشتو در افغانستان بهتر است زمینه تحصیل به زبان پشتو برای اولاد پشتون مساعد گردد نه اینکه دل پشتون ها را با سرودن چند بیت به زبان پشتو بنام سرود ملی خوش سازند ولی اولاد شان را از حق مسلم شان که تحصیل به زبان مادریست محروم سازند. اینکه شما ادعا دارید که پشتون ها از شوق و بخاطر وحدت ملی فارسی دری میاموزند، این ادعای شما دروغ است. حقیقت امر این است که پشتون ها مجبور می گردند که از تحصیل به زبان مادری شان محروم گردند.


اسم: هلاکو خان   محل سکونت: ملک خداداد    تاریخ: 12.12.2011

جناب معزز محترم پیر محمد بابر از انگلستان:
صد سلام بر شما باد. همینکه جرات بحث و شور در مورد موضوعات را دارید، خود یک تحول بزرگ است. خدا شما را توفبق بیشتر دهد تا به بحث الی رسیدن به یک نتیجه منطقی ادامه دهید. همچنان از حوصله مندی دوستان مقیم افغان جرمن آنلاین باید تشکر کرد که این زمینه را فراهم می سازند. بحث بهر شکل و صورتی باشد ما را بسوی حقایق نزدیکتر خواهد ساخت.

چند مطلب در مورد نظریات جناب عالی:

اول:
اینکه اکثریت یا اقلیت پرابلم های ما از دست روشنفکران یا تاریک فکران است، موضوع بحث نیست. بیا که همین روشنفکران چیز فهم مظلوم بی دفاع افغانستان عزیز را بی موجب از خود نرنجانیم زیرا آنها در اینجا هیچ نقشی ندارند. بیا که نارسائی خود را در پای همین روشنفکران نیمه منور و نیمه جاهل ختم نکنیم. بیا که بحث را از مسیر اصلیش بطرف دیگر نبریم.

دوم:
فکر می کنم که در افغانستان کمتر کسی یافت شوند که علیه کلمات مانوس پشتو در زبان فارسی عکس العمل نشان دهند. کلمه پوهنتون پشتو یا کلمه چاینک روسی یا کلمه های دیگر بصورت خوب مورد استفاده قرار گرفته اند ولی ثبوت انکار ناپذیر در دست است که عکس العمل از طرف کسانی نشان داده می شوند که از موضع حکومتی شان میخواهند این یا آن کلمه پشتو یا غیر پشتو را بالای دیگران در راه تحقق هدف پشتوسازی یا انگلیسی سازی افغانستان بقبولانند. مثلا، جناب بصیر بابی، یکی از خبرنگاران دولتی افغانستان، هیچوقت علیه کلمه پشتو در زبان فارسی اعتراض نکرد ولی صرف و صرف در گزارش خویش بجای کلمه "پوهنتون" از کلمه "دانشگاه" استفاده کرد. این کار سبب خشم و غضب کریم خرم، وزیر اطلاعات و فرهنگ حکومت پوشالی کرزی، گردید! سئوال در اینجاست که اگر استفاده از کلمه "دانشگاه" بجای کلمه معادل آن در پشتو کار خوب نباشد، بهیچصورت علیه وحدت ملی افغانسنان کثیر القومیت نیز نیست. اگر شما فکر می کنید که است، این در حقیقت شماهستید که علیه وحدت ملی افغانستان دست می زنید. برای تامین وحدت ملی چه عیب است که ما شیر و شکر یعنی "دانشگاه" و "پوهنتون" را بکار ببریم. شما که از کلمه پوهنتون خوش تان می آید، از آن استفاده کنید و من که کلمه دانشگاه را خوش داریم بگذار من از این کلمه مطابق میل خود استفاده کنم.

سوم:
با کمال تاسف باید عرض کرد که شما چرا هر موضوع زبانی را به آخوند های ایران و سیاست های، خوب یا خراب، آنها مربوط می سازید؟ اگر قرار باشد که کلمه دانشگاه ساخت و بافت آخوند های خائن ایران و حکومت ماجراجوی آنها باشد، پس چرا شما لشکرگاه و گذرگاه ... و غیره را در افغانستان تا بحال بحالش گذاشته اید و چرا به پشتوسازی و خلقی سازی آن ها به پیروی از ارشادات نابغه شرق افغانستان و شاگرد وفادارش اقدام نمی کنید؟ چرا مردم افغانستان بجای نام لشکرگاه نواب شار را نپذیرفتند؟

چارم (اصل گپ):
موضوع استفاده از کلمات "تبعه" و "رعیت" در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و یا کشورهای عربی چه ربطی به این بحث دارد؟ شما چرا یک سئوال ساده مرا بسوی ایران و کشورهای عربی سوق می دهید؟ من از دوستان دری فهم یک سئوال را مطرح کردم و هنوز هم بالای آن تاکید می کنم و آن اینکه خواستم از شما بیاموزم که بجای کلمه "citizen" انگلیسی و "شهروند" ایرانی، ما کدام کلمه را در زبان شیرین دری و پشتوی خود برای این هدف بکار ببریم؟ جناب محترم پیر محمد خان بابر، اگر چیزی در بساط برای یک بحث علمی دارید بفرمائید، در غیر آن بی موجب بنفع این و آن تبلیغ نکنید. من تعجب می کنم که شما وقتی از پاسخ دادن به یک سئوال ساده عاجز ماندید، چرا بحث را باین و آنسو بی موجب می برید.

کلمه "ستیزن" نیز یکی از اختراعات تازه در زبان انگلیسی است. در قرون وسطی زبان انگلیسی نیز کلمه شهروند را در خود نداشت و انگیس ها آن را برای پاسخ دادن به نیازمندی های معین بوجود آوردند. از شما یک توقع اخلاقی دارم و آن اینکه شما بجای مقاومت علیه ایرانی ها که در بحث شریک نیستند و برای بهبودی در زبان شان کار می نمایند، برای بهبودی وضع زبان خود کار نمائید. من با شما موافق هستم که کلمه شهروند کلمه خوبی نیست. لطف بفرمائید که خوب آن چیست؟ کلمه "تبعه" و "رعیت" کلمات زیبا و معقول است ولی امروز مورد استفاده ندارد. اگر این یا آن کشور عرب و عجم از آن هنوز هم استفاده می کند، یک بحث کاملا جداست.

برای جلوگیری از دراز شدن بحث در همینجا باین بحث خاتمه می دهم. یار زنده و صحبت باقی. امید است جواب شما را در همین مورد مشخص بشنوم. لطف نموده از کشیدن بحث به بیراهه خوداری فرمائید.


اسم: داکتر فریار کهزاد   محل سکونت: گذرگاه    تاریخ: 12.12.2011


خانم محترم ملالی موسی نظام!

اولتر از همه سلام و احترام خدمت تان تقدیم میدارم. خواستم به جواب تبصرۀ شما چیزی بنویسم زیرا حد اقل شجاعت از خود نشان داده و با نام اصلی تان نوشته اید. کسانی که با نام مستعار مینویسند سزاوار جواب نمیباشند زیرا آنها شجاعت آنرا ندارند که اول خود را معرفی کنند. نام مستعار یعنی کسی که در یک مستعمره زندگی میکند و بدین صورت انسان آزاد نمیباشد.

یادداشت نماید که در پیش نام تان «محترم» نوشته ام نه «محترمه» زیرا در زبان فارسی/دری مؤنث و مذکر وجود ندارد. ضمناً «محترم» را به معنی (respected) نوشته ام نه به معنی (Mrs). متاسفانه در ین سالهای اخیر در فارسی/دری افغانستان «محترم» و «محترمه» را به عوض «آقا» و «خانم» مینویسند که کاملاً نادرست میباشد و این کار را قصداً کرده و میکنند تا زبان فارسی/دری را هر چه بیشتر ویران کنند.

نوشته تان را سراپا خواندم اما اصل موضوع را در آن نیافتم. من در گذشته بعضی از نوشته های شما را خوانده ام و از آن جائی که همیشه مقصد اصلی و اساسی تان بدگوئی فارسی/دری زبان ها میباشد هیچگاهی به آنها علاقه نگرفته ام و برایم قابل توجه نبوده اند. نظر به نوشته جات شما خوب و بد فارسی/دری زبان ها نوکر و چاکر ایران هستند و نتیجۀ دیگری در نوشته جات تان دیده نمیشود.

اگر میخواهید در یک موضوع تبصره کنید، بهتر خواهد بود تا در متن همان موضوع نظر تان را بنویسید. موضوع درجۀ علمی ربطی در این نوشته نداشت. اینکه من درجۀ علمی داشته باشم یا آدم بی سواد باشم نه به شما و نه به کس دیگری ربط دارد. اگر متن نوشته من مطابق افکار قبیلوی شما میبود در آن صورت نه اشتباه املائی در آن پیدا میشد و نه انشائی و همه چیز گل و گلزار میبود. هم علمی میبود و هم ملی و هم مطابق افکار شما. اما بدانید که شماها و دیگر قبیله گرایانی که از هر قوم و قبیله باشند، چه پشتون، چه تاجک، یا هزار ه و غیره نمیتوانند مرا استعمال کنند. زیرا من ترتیبت یافته دست علامه احمد علی کهزاد هستم که بدون از برابری، عدالت، مساوات، حقوق بشر زیر هیچگونه نامیلایمات و تمایلات تبعیض و امتیاز قومی نرفته و نمیرویم و هرگر آنر قبول نخواهیم نمود.

موضوع اصلی تبصرۀ من «تهاجم و چپاول فرهنگی خارجی و داخلی» در رابطه با زبان فارسی/دری و فرهنگ افغانستان بود. ما همیشه قسمت خارجی آنرا جلا و جلوۀ بسیار میدهیم ولی از قسمت داخلی آن طرفه میرویم. خوب است اینجا چند سطری بنویسم تا برایتان روشنتر شود.

هر زبان از خود کلمات، واژه ها، لغات، اصطلاحات، وغیره ویژگی هائی دارد که اگر مدنظر گرفته نشود باعث صدمه به آن زبان میشود. همچنان که هر زبان کمبودی های خود را از زبان های دیگر پر میکند. به شرطیکه این کمبودی ها از خود زبان پر شده نتواند و ضرورت شدید برای آن لغات و واژه ها و مباحث و مفاهیم وجود داشته باشد. همچنان بعضی از کلمات بسیار جذاب، کارآمد و قابل قبول در هر زبان میباشد. طور مثال کلمۀ «پرابلم» تقریباً در تمام زبان های جهان قبول شده است و استعمال میگردد.

اما کلمات، لغات، واژه ها و اصطلاحاتی که بصورت سیاسی و به جبر و زور به یک زبان درون ساخته میشوند دیگر قابل قبول نیستند، نبوده اند و نخواهند بود. تقریباً تمام واژه های پشتو که بصورت سیاسی و جبری داخل زبان فارسی/دری افغانستان شده اند از همین شکل و شمایل هستنند. بنابرین برای ما قابل قبول نیستند. آنها کلمات بسیار زیبا برای زبان پشتو هستند و بس.

کلمۀ «دانشگاه» در دهه 1320 از طرف علامه استاد کهزاد در نوشته هایش استعمال شده است و در دهۀ 1330 در کمیسیونی که برای این کار در افغانستان وجود داشت از طرف آن استاد بزرگ پیشنهاد شده بود ولی بنا بر تعصبات زبانی قبول نگردید. اما در عوض کلمۀ معادل آن از زبان پشتو مورد استعمال قرار گرفت. شما اینرا چه میگوئید؟ ما اینرا تهاجم زبان پشتو به زبان فارسی/دری مینامیم. ما اینرا «پشتونیزم» هم میخوانیم. زیرا در صورتیکه لغت خوب و مناسب و از ریشۀ زبان فارسی/دری وجود دارد و قبلاً هم استعمال شده است و ساخت خود افغانستان است مورد قبول واقع نمی گردد برعکس واژه ئی از یک زبان دیگر ما، آن هم بزور داخل زبان فارسی/دری ساخته میشود. این صرف یک مثال ساده بود. به همین ترتیب واژه های زیادی از پشتو بصورت بسیار ناجوانمردانه و بسیار تبعیض آمیز داخل زبان فارسی ساخته شده اند. ما حتی یکی از آنها را هم قبول نداریم. زیرا در خود زبان فارسی/دری واژه های مناسب برای آن مفاهیم وجود دارد و ضرورتی به استعمال تحمیلی آنها وجود ندارد. البته کلماتی که از پشتو بصورت طبیعی داخل زبان فارسی/دری شده است کدام مشکلی ندارد مانند اندیوال و بعضی های دیگر.

علامه کهزاد در آن کمیسیون رنج های فراوان دیده است. اینجا باید خاطره ئی را بیان نمود. در یکی از شب ها که از یکی از مجلس های همان کمیسیون نامگذاری برگشته بود بسیار و بی حد عصبانی بود و علت اش را بیان نمود که در مجلس منطق وجود ندارد کلمات فارسی و پشتو برای زبان فارسی پیشنهاد میشوند و در اخیر میگویند بیائید رآی گیری کنیم. در حالیکه از تقریباً پانزده نفر بیشتر از ده نفر آن پشتون هستند پس چطور یک لغت فارسی برنده شود. رای گیری باید در مورد چند کلمۀ خود زبان فارسی صورت گیرد نه در مورد کلماتی که اصلاً از این زبان نمیباشند. همچنان میگفت که وقتی کلمات برای زبان فارسی/دری انتخاب میشوند باید کلمات خود زبان باشد و اگر از خود زبان چیزی وجود نداشته باشد میتوان از زبان های دیگر را مورد بحث قرار داد. حال اگر این تلاش ها را شما پشتونیزم نمیگوید چه نام میگذارید؟ بنابرین چه شما قبول کنید و چه نکنید این همه لغات و واژه های داخل ساخته شدۀ پشتو در زبان فارسی/دری قابل قبول نبوده و ما آنرا کاملاً رد میکنیم.

شما میتوانید به من و علامه کهزاد نام های «نوکر ایران»، «چاکر ایران»، و هر چیزی که خواسته باشید بگذارید. علامه کهزاد از هیچ کسی ترس و بیمی نداشت زیرا همیشه با منطق و با علمیت تام از موضوعات دفاع میکرد. چنانکه نوشته های زیادی در این مورد وجود دارد. آیا این شهامت آن شخصیت بزرگ نبود که در مقر سفارت افغانستان در لندن سخنان مارشال شاولی خان سفیر آنوقت افغانستان در انگلستان را رد نمود و رنگ و روی مارشال صاحب را سرخ ساخت. داستان اش را در نوشتۀ داکتر هاشمیان بخوانید. من هم به نوبۀ خود از کس ترس و بیمی ندارم با وجودیکه به خاک پای علامه کهزاد نمیرسم. اظهار حقیقت، واقعیت، راستی و درستی جز شخصیت یک انسان است. شما میتوانید مرا به هر صفتی که بخواهید بنامید اما اظهار حقایق را از زبانم و قلمم گرفته نمیتوانید. گرچه به ندرت مینویسم ولی همیشه منظورم خیر و خوبی میباشد.

شما خجالت بکشید که در تمام جهان علامه کهزاد از افغانستان و فرهنگ آن در مقابل ایرانی ها که همیشه زبان و فرهنگ ما را چپاول میکنند به شدت دفاع نموده و انتقاد نموده است ولی در داخل افغانستان متهاجمین زبان پشتو به زبان دری/فاری هیچگاه به افکار و معلومات علمی آن بزرگوار توجه و احترام نکرده اند شرم باد بر شماها و حاکمان آن روزگار. ولی هرجا که به مفاد تان باشد از استاد کهزاد ستایش های مغرضانه میکنید. بدانید که ما این نوع تجلیل ها را بخوبی میدانیم و بر همه تان میخندیم. واقعاً که این نو کارها ریشخندی ئی بیش نیست که از یک نفر تجلیل کنند و افکار و پیشنهاداتش را پس پا بزنند. باز هم شرم باد بر شماها.

موضوع دیگری را که باید بیان کنم مسئلۀ وحدت ملی در افغانستان است. آنچه من از «ملی» درک دارم با درک شما فرق فاحش دارد. من موضوعات ملی و منافع ملی را چیزهائی میدانم که به تمام ملت افغانستان تعلق داشته باشد ولی شما آنچه را ملی میخوانید اکثراً مربوط به مسایلی قبیلوی تان میشود. طور مثال «سرود ملی» در افغانستان به نظر من به هیچ صورت ملی نیست زیرا از یکطرف صرف به یک زبان است و از طرف دیگر ملت را به اقوام و قبایل تجزیه میکند و به هیچ صورت نمیتواند باعث وحدت ملی در افغانستان شود.

از اجزای وحدت ملی یکی هم مسایل فرهنگی و زبانی میباشد. داخل ساختن لغات، کلمات و واژه های پشتو بصورت سیاسی و نابرابر و بصورت جبری به زبان فارسی/دری به هیچ صورت احترام حاکمان افغانستان و پشتو زبان ها را به زبان فارسی/دری نشان نمیدهد. این کار زورگوئی و بی احترامی شدید به یک زبان دیگر مملکت میباشد. این کار همچنان نشان دهندۀ تعصبات و تبعیض و امتیاز بیش از حد میباشد. بنا بران شما شاید آن کلمات را واژه های ملی بنامید ولی ما آنرا قبیلوی دانسته و جز مسایل پشتونیزم میدانیم و هرگر آنرا قبول نداریم. بنابرین این کار تان هرگز نمیتواند «وحدت ملی» را در افغانستان بار آرد. پس این شما ها هستید که در وحدت ملی افغانستان صدمۀ شدید زده اید و میزنید. هیچ کسی نخواسته است که کلمات و واژه های فارسی/دری را به زور در زبان پشتو استعمال کنید. اگر میکنید مربوط به خود تان است میتوانید تمام آنها را بزودی از زبان پشتو دور نمائید هیچ کسی بر شما انتقاد نخواهد کرد. اینکه در مورد انکشاف زبان پشتو بسیار کار کرده و میکنید باز هم باعث خوشی ماست تا بدینوسیله هموطنان پشتون ما صاحب سواد بیشتر شوند. نور الله نور.

شما ها همیشه زبان فارسی/دری را مال ایران دانسته و به آن بی حرمتی میکنید ولی تمام اندوخته هایتان از برکت همین زبان است. شما فراموش کرده اید که نام فارس و فارسی از ایران امروزی به کشور ما نیامده بلکه این نام ها با مهاجرت قبایل «پارسوا» از شمال آریانا در چند هزار سال پیش به آن کشور رفته است و آن مناطق به نام شان مسمی شده است. در صورتیکه مبدأ و پرورشگاه زبان فارسی/دری کشور آریانا، خراسان و افغانستان باشد و رگ و ریشۀ هر لغت و کلمۀ آن در اینجا باشد چطور و به کدام دلیل و برهان شما کلمات فارسی/دری را ایرانی میخوانید ولو در آنجا انکشاف بیشتر نموده باشد. شرم باد بر شما ها که فرهنگ و ثقافت ملی خود را به ایرانی ها سودا میکنید و ایرانی های چپاولگر هم از این کار شما به خود میبالند و افتخار میکنند که فارسی زبان آنهاست ولی وقتیکه تاریخ حقیقی خود و زبان خود را میآموزند میدانند که چه اشتباهی کرده اند.

منظور اینجا این نیست که فارسی/دری تنها مال مردم افغانستان است. نه خیر هر کس در جهان میتواند این زبان را بیاموزد و از خود سازد چنانکه بر علاوۀ افغانستان، ایران و تاجکستان و در بسیاری نقاط دیگر جهان هم گروه های بزرگی زبان فارسی/دری را میدانند و استعمال میکنند.

اینرا هم باید برایتان روشن سازم که وقتی من خود را افغان و وطن خود را افغانستان مینامم منظور من پشتون و پشتونستان نیست. من به همه پشتون ها احترام وعلاقه خاص دارم ولی من به معنی «اسون ها»، «اسوه گانه» و «افگانا»، افغان هستم که معنی «سوارکاران» را میدهد و نام باستانی مردمان این خطه بوده که در ریگوید ذکر شده است. این نام ربطی با پشتون ندارد. قرار تحقیقات علامه کهزاد پشتون ها در ریگوید بنام «پکتها» ذکر شده اند که بصورت بسیار واضح و روشن نشان میدهد که جدا از «اسوه گانه» یا «افغان» ها میباشند. البته چند هزار سال بعد در دورۀ اسلامی بعضی از جغرافیه دان های عرب نسبت نداشتن معلومات درست در مورد این سرزمین مردمان کوه های سلیمان را هم به نام افغان ذکر کردند و باعث اشتباهات تاریخی گردیدند. این نام بعد از لویه جرگه 1343 اصلاح گردید به این معنی که تمام باشندگان افغانستان «افغان » خوانده شد که قوم پشتون هم یک جز آن میباشد، نه چیز بیشتر و نه کمتر. پس ما میدانیم که تمام مردم افغانستان پشتون نیستند و بدین ترتیب معادل دانستن نام افغان با پشتون کار نادرست میباشد بلکه معنی باستانی افغان که از کلمات «اسون ها»، «اسوه گانه»، «افگانا»...(سوارکاران) به میان آمده است، معنی اصلی و مناسب آن میباشد که از نقطه نظر سیاسی هم بجا میتواند باشد. هر قدر که شماها نام افغان را به پشتون پینه کنید به همان اندازه باعث عدم وحدت ملی میگردد و این نام از ملی بودن خود به قبیلوی بودن تنزیل میکند. بنا برین معنی اسم «افغان» سوارکار، چاپ انداز، نیزه گذار و مردمانی اند که با اسپ و سوارکاری و مهارت ها و شطارت های آن سر و کار دارند که دربر گیرندۀ تمام اقوام مملکت شده و به همه تعلق میگیرد. اگر شماها بسیار اصرار ورزید که این نام تنها متعلق به پشتون است در آن صورت ما هم تجدید نظر نموده و از استعمال آن در مورد همه مردذم افغانستان خود داری خواهیم نمود. پس مربوط به شماها است که برابری و مساوات میخواهید یا تبعیض و امتیاز.

حال بیائیم به تهاجم فرهنگی. من در اینجا اصطلاحات دیگری را نیز بکار میبرم. یکی چپاول فرهنگی و دیگر تهاجم فرهنگی خارجی و تهاجم فرهنگی داخلی میباشد. این موضوع باید بسیار روشن و از ریشه مورد تدقیق قرار گیرد.

آن همه مواد فرهنگی که از بیرون بر ما تحمیل میشوند به نام تهاجم فرهنگی یاد میشوند. آنچه از فرهنگ ما را دزدی و سرقت میکنند بنام چپاول فرهنگی یاد میشود و آنچه از داخل از یک زبان و فرهنگ بر زبان و فرهنگ دیگر تحمیل و دکته میگردد بنام تهاجم فرهنگی داخلی یاد میشود.

ما وقتی میتوانیم در مقابل تهاجم و چپاول فرهنگی خارجی بپا خیزیم که تهاجم و چپاول فرهنگی داخلی وجود نداشته باشد. در حالیکه هر روز تهاجم کلمات و واژه های زبان پشتو را با تمام چشم و عقل و هوش و گوش بر زبان فارسی/دری حس میکنیم چطور متوجه تهاجم فرهنگی بیرونی شویم. و چرا حرف های شما را گوش کنیم. این بدان میماند که دو نفر دزد جداگانه به خانه کسی تعرض کنند و هر یک از دزد ها دیگری را به دزدی متهم بسازد و خود را بی گناه گوید. اما ما هم با متهاجم خارجی و هم با متهاجم فرهنگی داخلی مبارزه میکنیم، کرده ایم و خواهیم نمود. افکار، احساسات و درک سیاسی ما به حدی بلند است که دیگر هیچ کس نمیتواند ما را فریب دهد. هیچ کس نمیتواند آمارهای ساختگی را برای ما نشان دهد و تاریخ چند هزار سالۀ ما را از ما بگیرد.

امید وارم دانسته باشید که تبعیض و امتیاز بی جا، تهاجم فرهنگی داخلی، تعصبات قومی و زبانی و مذهبی چقدر نادرست است و هیچگاه نمیتواند وحدت ملی را ببار آرد.

اگر میخواهید در افغانستان وحدت ملی روی کار شود به موضوعات ذیل توجه نمائید:
- تمام کلمات، اصطلاحات و لغات پشتو را که در طی چند دهۀ اخیر به زور و جبر در افغانستان در زبان فارسی/دری استعمال شده است، بزدائید
- تمام اقوام و قبایل را در ذهن، در قانون، در حکومت و در اجتماع مساوی و برابر اعلام نموده و عملاً در راه برآورده شدن آن بکوشید.
- تبعیض و امتیاز های بیجا را از ذهن تان از قوانین مملکت از ادارات و اجتماع دور کنید.
- بگذارید هر زبان بصورت طبیعی رشد نماید و برای هر زبان موسسات انکشافی تشکیل داده و بودجه متناسب را برای هر زبان تعین نمائید.
- هر کار را با عدالت و درستی انجام دهید و از تقلب و فساد در هر امور خود داری نمائید.
- وقتی برای کسی رای میدهید افکار ، برنامه ها و شخصیت او را مدنظر بگیرید نه اینکه از کدام قوم است و چگونه میتواند بصورت دزدانه برای شما مقام و منزلتی بدهد.
- از خود محوری دور شوید و قبول کنید که در افغانستان اقوام و قبایل دیگری نیز وجود دارند که مانند شما یا بهتر از شما برای آن کشور کار کرده اند و زحمت کشیده اند.
- از افکار خان بازی و ملک سازی و فعالیت های مخرب قبیلوی خود را دور کنید زیرا هیچ مفادی برای هیچ کسی در آن کشور ندارد.
- هر کار را از طریق آرای مردم حل کنید. حتی داخل ساختن کلمات پشتو را به فارسی مورد رای عموم قرار دهید. خواهید دید که این کار تان خریدار ندارد.
- از زور گوئی و زیاد خواهی و بی عدالتی بپرهیزید.
- وغیره
- اگر واقعاً مسلمان هستید و آرامی افغانستان آرزوی تان است باید مخالف هیچ کدام این مواد بالا نباشید.

یادداشت:
طوریکه در بالا ذکر شد یک عده ئی با نام های مستعار و اشارات بی حد توهین آمیز تبصره ها نوشته اند و وقت خود را ضایع نموده اند که واضح است ارزشی برای جواب ندارند. بگذار تا جگر هایش بسوزد.

داکتــر فــریار کـــــهـزاد
بنـیـاد فــرهـنـگی کـهـزاد
پژوهشگاه تاریخ و باستان شناسی


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 11.12.2011

با مطالعۀ نوشته های شاغلو غنی و هلاکو خان یکبار دیگر من به این نتیجه رسیدم که اگر تمام پرابلم های ما نه ولی اکثریت آن از دست روشنفکران چیز فهم است.

"امان از دست این روشنفکران چیز فهم".

برای ادعای بالای خود دلایل هم دارم.

- آقای غنی باید بدانند که کتاب ، رئیس جمهور و صد های کلمۀ دیگر که در زبان شیرین پشتو برای شان مترادف وجود دارد دری نه بلکه عربی اند.

اینکه گفته اید در هر نظر خواهی حاضرم من معذرت میخواهم اگر بالای دل شما ریخته ام، ولی اگر توجه کرده باشید در پیام اول تان مرا خطاب کرده بودید از اینرو لازم دیدم به جواب شما چند کلمه بنویسم. در مورد "دانش کم" به هیچوجه منظور بد نداشتم بلکه فقط اعتراف صادقانۀ خود شما در مورد "دانش اندک" تان به حیث دلیل عدم درک نوشتۀ من و دیگران دانستم.

دیگر اینکه شما و یکعده زیاد دیگر تا حالا شاید متوجه نشده باشید که اگر وزیر سابق اطلاعات و کلتور شاغلی خرم و یا کسانی دیگر در مورد اصطلاحات پذیرفته شده در افغانستان حرف زده اند، منظور شان همان اصطلاحات و کلماتی است که در افغانستان از سالهای متوالی مروج بوده و واقعاً جز از اصطلاحات ملی شده اند. چون اصطلاحات اردوی ملی افغان. این اگر تورن باشد یا قاغوش ترکی ، دگروال باشد ، صاحب منصب باشد یا جنرال انگلیسی و غیره و غیره.

حالا شما برای یک لحظه در یک کشور کثیر القومی تصور کنید که به یک عسکر به پشتو "دریش" گفته شود و به عسکر بعدی به زبان دری- عربی "توقف یا ایستاده شو" گفته شود- یک عسکر در عین آمدن قومندان بگوید که به من "ستړي مشی" نگو بلکه " مانده نباشی " بگو و جواب هم به جای " ژوند، ژوند ، ژوند " یکی بگوید من به دری میگویم دیگری بگوید من به ازبکی میگویم و سومی بگوید من به بلوچی ... آیا آن اردو مثال یک اردوی منظم- ملی و متحد خواهد بود ؟

- آنچه هلاکو خان نوشته اند نه تنها که نشاندهنده عدم معلومات شان از زبان ، معنی و مفهوم کلمات است بلکه با معذرت باید بگویم که نشاندهنده عدم صداقت شان هم است. زیرا در زمان که لویۀ جرگۀ قانون اساسی کشور دایر میگردید حتی در خودایران هم ، جایی که این کلمه اختراع شده است کسی اصطلاح شهروند را استعمال نمیکرد چون این کلمه فقط طی دو سال اخیر رواج پیدا کرده است. از اینرو از ایشان با احترام خواهش میکنم دروغ نگویند.

ثانیا در قانون اساسی آخوند های ایران در پنج ماده یا به اصطلاح آنها اصل ، کلمه تبعه، تابع و تابعیت ذکر شده و از شهروند در تمام قانون آنها اصلاً خبری نیست( مراجعه کنید به مواد41، 42، 52، 100، 115 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران).

ثالثاً اگر بر اساس مفهوم که آنها از تبعه و شهروند دارند عمل کنیم پس در تمام کشور های عربی بخصوص بعد از انقلابات بهاری در کشور های شان باید کلمۀ شهروند ایرانی یا معادل انگلیسی آن پذیرفته شود تا ثبوتی برای حاکمیت مردم بر سرنوشت شان باشد یا در غیر آن یعنی در صورت دوام استعمال کلمۀ تبعه آنها بر سرنوشت شان حاکم نیستند؟؟؟!!! زهی منطق بزرگ و زهی خیالات هلاکو خان.


حالا بر گردیم به حساسیت. پشتو زبانها از قرنها به زبان دیگر اجداد شان یعنی دری تحصیل کرده، کسب علم کرده اند در محلات کارشان صحبت کرده اند و هرگز حساسیت نشان نداده اند. این چگونه شد که حالا باز هم یک عده روشنفکر چیز فهم که تا حالا نمیدانند کدام کلمه دری است و کدام عربی خواسته یا نا خواسته حنجرۀ آخوند ها و پنجابی های دالخور را کرایه کرده و فریاد جنگ لسانی سر داده اند؟ این چگونه شد که در خود ایران جایی که کلمات رایانه ، راهبردی ، نرم افزار ... و غیره اختراع شده است مردم همان کلمات پذیرفته شده بین المللی کمپیوتر، سافتویر، ستراتیژیک ... و غیره را استعمال میکنند ولی در افغانستان ما را در صورت عدم استعمال این کلمات پذیرفته شده تخنیکی ، سیاسی .... محکوم به حساسیت در مقابل زبان دری میکنند؟

من مخالف تغیر نام وزارت اطلاعات و کلتور به وزارت اطلاعات و فرهنگ بودم و هستم. زیرا اول این نام تاریخی این وزارت است و دوم کلتور در تمام زبانهای بین المللی قابل استفاده است در حالیکه فرهنگ که اصلاً از دو کلمۀ ترکی فر و هنگ گرفته شده و فارسی هم نیست برای مردم ما تاکنون هم مانوس نمیباشدو نباید حساسیت در مقابل زبان ترکی یا کلمات اختراعی ایرانی به شمار آید.

وسلام


اسم: محمد   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 11.12.2011

آقای سراج وهاج امید است احترامات مرا بپذیرید!
در مورد تهاجم فرهنګی فاشیست های ایرانی بسیار دقیق و بجا نګاشته اید، از بخت بد که افغانستان در اشغال امپریالیزم امریکا وشرکا قرار دارد و نایب دست نشانده آن آقای حامد کرزی یکی از خطرناکترین مداری های دست نشانده در تاریخ افغانستان است که منافع ملی برایش اصلا مفهومی ندارد! ببینید که روزی حامد کرزی برای دفع به اصطلاع مسولیت اخذ پول سیاه و پنهانی از ایرانی ها را چنین حق بجانب توجیع کرد که ګویا موضوع را قبلا به اطلاع جورج بوش رسانیده بود!؟!!!!! آیا یک رییس جمهور به استناد کدام قانون کشور بخود این حق میدهد که به چنین شیوه ای جاسوسی مزد بګیر یک کشور حارجی که آنهم کشوری که در طول تاریخ
هیچ ګاهی وهیچ ګاهی برخورد دوستانه نداشته و برعکس در طول تاریخ موجودیت افغانستان عزیز همواره مورد تجاوز پنهانی و آشکار
ازین همسایه نابکار شده است!
من به شما لایتنهایی آفرین وشاد باش میرسانم که بمثابه یک افغان مسولیت پذیر وصاحب وجدان وجیبه ایمانی خودرا ادانموده اید! امیدوارم به چند سطر نوشته شده اکتفاه نکرده به مبارزه خود در راه جلو ګیری اثر ګذاری جواسیس آخوند های ایرانی ومزد بګیر مخفی آنها در کشور عزیز ما ادامه داده و خودرا نتنها با خزار ها نه بلکه خودرا با ملیون ها ملیون ها افغان دلپخته چنین خاینین مییابید! از مقامات دولتی توقع نداشته باشید!
از احزاب قبلا فروخته شده داخل افغانستان هم امیدی داشته باشید! بګونه اثبات این ګفتار خود یک نمونه کوچک وطنفروشی رهبران دو حزب بنام های عبدالله عبدالله ودیګری محمد یونس قانونی نام میبرم ،که این دو فرد خاین در ابتدای حکومت آقای حامد کرزی
اولی وزیر امور خارجه ودیګری وزیر امور داخله بودند، و این خایینین با امریکایی ها معاهده ای بسته بودند که ګو یا امریګایی ها در تمام افغانستان در هر زمان ودر هر مکان و هرکه راکه امریکاییها بخواهد بدون آګاهی قبلی مقامات مسوول دولتی افغان دستګیر کنند مجازات کنند و مطابق خواست ورغبت امریکاییها به آن برخوردکنند!و امروز یکبار دیګر همان ها رهبران افغان میشوند!!!؟؟!!!و آقای حامد ګرزی مساویانه با این
خیانت آنها شریک جرمی است! پس از چنین خاینین توقع همکاری درست نیست و همین کافیست که ملت بانظر تو همصدا است! شاه باش به همت تو!


اسم: غنی   محل سکونت: هالند    تاریخ: 11.12.2011

خدمت پیر صاحب بابر باید به عرض برسانم که اگر من دانش اندک دارم شما نیز جامع الکمالات نیستید من با همان اندازۀ فهم و درایت محدودی که دارم به کمک خداوند تا هر زمانی که از حوصله این سایت خارج نباشد و خسته کننده به دیگر علاقمندان این سایت نباشد میتوانم با شما به بحث در ینمورد بپردازم ولی قبلا نیز به عرض رساندم که من هیچ نوع تعصب زبانی و قومی ندارم و متنفرم از آن این به گمانم کفایت می کند یک سهو را میخواهم که تصحیح کنم وآن اینکه من در تبصره قبلی ام نوشته ام که بعضی از کلمات دری مثل رییس جمهور پایتخت استاد و امثال آن از زبان پشتو دور ساخته شده و به جای ان کلمات پشتو جایگزین شده که امثال اینوع کلمات بیشمار است و خواسته ام بدانم در صورتیکه تعداد بیشماری کلمات پشتو در زبان دری وارد ساخته شده با انکه با اندکی کار و تحقیق فرهنگیان زبان دری ما میتوانستند و می توانند که بدون اینکه از کلمات ساخته شده در ایران استفاده کنند اینکار را بکنند ولی زمینۀ همچو کار هایی در قسمت زبان دری متأسفانه تا کنون مساعد ساخته نشده ازین نباید منکر بود و یا عصبانی شد اگر کاری صورت گرفته و ما بیخبریم پس لطفاً توضیح بدهید. و از جانبی ملاحظۀ دیگر من روی این مسئله دور میخورد که چرا اگر کلمات دری از زبان پشتو حذف میشود نقض وحدت ملی تلقی نمیشود ولی وقتی همچو اتفاقاتی در زبان دری رخ میدهد فورا عده ای آنرا خلاف وحدت ملی و مصالح علیای وطن تلقی نموده چرا بااین نوع قضایا بر خورد دو گانه صورت می گیرد. با وجود اینکه زبان دری نیز همین پوتانسیال را به صد ها مرتبه بهتر دارا میباشد با اندکی تحقیق و ریسرج فرهنگیان زبان دری ما اگر فضا و امکانات مساعد برایشان آماده شود زبان دری را مبرا از تمامی کلمات وارداتی و تحمیلی میسازند بغیر از اصطلاحات و واژه هایی علمی و تخنیکی و قبول شده در تمامی زبانهایی دنیا خلاصه ازین گپ ها اگر بگذریم این یک بحث دوستانه است و در دل اینجانب هیچ نوع تعصب و برتری جویی وجود ندارد همۀ ما بندۀ خاکی هستیم که یک روزی این دنیای فانی را وداع می گویم دیده میشود که عدهای مثل بابر صاحب با نام مستعار شان بحث را به دیگر جانب میبرند و برداشت هایی شان اغراض آمیز می نماید ماشااله (ماشاءالله) در هر نظر خواهی هم حاضرند و قرار فرموده شما دری و پشتو شیر و شکر است پس باید یکدیگر را تحمل باید کرد کلمات یکدیگر را نباید نفی کرد.


اسم: هلاکو خان   محل سکونت: ملک خداداد    تاریخ: 10.12.2011

دوستان چیز فهم دری زبان:

در جلسات تدوین و تسوید قانون اساسی افغانستان کلمه "شهروند" بخاطری رد گردید که این یک کلمه ایرانیست و بجای آن کلمه "تبعه" بحیث یک کلمه دری قبول شد. کلمه "شهروند" ترجمه "citzen" انگلیسی است و کلمه تبعه ترجمه "subject" انگلیسی می باشد. "شهروند" یعنی ساکنین یک کشور که بالای سرنوشت شان حاکم است و کلمه "رعیت" بمعنی فرمانبردار فرامین اعلیحضرت معظم همایونیست! امروز ما اعلیحضرت معظم همایونی را بحیث ظل الله پیش خود نداریم و کلمه "رعیت" طبعا بی معناست. لطف نموده معادل کلمه "شهروند" ایرانی را در زبان دری ارائه بدارید. کلمه رعیت از نگاه معنی عربی و هیچ ربطی به دری ندارد و از نگاه مفهوم هم چیزیست که با اوضاع سیاسی افغانستان مطابق نیست.

باحترام
هلاکو خان


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 09.12.2011

آقای غنی

همان عرض صادقانۀ شما در مورد "دانش اندک" تانرا من به حیث نشانۀ عدم درک شما از نوشتۀ من و دیگر افغانها دانسته از شما میخواهم یکبار دیگر آنچه را من و دیگر هموطنان عزیز ما در مورد زبان نگاشته اند مطالعه کنید یا کسی را بگویید برای تان خوانده و توضیح کند و مطمئن ام شما در خواهید یافت که برای ما دری و پشتو شیر و شکر است، خواهر و برادر است ، قند و نبات است. دری زبان هر افغان و بخصوص هر پشتون در پهلوی پشتو است. همان پشتون های که در سرود های ویدی پکت ها خطاب شده و به مرور زمان پارت ها، پارتی ها، پارتسوا، پارتیسوا، پارتیسوان و بلاخره پشتون خطاب شده اند. پس چگونه ممکن است یک پکت ، یک پارتسیوا در مقابل زبان اجداد خود حساسیت نشان دهد ؟

باور کنید که اگر پوهنتون یا دیگر کلمات دری در پشتو و پشتو در دری کلمات مانوس برای تمام افغانهانمیبود هیچگاه استعمال نمیشدو اصلا به زبان راست نمی آمد.

زبان در یک کشور کثیر القومی نه تنها وسیله افهام و تفهیم است بلکه وسیله نزدیکی، محک برادری و وحدت است.

همانطور که هزاران کلمۀ خارجی عربی ، ترکی ، انگلیسی در هر دو زبان رسمی کشور ما یعنی دری و پشتو وجود دارند و کدام مشکلی ما با آنها نداریم من نمیدانم چرا یک عدۀ فروخته شده و یا بادانش اندک به ساز آخوند های وحشی و پنجابی های دالخور قصدی و یا غیر شعوری رقصیده موجودیت کلمات دری را در پشتو و پشتو را در دری فاجعه بزرگ قلمداد کرده و آنرا تا میتوانند برای خوشی دشمنان افغانستان دامن میزنند ؟

همان دشمنانی که در ایران ترک ، کرد ،عرب ، بلوچ ، لر و در چتلستان پشتون، سندی ، بلوچ ، کشمیری را بر اساس سیاست های وحشیانه و غیر انسانی رضا خانی ، انگریزی ، آخوندی ، پنجابی از تمام حقوق حتی حق تحصیل و نگارش به زبان مادری شان منع کرده و آنهایی را که میخواهند زبان مادری شانرا بیاموزند دشمنان ایران و چتلستان ، اجنت های اسرائیل، امریکا، سعودی و افغانستان خطاب میکنند.

اینکه گفته اید ولسمشر ، پلازمینه ... داخل زبان دری شده اند باز هم ثبوت دانش اندک شما است که خود اعتراف کرده اید، زیرا هیچکس نخواسته و نمیخواهد این کلمات را بر دیگران حتی خود پشتونها تحمیل کنند مگر اینکه مانند کلمات عربی ، ترکی ، انگلیسی و دیگر کلمات پشتو ودری مانوس شوند و به صورت طبیعی ورد زبان گردیده ، قابل قبول گردند.


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 09.12.2011

قابل توجه محترم غنی از هالند
در مورد زبان پشتو باید ګفت اینکه کسانیکه در انطرف خط تحمیلی دیورند سوکنت دارند با این طرف خط ریشه قومی و زبانی دارند و لیکن ایران با مردم ما هم زبان نبوده اند و مردم افغانستان مشترکات قومی و نژادی با ایران ندارند، مردم ایران ریشه غیر اریایی داشته اند و فارس اند.


اسم: غنی   محل سکونت: هالند    تاریخ: 08.12.2011

خدمت کارکنان محترم افغان جرمن سلام عرض میدارم در تبصره اول من بجای اسمم محل سکونت بنده آورده شده که امیدوارم در آینده درین مورد توجه صورت بگیرد. صادقانه باید عرض کنم با دانش اندکی که دارم قصد هیچ نوع جبهه گیری را درین بحث ندارم صرف نکاتی را که تا هنوز برایم لاینحل باقی مانده با دوستان این صفحه مطرح می کنم.آقای فریار کهزاد به این عقیده هستند که کلماتی پشتو جبراً به زبان دری تخته شده اند وآقای بابر آنرا شدیدا رد می کند.در طول این سالهای اخیر، بسیارکلمات دری بشکل نامرعی آن از زبان دری زدوده شده وبه عوض آن کلماتی نامانوس وبعضا عجیب از طرف فرهنگیان معاصر پشتون ما ابداع شده وجایگزین کلماتی دری شده اند، مثلا ولسمشر بجای ریس جمهور، پلازمینی بجای پایتخت ،لارشوونکی بجای استاد، امثال این نوع کلمات جدید الاختراع بیشمار است وذکر تمامی آن از حوصله این بحث بیرون. سوالم درین جاست چرا بااین نوع قضایا برخورد دوگانه صورت می گیرد؟

زبان ادبی سه کشور افغانستان تاجیکستان وایران کسی موافق باشد یا نباشد مشترک است صرف لهجه ها واصطلاحات مخصوص هر کشور فرق می کند اگر منظور تقلید لهجه ها واصطلا حات مخصوص ایران باشد که هموطنان ما که خصوصا از ایران دوباره به کشور عودت کرده اند، آگاهانه ویا غیر آگاهانه آنرا حتی در میدیای ما مورد استفاده قرار میدهند من نیز مخالف این نوع تهاجم فرهنگی هستم ولی وقتی یکی از کلمات ساخته شده در ایران مورداستفاده قرار داده میشود چرا اینقدر داد و واویلاه براه انداخته میشود.زبان ادبی سه کشور طوریکه عرض کردم مشترک است ومشترکاتی فرهنگی بیشماری این سه کشور وحتی پاکستان که زبانش اردوست وازبکستان که زبانش ازبکیست با ما دارد به گونه مثال وقتی یک نشریه چاپ ایران را بدون کدام مشکل به خوانش می گیرم وهیچ ضرورتی نمی افتد که به لغت نامه رجوع کنیم ویا یک برنامه تلویزیونی ای را از ایران ویا تاجیکستان بدون مشکلی تماشا می کنیم این به اثبات میرساند که زبان هرسه کشور مشترک است .

اینکه دولت مرتجع ایران چه پلانهایی شومی بخاطر پیاده نمودن اهداف استراتیژیک همچو پاکستان دارد وچه مظالمی را که بالای هموطنانی مهاجر ما در کشور خود روا میدارد فراموش هیچ هموطن بادرد ما نمیشود ولی در بحث روی مسایل فرهنگی ما نمی توانیم وبعید است بخاطر اینکه موجودیت ودولت اخوندی ومتعصب ایران وبعضی حلقاتی ضد افغانی در ایران باعث آن شود که ما فرهنگ پربار دری خود را که مهد آن نیز همین سرزمین کنونی ماست کنار بگذاریم.وهیچ داد وستد فرهنگی درزمینه زبان مشترک نداشته باشیم. حوزه ای فرهنگی وعلمی باید از مسایل سیاسی مجزا باشد.ما با کشور پاکستان نیز بیش ار 20 میلیون پشتو زبان در انجا سکونت دارند زبان مشترک داریم در خیبر پختونخواه فرهنگیانی بیشماری از ادب وزبان پشتو موجود است وفعالیت هایی فرهنگی دارند اگر زمانی کدام کلمه ای در قلمرو زبان پشتو از طرف فرهنگیان آنطرف مرز ابداع میشود و وارد زبان مشترک ما که پشتوست میشود، بازهم باید آن کلمات را چونکه در آنطرف مرز ساخته شده مورد استعمال قرار ندهیم؟در خاتمه سوالم از وهاج صاحب اینست به صفت یک شخصیت فرهنگی بخاطریکه زبان دری ما بیش ازین مورد تهاجم قرار نگیردبدیل مشخص شما پیشنهاد مشخص تان چیست؟در قسمت شگوفایی این زبان.واینراه هم باید از خاطر دور نساخت که نظر به مقتضیات عصر در زبانها نیز تحولات وانکشافاتی صورت می پذیرد.

متاسفانه چندین دهه گذشت ولی هیچ نو آوری وابتکاری از طرف فرهنگیان دری ما یا نشد ویا زمینه برای رشد وشگوفایی این زبان مساعد ساخته نشد وهاج صاحب از ما کرده بهتر درین مورد معلومات دارند اگر درین زمینه توضیح بدهند بد نخواهد بود در اخیر یک نکته را میخواهم اظهار کنم ممکن حدسم درست نباشد هستند عده ای که به زبان دری تکلم می کنند ذریعه این زبان به مدارج عالی تحصیلی رسیده اند ولی در دل بالای این زبان بسیار غضب هستند

با احترام غنی


اسم: ملالی موسی نظام   محل سکونت: ایالات متحدۀ امریکا    تاریخ: 08.12.2011

داشتن درجۀ علمی در هر شقی که باشد، به انسان این طرز تفکر را میدهد که علمیت خود سبب جلا و روشنی روان گشته و آدمی را با حب بشر دوستی، احترام، قضاوت سالم و معتقد به ارزش های ملی و وطنی مقید و وابسته میسازد که موجبات احترام و تحسین همگان را فراهم مینماید، ولی استثناآتی هم ثابت میسازد که همیشه علمیت قادر نیست که انسان را از فضائل یاد شده برخوردار نماید. در تبصره ها و نظریاتی که برمضمون تحقیقی و عالمانۀ دانشمند و مطبوعاتی با درد، آقای سراج وهاج تحت عنوان« تهاجم فرهنگی اجانب، دیوانه وار و تب آلود- ادامه دارد»، که برای نظر خواهی هموطنان ما در همین پورتال ملی انتخاب گردیده است، هموطنی هم بنام داکتر فریار «کهزاد» به اتکاء به آزادی بیان«؟» گویا کوشیده اند که در پهلوی توهین به دانشمندان افغان، ملل شرقی، تحقیر، مذمت، عدم مراعات عفت قلم، ادب مطبوعاتی، افتراء و امثال آن نوشته ای سراپا مملو از اغلاط املایی، انشایی، ضد و نقیض نویسی، عقده و تبعیضات قومی و لسانی را برای نشر به پورتال ملی افغان جرمن آنلاین ارسال نمایند که به اجازه باید نظری به آن انداخت:

۱- پرسیده اند که از چه مدتی در غم و غصۀ زبان فارسی/دری افتاده اید!؟ و آنراچند زبان مینامید و در از بین بردن آن جد و جهد فراوان دارید.
ایشان دقیقاً تاریخ«!» این مبارزۀ فرهنگی و ملی را که با خون هر افغان وابسته به کلتور ملی عجین است، گویا میخواهند بدانند و اسم چنین یک تلاش و حمایه از یکی از السنۀ اصیل افغانی را« غم و غصه» گذاشته اند و ادعا مینمایند که مخاطبان شان جد و جهد فراوان در « امحای» فارسی/دری«؟» دارند. آیا حقیقتاً و عملاً حمایه امحاء معنی میدهد؟ چنین نظری میتواند ممکن باشد؟!
۲- ایشان مصرانه و به جدیت ادعا دارند که فارسی ایران نه، بلکه این لسان رسمی و ارزشمند پشتو است که زبان دری رسمی و اصیل افغانستان را مورد هجوم قرار داده است. یا الله! ایشان گویا حتی ازمؤرخ فقید جناب «کهزاد» هم نشنیده اند که قرون متمادی اقوام بهم برابر افغان درین سرزمین آبایی با همزیستی مسالمت آمیز و با روابط اجتماعی ای چون ازدواج ها، مسافرت ها، معاملات تجارتی و امثال آن، در صلح و صفا زندگی نموده اند..... پشتو زبانان از ضرب المثل های شرین دری در صحبت استفاده میکنند و دری زبانان هم کلمات مختصر پشتو را که معانی وسیعتری دارند در محاورات بکار میبرند..... هزاران هزار فامیل هموطن ما که به این دو لسان ارزشمند تکلم نموده و خوشبختانه از تعصبات قومی و لسانی آقای« کهزاد» مبراء هستند، زیر اسم با شکوه « افغان» در طول اعصار و قرون با هم ازدواج نموده و فرزندان شان از نعمت آموختن هردو لسان ارزشمند کشور برخوردار میگردند. قبلاً روی انتخاب کلمۀ وزین « پوهنتون» که داکتر صاحب به عوض کلمۀ « کلکۀ » نوشته اند که این کم دانش را به مراجعه به چندین لغت نامه برای دریافت ریشه و معنی آن سرگردان نمودند، مباحثات فراوانی در پورتال افغان جرمن آنلاین صورت گرفته است که ایشان میتوانند با مراجعه به آرشیف وابسته به آن، اقلاً در مورد قدامت استعمال آن با مقایسۀ اصطلاح« دانشگاه» در ایران به معلومات آفاقی خویش بیفزایند، ولی هموطنان جداً انتظار شماره و صفحۀ مجلۀ ارزشمند « آریانا» را دارند که پیشنهاد جناب« احمد علی کهزاد» را هم بچشم مطالعه نمایند.
۳- نوشته اند: چیزی دگری...شاید منظور داکتر صاحب (چیز دیگری و یا چیزی دیگر) باشد. در مورد ادعای اینکه در ممالک انگلیسی زبان همه لغات و اصطلاحات جدیدی که در یکی از آنها قبول میگردد، در همۀ آن سرزمین ها پذیرفته میشود، نخیر داکتر صاحب محترم چنین نیست! درین زمینه هم بسیار مباحثاتی که شما از مطالعۀ آنان متأسفانه بدور مانده اید، در همین مطبوعات افغانی که دانشمندان، نویسندگان و گویندگان آنرا جناب عالی در زمرۀ « شرقیان احمق» می شمارید، صورت گرفته است. راستی فرموده اید که « ما مردم احمق شرق هیچ نمیخواهیم در هیچ زمینه ئی(ای) پیشرفت نمائیم.» اولاً در مورد چنین یک قضاوت و استدلال وسیع، بی انتها و غیر عادلانه باید گفت که شما در حالیکه الحمدولله عنوان داکتری را قبل از اسم تان نصب نموده اید، چگونه ملیارد ها انسانی را که بروی کرۀ ارض از شرق اقصی تا شرق نزدیک اقامت دارند در زمرۀ احمق های فاقد شعور به حساب می آورید؟ جناب تان که بر عنوان یک مؤسسۀ فرهنگی« مقیم کجا و کدام فعالیتی؟» تکیه داده اید و کلمات اصیل و عام فهم لسان خودتان را فرتوت مینامید، پس به چه منظور علاقه به تشکیل یک مرکز فرهنگی انکشاف «!» زبان فارسی/دری در افغانستان دارید؟ مگر از یک ملت به زعم تان احمق و فاقد شعور، میشود توقع آموختن و فراگرفتن را نمود؟ اقلاً بر نظر و قضاوت خود ایمان داشته باشید و ضد و نقیض ننویسید. درین مختصر که بر عقل، هوش و منطق ملل بیشماری به شمول ملت افغان هجوم برده اید، دیگر جایی برای نصایح و تعلیمات «!» مفید تان باقی نمی ماند. ثانیاً ایشان که در رأس یک مؤسسۀ فرهنگی قرار گرفته اند و آشنایی به آثار طباعتی مملکت ما منجمله مجلۀ وزین « آریانای کابل» هم دارند، آنچه را در کتابخانه و آرشیف شان جمع آوری کرده اند که باید کرده باشند، براستی محتویات و طرز استعمال دری اصیل افغانستان در آن آثار قیمت دار، طوری که ادعا دارند، فرتوت و غیر قابل استفاده است؟!

۴- نوشته اند: ...ما باید کاری کنیم که زبان مارا فراسی/دری ( شاید منظور شان فارسی/دری باشد.)زبان های کشور های دیگربدانندنه اینکه لغات زبان های دیگر را داخل فارسی دری کنیم که اصلاً همزبان های ما ما را درک نکنند. درین قسمت مفهوم و ابراز نظر داکتر صاحب مغشوش بوده و وبا نظریاتی که قبلاً در مثال ممالک انگلیسی زبان داشتند، در مغایرت قرار دارد. نظرشان در استفاده از کلمات اختراعی و جدید در مورد تکنالوژی و ساینس، ما ملت خدای نکرده به زعم داکتر صاحب «احمق و خدا شرمانده» را بدو سو میکشاند:
اولاً پیروی از اختراعات فرهنگستان ایران که متأسفانه به کمک عمال آخند ها در قسمتی از مطبوعات ما مروج شده است، لغات اصطلاحات ( بگفتۀ داکتر صاحب- واژه ها) عجیب و غیر معمول را به ما می آموزد، مثلاً: به عوض هیلی کوپتر که استعمال وسیع جهانی دارد، باید بگوییم، چرخ بال- به عوض ویب سایت که ذریعۀ میلیارد ها انسان خورد و بزرگ در روی زمین استعمال میگردد، بگوییم تار نما و به جای اصطلاح مشترک جهانی سافت وایر هم رایانه ( بر وزن ریحانه) را استعمال نماییم. اگر از تاجکستان لغات تکنالوژی جدید را گدایی کنیم، لاجرم باید اکثر آنرا به لسان روسی و قسمتی را به همین اصطلاحات جهانی معموله دریافت نماییم. اگر داکتر صاحب نمی پذیرند، یاالله. آزمایش شرط حتمی است. این گوی و این میدان!
۵- درین جا داکتر صاحب استدلال دقیقی همان طور که در مورد ممالک انگلیسی زبان بدون ارائۀ مثالی عرضه نمودند، با تعریف و توضیح مسافرت های علمی شان در اروپا، در قسمت ممالک جرمنی زبان هم معلومات مفیدی«!» ارائه نموده اند:
.....اطریشی ها، سویسی ها و جرمن ها همه از آثار علمی همدیگر خود استفاده میکنندو همه آنار( آنان) به یک نام «دویچ» یاد میکنند. ولی ما مردم شرق را خداوند شرمانده است که اینقدر تفرقه اندازی ها و تعصبات خلاصی نداریم. بازهم ملیارد ها مردم ممالک شرق به شمول ملت مظلوم افغان، جاپانیان مترقی، چینایی هایی که اقتصاد دنیا را در کف دارند، مردم هندوستان که به ثریا رسیده اند و ده ها مملکت دیگر شرقی با دشنام وتوهین جناب داکتر صاحب، ظاهراً عضو برجستۀ یک مؤسسۀ فرهنگی، نوازش گردیده اند. برعکس نظر ایشان، این تنها ممالک جرمنی زبان نیستند که از تجارب علمی همدیگر سود میبرند. این خاصیت گلوبالیزاشن است که موتر جاپانی در امریکا ساخته میشود و مامور تیلفون امریکا از بانگالور جواب میدهد. باید از دوستان مقیم آلمان پرسید که کلمۀ « دویچ» را به چه منظور برای استعمال مشترک آثار علمی در سه مملکت آلمان، سویس «چندین زبانه » و اطریش استعمال«!؟» مینمایند.

البته که منهم قسمی به عقیدۀ داکتر کهزاد هستم که مردم افغانستان را تفرقه اندازی و تعصبات غیر عادلانه در مورد السنه و اقوام بهم برابر شان بیشتر از همه آفات و مصائب دیگری صدمه زده است، چنانچه تاخت و تاز بی دریغ بر یکی از زبان های رسمی ملت افغان و تعصبات تلخی که در لابلای نوشتۀ خود داکتر کهزاد مضمر است، شاهد این مدعاست.

در نتیجه گیری از مضمون سراپا وعظ و نصیحت داکتر کهزاد، برعکس نظریات ایشان که قبلاً ورود کلمات هیچ لسان دیگری را در فارسی/دری نمی پذیرفتند، یکبار دیگر باز هم تغیر عقیده داده مینویسند که:....مثل هزاران شاعر و پارچه شعر درین زبان وجود دارد هزاران کلمه، واژه، لغت، اصطلاح، ترم، ترمینالوژی، داخل این زبان ساخته خواهد شد. قسمیکه روزی لغت تمام زبان های جهان جز زبان فارسی/دری خواهد شد.
به حق چیز های نا شنیده!

اگر این معلم است و این مکتب حــال طفلان خــراب مـی بینم


اسم: محمد یونس   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 07.12.2011

اقای فریار:
من به خودت پیشنهاد میکنم که تخلص بزرک "کهزاد" را از نامت دور کن. اقای کهزاد یکی از مورخین بزرگ و انسان والای افغانستان بود که از هر نوع تعصب مبرا بود. به هیچ کس و ناکس سر خم نکرد و به زندگی فقیرانۀ خود قانع بود. امید است که تو فرزند وی نباشی وگرنه روح پرفتوح آن بزرگ مرد از کرکتر مبتذل خودت ناآرام میشود. مرحوم کهزاد هیج قوم، زبان و مذهب را مورد تحقیر قرار نداد و همیش مدافع علیای افغانستان بود. خدمات تاریخی و سیاسی مرحوم کهزاد قرن ها برای مردم ما جاودان باقی خواهد ماند. تو شایستگی تخلص "کهزاد" را نداری. من به تو پیشنهاد می کنم که عوض "کهزاد" تخلص های آتی را انتخاب کن: کارغل، سفاک، دغلباز، چوتار، پاچه سبک، بیگانه پرست و صد های دیگر. مردم آن وقت خواهند فهمید که از کدام قماش هستی و به کجا مربوط هستی.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 05.12.2011

آقای فریار

من نمیخواهم تخلص کهزاد را برای فعلاً برای شما به کار ببرم ولی اگر لطف کردید و سوالهای مرا جواب گفتید، چیز های دیگری به دوام آنچه حالا مینویسم، اضافه خواهم کرد.

- شما محل سکونت خود را گذرگاۀ کابل نوشته اید، آیا با فامیل شاغلی محترم کهزاد خویشاوندی یا قرابت دارید ؟

خانۀ پدری من در کنار باغ بابر در سرک چهلستون که از کنار پل گذرگاه میگذرد واقع بود و از همین رو من نام مستعار بابر را برای خود انتخاب کرده ام و با فامیل محترم کهزاد، پدر و بزرگان فامیل ما آشنایی و روابط دوستانه داشتند.

- آیا شما انکار میکنید که ایران از کلمات و لسان فقط به خاطر ایجاد دشمنی و نفاق بین افغانها استفاده میکنند ؟

- آیا میتوانید بگویید که در کدام شمارۀ مجلۀ آریانا علامه کهزاد کلمۀ دانشگاه را به قول شما برای اولین مرتبه به کار برده است ؟

من با شما موافقم که تا تاسیس پوهنتون کابل کلمات عربی دارالفنون و دارالعلوم به کار میرفت ،زمانی که عین کلمات در ایران هم متداول بود چون اصطلاح دانشگاه بعد ها در ایران معمول گردید .

- میتوانید در مورد این بنیاد کهزاد ، مقر آن و ویب سایت آن قدری معلومات دهید ؟

- شما خود میگویید که زبانها سرحد نمیشناسند، پس مروج شدن کلمات دری در پشتو و به عین شکل پشتو در زبان دری چرا برای شما " خیانت و قساوت است" ؟

در یک جامعۀ کثیر القومی طرفدار کدام نظام هستید؟ - ایران رضا خانی و آخوندی که اقوام غیر فارس حتی از حق تحصیل به زبان مادری شان در کودکستانها هم منع اند ، یا افغانستان که از صد ها و هزاران سال اقوام مختلف در کنار هم زندگی کرده و پشتونها بدون هیچ تعصب به دری صحبت کرده و دری زبانها از جمله در مناطق پشتون نشین بدون تعصب زبان پشتو را فرا گرفته اند.


اگر نفود کلمات خارجی در یک زبان برای شما طبیعی است ، پس این چه برخورد دوگانه است که شما نفوِذ زبانهای انگلیسی ، فرانسوی ، عربی را طبیعی میشمارید و موجودیت چند کلمه پشتو در زبان دری و دری در پشتو را خیانت و "تهاجم" ؟

- آیا نمیشود به خاطر آن دانشمند بزرگ ، تخلص کهزاد را از نام تان دور کنید ؟ شما با این برخورد احساساتی و سطحی فقط در ذهن هر خوانندۀ نوشته های تان تصویر نهایت نادرست و سیاه از علامۀ بزرگ کهزاد به جاه میگذارید.

در ذیل شعر از علامه کهزاد :


افغانستان

ای کشــــــور افغـانـســــــتـان
ای ســــــرزميــــن باســـــتـان
مـهــــــــد فــــــــروغ آريـــــــان
پـايـنــــــده نـامـــت جـــــاودان
پـايـنــــــده نـامـــت جـــــاودان

ای کـشــــــــــور آزادگـــــــــان
ای مـهـبـــــــط فــــــرزانـــــگان
خــاکــت کهــن بختــت جــوان
زی شــــادمـان، زی کـامـــران
زی شــــادمـان، زی کـامـــران

ای مـــرکـز مشــــــرق زمـــين
فـر تـــو با شــــــوکــت قــريــن
کانــون رســــــم راســــــتـيـن
در پـيـکـــــــر مشـــــــرق روان
در پـيـکـــــــر مشـــــــرق روان

ای قــلـــــب پـــاک آســــــــيـا
ای منـبــــع صــــدق و صـــــفا
خــــاک تــــرا چــــون تــــوتيـــا
در ديــده مـالـــم هــــر زمـــان
در ديــده مـالـــم هــــر زمـــان

حــب تــو باشـــــد ديــن مـــن
عشـــق تـو شــــد آئيـن مـــن
ای مــــادر شـــــيـريــــن مـــن
ای کشـــــور بـا عـز و شـــــان
ای کـشــــور بـا عـز و شـــــان

افــغـانـــی افـــــغـان ديــــــــار
آزاده ای در کـــهســـــــــــــــار
دارم بنــــامــــــت افــتـــخـــــار
تـا زنــده باشــــــم در جــهـان
تـا زنــده باشــــــم در جـهــان

تـــا پـــرچـــم فـتــــح و ظـفــــر
محـــــراب و مـنـــبــر را بـبــــــر
دارد عقـــــابـی جـــــلـوه گـــر
در مـطلــع مـشـــــرق عـيـــان
در مـطلــع مشــــــرق عـيـــان


اسم: انځرګل   محل سکونت: اله سای، ولایت کاپیسا    تاریخ: 05.12.2011

آقای فریار کهزاد سلام!
بنده نیز کوهستانی تخلص میکنم و این ثابت میسازد که ما و شما حداقل یک وجه مشترک داریم، هردو از از میان کوه ها برخاسته ایم، ولی و اما! بیائید از کوه ها پائین شده و به روی "زمین پر از گناه" پا بگذاریم.
امیدوارم شما بپذیرید که ابراز نظر در بارۀ مسائل، الزاماً طوری که شما مینویسید " جد و جهد برای از بین بردن..." چیزی نباید تلقی شود. اگر مقصد تان از بین رفتن زبان است، پس بدانید که هر زبانی یک وقتی از بین میرود و جای آنرا زبانی دیگر میگیرد. دانشمندان به این عقیده اند که تا کنون هزارها زبان از بین رفته اند و این پروسه ادامه دارد. شما که با تاریخ سر و کار دارید مرادم را بهتر درک میکنید.
وطندار محترم!
نظر شما را در دریچۀ نظر خواهی خواندم. آنرا پر از عقده و تضادها یافتم. متاسفم که شما نتوانستید مراد و هدف نویسندۀ ارجمند سراج وهاج را درست درک کنید... بنابرین به بحث خود با شما باید در همینجا خاتمه میدادم، ولی در سطور شما "چیزهای " را تماشا کردم، که نمیگذارند از آن خاموشانه گذشت.
شما با چنان بیرحمی، وقاحت و گستاخی به زبان یکی از اقوام بزرگ افغانستان، یعنی پشتونها تاخته اید که خوشبختانه سرانجام نقاب را از چهرۀ تان بدور کرد. حال دیگر روشن شد که سر و کار با یک قوم ستیز، قومگراء و متعصب داریم. جالب است که در شرایط کنونی بیماران از قوم و قبیله و منطقه همه خودها را در عقب "مراکز، نهادها،موسسه ها... به اصطلاح فرهنگی، تاریخی، تحقیقاتی... پنهان نموده اند و سخت میخواهند "مهم و عالم" جلوه کنند!
خواستم بدانم، این کدام صدها کلمۀ زبان پشتو هستند که (به گفتۀ شما) "... با زور، جبر، خیانت و قساوت در زبان دری/فارسی افغانستان تخته کردند."؟ میتوانید آنها را برشمارید؟ اگر مراد تان کلماتی چون پوهنتون، ولسی جرگه و چند کلمۀ دیگر است، در اینجا ما با اصطلاحاتی مروج و پذیرفته شده میان مردم ما سر و کار داریم نه با قساوت...! فرض کنیم اگر فردا ف. کهزاد از سفرهای طولانی از آسترالیا، اتریش، امریکا... به وطن خود افغانستان برگردد و درمیدان هوائی (یقیناً نه فرودگاه، چون در اینصورت باید برخاستگاه را هم جستجو کنیم) به رانندۀ تکسی بگوید که او را به " دانشگاه"، "دانشکده" و یا " مجلس نمایندگان ببرد، دریور تکسی از او یقیناً خواهد پرسید: "به کدام زایشگاه او بیادر؟ کی کده؟ چی کده؟ ( عکس العمل و تعجب رانندۀ تکسی در برابر کلمۀ "ناب" دانشکده)، مجلس چی؟ مجلس کی؟ آدرسه درست بگو بیادر، دیرباد از خارج آمدی زبان ما بیخی یادیت رفته وطندار؟!"
مرادم اینست که کلمات نامانوس را نباید تب آلود و یک سره داخل مکالمۀ ما ساخت، زیرا مضحکه به بار می آورد...
شما کهزاد صاحب حین سفرهای دور و دراز تان به کشورهای اتریش، آلمان، سویس که در آنجا غالباً یا قسماً زبان آلمانی مروج است، گاهی به این فکر افتاده اید که این کشورها با در نظر داشت نزدیکی زبان چرا مستقل هستند و با نامهای جداگانه یاد میشوند؟ شما از سطح رخنۀ زبانی و فرهنگی فرانسوی زبانان، ایتالوی زبانان و آلمانی زبانان با همدیگر در کشور سویس آگاهی دارید، میترسم که ندارید، در غیر آن به زبان زیبای پشتو که برای زبان دری هم خواهر است و هم برادر چنین وقیحانه نمیتاختید!
کشورهای یاد شده تواریخ مستقل خود را دارند، راه خود را جداگانه پیموده اند، ارزشهای را ایجاد کرده اند دولت های را به میان آورده اند، افغانستان و ایران نیز صرف نظر از نزدیکی های معینی، تاریخ مستقل و ارزشهای منوط به خود را دارند.
شما بدون شک سفرهای به ایران داشته اید و انصافاً متوجه شده اید که زبان فارسی ایران تا چی حد متضرر از زبان های چون ترکی، فرانسوی... است تا جائیکه که حتی ساختار جملات و طرز تفکر عاملین زبانهای یاد شده نزد ایرانی ها مروج گردیده است. در بارۀ کشوری با نام تاجکستان که با یک خط کش ستالین به میان آمده آرزو ندارم زیاد حرف بزنم. شما چون مبارز سرسخت پاکیزگی زبان تان از بیگانگی هستید حتمی به این "کشور" نیز سفر کرده اید، صرف میخواهم بگویم که اگر در اینجا کدام چیز فهمی وجود دارد مطمئین باشید که او به زبان روسی تکلم میکند، مینویسد و بدتر (یا بهتر!؟) به زبان روسی می اندیشد، نه به زبان به دل نزدیک شما تاجکی/فارسی!
ادعای شما که مردم شرق خدا ناخواسته احمق هستند حداقل مقبول نیست وطندار عزیز! مسوولیت ها فردی است، شما حق دارید خود را نقد کنید، اینکار بزرگی شما را نشان میدهد، کلی صحبت کردن در چنین مواردی جا ندارد.
اگر شما میخواهید تا زبان ما مانند زبان انگلیسی در آسترالیا، برتانیه، امریکا، کانادا، زیلاند جدید... رشد نماید، پس بسم الله، بگیرید و راه و چارۀ ایجاد یک مرکز واحد زبانشناسی را مرکب از علمای متساوی الحقوق افغانستان، ایران و تاجکستان پیشنهاد نمائید تا متفقاً و مشترکاً به فعالیت پرداخته زبان را انکشاف دهند، چرا باید راه های مبتذل تقلید و کاپی را دنبال کنیم؟!
اینکه حضور چند کلمۀ زبان خویشاوند و زیبای پشتو را صد بار! به زیان زبان دری/ فارسی خوانده اید، بازهم تب، غرض، تعصب و بیماری تانرا برملا ساخته اید. زبانهای دری و پشتو از یک جوهر اند و در یک خانوادۀ مشترک هزارها سال زیسته اند. هر آنگهی که از تب تعصب و تنفر بدرآمدید، باری قبول زحمت فرموده و تعداد کلمه های دری را که در زبان پشتو مروج اند بشمارید و بشرمید و بگوئید که چی زیانی از آنها به زبان پشتو رسیده است؟ جواب من: هیچ زیانی، موجودیت کلمات دری به زیبایی زبان پشتو افزوده است.
آقای ف. کهزاد!
نشود که تاخت و تازهای آگاهانه و نا اگاهانۀ شما ها روزی ملیون پشتون تبارها را وادارد تا آنها نیز مانند شما غرق سکتاریزم زبانی و قومی شوند و آنگه ما و شما مجبور خواهیم شد در یک کشور، صرف از طریق مترجمین مکالمه کنیم...
خدا نخواهد که چنین روزی برسد!


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 05.12.2011

قابل توجه داکتر فریار کهزاد
باید ګفت که مردم شرق یا ملل شرق احمق نبوده اند و نوشتار تان روی احساسات شخصی بنا یافته زیرا اولین تمدن دنیا در شرق بوجود امده( تمدن کلده) و تمدن از شرق یعنی از اسیاه به اروپا رفته و ...
کلمات پشتو به طور طبیعی در زبان دری راه یافته در مورد نه متوان از جبر و زور سخن ګفت
در سالهای اخیر صحبت های از همچو مسایل مربوط می شود به اشخاص و افراد که به طور مصنوعی به همچو مسایل دامن زده می شود.
دیګر اینکه مردم ایران به مردم افغانستان هم زبان نبوده است و زبان فارسی ریشه ای از فارس است و مردم فارس اریایی نبوده اند و به زبان دری کدام رابطه ندارند
اولین فرهنګ دری در هندوستان نوشته شده و مردم فارس به طور جعل و تزویر از ان فرهنګ در ایجاد فرهنګ فارسی استفاده نموده اند.
در زمانی که مردم افغانستان به دری تکلم داشتند مردم فارس پهلوی صحبت میکردند و تا قرن هفتم این مردم از زبان دری که مبدا اصلی ان افغانستان است خبری نداشتند
بلی مردم افغانستان مانند دیګر ملل حق دارند از تجارب غیر مستفیم دنیاه استفاده کنند و این بدین معنی نبوده که ما بګویم ایران بما هم زبان است
و یا از تهاجم فرهنګی ایران که یک عده نا خود اګاه در خدمت این تهاجم ایران در امده اند و یک عده شعوری در پی نابودی هویت افغانی ما اند
امید است داکتر صاحب در مورد ازرده نشده باشد و در مورد اینکه ګفته اند ایران هم زبان ما بوده باید توجه کرد


اسم: داکتر فریار کهزاد   محل سکونت: گذرگاه    تاریخ: 04.12.2011

نویسنده و خوانندگان ارجمند!

نمی دانم از چه مدتی در غم و غصۀ زبان فارسی/دری افتاده اید!؟ و آنرا چند زبان می نامید و در از بین بردن آن جد و جهد فراوان دارید.

به نظر من ایرانی ها بیشتر از زبان و فرهنگ ما چپاول میکنند تا تهاجم. تهاجم در زبان فارسی/دری افغانستان بیشتر از طرف زبان پشتو میباشد. چنان تهاجمی که دهاو صدها کلمۀ پشتو را به زور و جبر و خیانت و قساوت در زبان فارسی/دری افغانستان تخته کرده اند. مثال برجسته آن کلکۀ پوهنتون میباشد. واژۀ « دانشگاه » در افغانستان از طرف علامه استاد احمد علی کهزاد به کمیسیون زبان در آن روزگار پیشنهاد شد تا به عوض واژۀ « دارالعلوم و دارالفنون » که در آن وقت ها استعمال میشد، بکار برده شود. چرا قبول نشد؟ البته علامه کهزاد آنرا از ایرانی ها تقلید و کاپی نکرده بود. شما میتوانید مقالات علامه کهزاد را که در سالهای 1320 در مجلۀ آریانا نشر شده است مطالعه کنید که همیشه کلمۀ دانشگاه را بکار برده است. اصلاً ایرانی ها از روی نوشته های علامه کهزاد این کلمه را گرفتند و مورد استعمال قرار دادند. و حالا از دنیا بیخبران آنرا کلمۀ ایرانی (؟!) میدانند.

چیزی دگری را که باید اظهار نمایم اینست که زبان ها سرحد و مرز نمی شناسد. من تا سال 1999 در آسترالیا زندگی میکردم. کلمات انگلیسی بومی آسترالیا از زبان انگلیسی امریکائی و بریتانیائی ها فرق داردولی هر کلمه، واژه، اصطلاح، لغت و مبحثی که در یکی از این کشورها در زبان انگلیسی پذیرفته میشود با تمام معنی، عزت و احترام از طرف همه این کشورها بکار گرفته میشود. ما مردم احمق شرق هیچ نمیخواهیم در هیچ زمینه ئی پیشرفت نمائیم و فکر میکنیم که همان چند کلمۀ فرتوت سابقه همه مشکلات ما را حل میکند. در حالیکه هر روز در جهان مسایل، مباحث و اشیای جدیدی بوجود می آید. ذهنیت ها انکشاف بیشتر میکند و به مفاهیم و ارزش های جدیدی ضرورت پیدا میشود. پس لازم است کلمات، اصطلاحات، واژه ها و لغاتی باشند تا این پدیده های جدید را جوابگو باشند.

درست است که بعضی ترکیباتی را که ایرانی ها نموده اند خوش آیند نمی باشد. ولی چرا در افغانستان موسسه ئی برای پیشرفت زبان دری/فارسی وجود ندارد؟ و یا اگر کار هم کنند لغات پشتو را داخل میسازند. اگر واژه های ایرانی به ضرر زبان فارسی/دری افغانستان تما میشود، داخل نمودن واژه های پشتو صدبار زیانبارتر از آن میباشد. ما باید کاری کنیم که زبان ما را فراسی/دری زبان های کشورهای دیگر بدانندنه اینکه لغات زبان های دیگر را داخل فارسی/دری کنیم که اصلاً همزبانهای ما ما را درک نکنند.

زبان فارسی/دری به کلمات علمی برای ساینس و تکنالوژی و انجنیری ضرورت دارد. به اصطلاحاتی ضرورت دارد که در ایران، تاجکستان و افغانستان و در بین تمام فارسی/دری زبان های جهان معیاری باشد تا همه زبان علمی یکدیگر را بدانند و استفاده کنند. مردم افغاستان اصلاً آنقدر دانشمند ندارد که در زبان فارسی/دری در تمام موضوعات کتاب بنویسند و ترجمه کنند. بسیار بهتر خواهد بود تا از کارهای ایرانی ها و تاجکستانی ها هم استفاده کرده بتوانیم. در غیر آن توقع هیچ نوع پیشرفت علمی را در افغانستان نباید داشته باشیم.

من مدت هشت سال هم در کشور اطریش زندگی نموده ام و در آنجا زبان آلمانی را فراگرفته ام. اطریشی ها، سویسی ها و جرمن ها همه از آثار علمی همدیگر خود استفاده میکنندو همه آنار به یک نام «دویچ» یاد میکنند. ولی ما مردم شرق را خداوند شرمانده است که از اینقدر تفرقه اندازی ها و تعصبات خلاصی نداریم. وطن ما، میهن ما، کشور ما، مملکت ما و سرزمین ما ویران شد مردم خاک بسر و در بدر شدند ولی چند نفر دانشمند (؟) منافق و روشنفکر (؟) تاریکفکر هرگز نمیدانند چه کنند، چه بگویند و در چه موضوعاتی فکر کنند.

چه خواسته باشید و چه نخواسته باشید زبان دری/فارسی مطابق خواسته های مردم فارسی زبان/دری زبان پیش خواهد رفت و مثل اینکه هزاران شاعر و پارچه شعر در این زبان وجود دارد هزاران کلمه، واژه، لغت، اصطلاح، ترم، ترمینالوژی، داخل این زبان ساخته خواهد شد. قسمیکه روزی لغات تمام زبان های جهان جز زبان فارسی/دری خواهد شد.

ما لغات طبیعی پشتو را که خودش داخل زبان دری/فارسی شده است دوست داریم ولی جبری های آنرا قطعلپاً نمیپذیریم. ما تمام واژه های زبان های عربی، هندی، روسی، انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، و خلاصه هر لغتی را که از هر زبانی وارد زبان ما شود و ما به آن ضرورت داشته باشیم خوش آمدید می گوئیم و دربار زبان فارسی مثلیکه یک نام آن دری یا درباری است بسیار کلان، وسیع و پربرکت است که هر واژه طبیعی را به خوشروئی قبول میکند ولی کلمات اجباری و سیاسی را با زور سوته میراند.

در انتظار « فرهنگ علمی و فنی کهزاد » باشید.

یادداشت:

گرچه علاقه ئی برای نوشتن این تبصره در این ویب سایت نبودم ولی حملات بیشرمانه به زبان دری/فارسی مرا وادار نمود تا تا حتی به ویب سایتی که به ندرت آنرا بخاطر بدنویسی آن معاینه میکنم سری بزنم و چیزی بنویسم.

سخنان بی حد زیاد است و میدانم این تبصره کافی نیست ولی تا حدی ذهن تانرا روشن میکند.

به امید پیروزی دوستداران زبان فارسی/دری در افغانستان، ایران، تاجکستان و جهان!!!!!!

با درود به شهدای کربلا در این روزهای عاشورا!

داکتر فریار کهزاد
بنیاد فرهنگی کهزاد


اسم: ملالی موسی نظام   محل سکونت: ایالات متحدۀ امریکا    تاریخ: 04.12.2011

امیدوارم احترامات مرا بپذیرید. با در نظرداشت حق عقیده و بیان که خود به آن ایمان دارم، در قسمت نوشته و تحلیل صادقانۀ دانشمند، ژورنالست و نویسندۀ با درد افغان ، جناب سراج وهاج باید به عرض رسانید که اینجانب، هیچ گونه توهین و مذمتی را در مورد لسان فارسی ایران که زبان افهام و تفهیم یک ملت است، مشاهده ننموده ام. هر لسانی در عالم چه زادۀ همان منطقه باشد و یا اینکه مانند دری اصیل افغانستان که محل تولد آن همین سرزمین جنگ زدۀ ویران است، به جای های دیگری چون ایران که قبلاً در جوار السنۀ مختلفۀ محلی، زبان « پهلوی» برتری و رسمیت داشت، انتقال نموده باشد، به تدریج اصطلاحات و لغات محلی و منطقوی در آن اضافه میگردد. بنا بر آن این « خصوصیات لسانی منطقوی» است که افهام و تفهیم را ساده و عام فهم میسازد، چنانچه که همین احتیاج به «افهام و تفهیم » است که در جوامع بدوی بشری دقیقاً موجبات ایجاد زبان را فراهم نموده است.
بنابرآن طوریکه مشاهده میگردد، اگر بدون ضرورت و احتیاج به عوض اصطلاحات عام فهم و لغات شناخته شده در دری اصیل و باستانی افغانستان عزیز، از آنچه در سرزمین دیگری مانند ایران مروج است، استفاده گردد، نه تنها موردی ندارد، بلکه مفهومی هم نمیتواند داشته باشد. به خوانش گرفتن«؟» واکنش، تنش، واژه، آمار، و هزاران مانند آن با افتخار از حنجرۀ نطاقان جوان افغان بیرون میگردد و موجبات گیچی و آزردگی یک ملت را فراهم مینماید. حال میرویم سر مطلبی که محترمه نجیبه قانع به آن اشاره فرموده اند، توهین لسان ایران توسط دانشمند مطبوعاتی، آقای سراج وهاج:
اگر هر کدام ما بدون تعصب با قضاوت سالم چند روزی به تلویزیون های افغانی ای که از داخل مملکت پروگرام دارند، گوش بدهیم، معجون افلاطونی را مشاهده نموده و متوجه میگردیم که استعمال اصطلاحات و لغات مغلق و جدیدالتشکیل ساخت ایران، حقیقتاً ناروا و کاملاً غیر لازم بوده، ذهنیت و فهم لسان دری مادری مردم ما را با شدت و قساوت منحرف و خدشه دار مینماید!!
منظور آقای وهاج هم در پهلوی استعمال غیر ضروری اصطلاحات ایرانی معمولی؛ هجوم بیجا، مزخرف، غیر منصفانۀ آن لغات و اصطلاحاتی هم هست که دولت آخندی در فابریکۀ لغت سازی« فرهنگستان ایران» بطورت متواتر« اختراع» نموده و به افغانستان هم توسط عمال فرهنگی معاش خور خود انتشار میدهد. مطبوعات افغانستان هیچ احتیاج و کمبودی ای ندارد که دست تکدی به سوی این لغات نامفهوم دراز نماید. همچنان ایران بی جهت لغات و اصطلاحات تکنالوژی را که همیشه احتیاج استعمال آن در موجود بوده است و همبستگی را درین عصر ارتباطات سهولت میبخشد هم از برکت همین« فرهنگستان مزخرف» دگر گونه مینماید، مثل چرخ بال به عوض هلی کوپتر، رایانه به عوض سافت وییر، تار نما به عوض وب سایت و صد های دیگر که بی مجال در مطبوعات افغانی از برکت اولیای امور وابسته به آن رژیم سفاک و منافی ارزش های حقوق بشر، فرود میآید.
در مورد محصولات « فرهنگستان ایران» باید اضافه نمود که چقدر مسخره و عجیب است که ایرانیان خود نه تنها مخالف این استحاله و تغیر لغات معمولۀ شان اند، بلکه اکثریت این نو آوری ها را بی موجب و بی مفهوم دانسته و رژیم آخندی را با مصرف گزاف دارایی عامه درین مورد مذمت و تحقیر مینمایند.
بلی خواهر عزیز نجیبه قانع، شما انشاالله قناعت حاصل نموده باشید که درد تخریب و تحریف یکی از زیبا ترین السنه، زبان دری اصیل و قدیم افغانستان عزیز مانند صد ها پروگرام تخریبی دیگر که توسط هماسیگان غدار به کمک عمال بی احساس آنان برای بربادی سرزمین ما عملی میگردد، استخوان سوز و درد ناک است.
خداوند یار و نگهدار تان.


اسم: محمد یونس   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 03.12.2011

دوستان گرامی:
فراموش نشود که سایت کابل پرس Kubul Press) زیر نظر میر هزار که یکی ار فعالترین جواسیس ایران در افغانستان است به مرکز تبلیغاتی واواک ایران تبدیل شده است. میرهزار در ایران تعلیمات خود را تکمیل نموده و آموزش های جاسوسی را از نزد واواک فرا گرفته است. کمتر پناه گزین افغان موفق یه داخل شدن به پوهنتون های ایران میشود مگراینکه در استخدام واواک قرار گیرد. میرهزاز هم جز همان افرادی بود که در استخدام واواک درآمد. سایت کابل پرس پر از توهین و دشنام به قوم پشتون است و این همان پالیسی ایران است که میخواهد توسط عمال خود کشمکش های قومی را در افغانستان دامن سازد. میر هزار با سفارت ایران از نزدیک در تماس بوده و از حمایت سید مخدوم رهین جاسوس دیگر ایران هم برخوردار است. هدف کلی ایران ضربه زدن به وحدت ملی افغانستان است و میرهزار ها ایران را برای رسیدن به این هدف کمک می نمایند. میرهزار از نعمات خوب زندگی برخوردار است و در راه بربادی افغانستان ار هیچ گونه جان فشانی به نفع ایران دریغ نمی کند.


اسم: آرین   محل سکونت: هالند    تاریخ: 03.12.2011

سلام به تمامی هموطنان متدین و محترم.

اگر هموطنان ما متوجه شده باشند امشب تلویزیون آریانای بیات فلم الرسالة یا The Message که در باره ظهور دین مقدس اسلام است برای چندمین بار به نشر رسانید. در قسمت اخر این فلم، حضرت پیامبر رسول الله صلی الله علی و سلم قبل از رحلتش از این دنیای فانی خطابه یی به اصحاب کرام ایراد مینماید و در آن مردم را به مساوات، برابری و برادری فرا میخواند و میگوید که من هم مانند شما انسان هستم و فرشته مرگ مرا به سوی خود فرا خواهد خواند.
یک چیز بسیار مهم که شاید بسیاری هموطنان ما که این فلم را از طریق تلویزیون آریانای بیات دیده اند به آن متوجه شده باشند این بود که ایرانی ها در قسمت ترجمه این فلم خیانتی بزرگی را مرتکب شده اند که گویا حضرت محمد صلی الله علیه و سلم میگوید که بعد از من، پسرعموی من علی بن ابیطالب را به حیث امام خود قبول کنید. در اصل فلم که به زبان انگلیسی است هیچ چنین چیزی نیامده و این را ایرانی ها اضافه نموده اند و بیات هم بیشرمانه بدون سانسور انرا در تلویزیون اش به نشر میرساند.
به نظر بنده کسی در بین یاران حضرت محمد صلی الله علیه وسلم (ابوبکر رض، عمر رض، عثمان رض، و علی رض) فرق میکند و یا بکدام آنها بی احترامی میکند از جمله گمراهان میباشند.


اسم: هالند   محل سکونت: هالند    تاریخ: 02.12.2011

سلام خدمت دست اندرکارانی محترم افغان جرمن تقدیم می نمایم خدمت وهاج صاحب باید به عرض برسانم مقاله ارزشمند شما را خواندم از مدتهاست که در رسانه هایی درون مرزی وبیرون مرزی سخن در مورد تهاجم فرهنگی دولت اخوندی ایران بالای ادبیات وزبان دری ما زده میشود ولی تا بحال هیچ تدابیری مشخص وعملی از طرف فرهنگیان ادب دری ما در زمینه چه در داخل وچه در خارج صورت نگرفته اگر کدام کارهایی در زمینه صورت گرفته وما بیخبریم پس لطفا ما را در جریان بگذاریدودر پهلوی اینکه زبانهایی دری وپشتو ازجمله ای زبانهایی ملی کشور ما میباشد ولی اینراه باید بدون تعصب وعقده باید بپذیریم که زبان دری زبان ارتباطی همه اقوام کشور ماست ولی متاسفانه بیش از چندین دهه شده درقسمت این زبان نظر به مقتضیات عصر حاضر هیچ کاری ارزشمندی صورت نگرفته که جوابگوی خواسته هایی دری زبانان کشور ما باشد برعکس درقسمت رشد زبان پشتو کارهایی بسیار ارزشمندی صورت گرفته ومیگیردومن منحیث یک افغان به آن افتخار می کنم چونکه زبان پشتو را همانندی زبان دری مال خود میدانم ولی اگر میخواهیم که کلماتی مروج وابداع شده در فرهنگستان ایران در قلمرو فرهنگ وادب دری ما نفوذ نکند ما نیز باید کارهایی عملی ومثمری را همانطوریکه ایرانیان انجام دادند که حتی ما ازان متاثریم ما نیز باید درسمت زبان خود انجام بدهیم ما صرف همین را یاد داریم که بگویم تهاجم فرهنگی ایران ولی تابحال هیچ بدیل منطقی را اراهه داده نتوانسته ایم.

متاسفانه درغیر ان واضع است که کلماتی مروج وساخته شده در ایران درزبان ما نا خود اگاه واتوماتیک نفوذ می کند ولی اگر سد محکم وآهنینی ایجاد میشد همانطوریکه ایرانیان کردند هیچ تهاجمی نمی توانست تاثیری بالای ان وارد کند ولی واضع است ود صورتیکه این زبان همانطوریکه عرض کردم به حالی خودش رها شده وهیچ اعتنایی به ان صورت نگیرد که نگرفته پرواضع است که تهاجم فرهنگی ایران را چه می کنید که عنقریب شاید ادب وفرهنگ ترکیه وسایر کشور هایی منطقه نیز بالای ان سایه افگند که سر تهاجم فرهنگی ایران شکر بکشید ها ها ها
واین هم از غنامندی وشکوه باستانی این زبان است که تا بحال درین مرز وبوم چلیده وکوهی مانند مولوی ودیگر بزرگان دارد که تا بحال این زبان را گزند حوادث مصوون نگهداشته اند وهیچ آفاتی خوشبختانه نتوانسته کمرش را خم کند


اسم: داود موسی   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 01.12.2011

تــــرقـــش دل ( لینک راکاپی نموده در بروزر بگذارید)

http://www.afghan-german.net/upload/Tahlilha_PDF/daoud_moosa_tarqesh_del.pdf


اسم: ملالی موسی نظام   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 01.12.2011

ملالی موسی نظام ۲۳ نوامبر، ۲۰۱۱

سایۀ منحوس ایران بر ارزش های ملی افغانستان

برای مصائبی که ملت بیچارۀ افغانستان در گیر است و دامنۀ آن روزبروز وسعت مییابد، البته حد و حدودی نمیتوان قائل گردید. قسمت مهمی ازین بدبختی های ملی همانا مصرف گزاف عایدات تیل ایران برای هر نوع تخریب جامعۀ افغانستان، منجمله تغیرات بنیادی معارف و کلتور ارزشمند افغانی * و« ایرانی سازی» آن است. درین خندق متعفن، دست های بیشمار هموطنان فروخته شده ایکه کوچکترین حب وطن درعروق شان جریان ندارد، تا شانه غرق است. فرقی ندارد که این گروپ وزارت مینمایند، قانون «!» میسازند و یا اینکه ظاهراً عدالت را اجراء مینمایند، همه و همه برای جامعۀ شریف افغانی مار هایی اند اژدهار گشته!

وقتی حکومت ضعیف و بی کفایت حامد کرزی از نشر ملیون ها کتاب درسی معارف افغانستان که رهنما و چراغ منور و مشعل فروزان اولاد وطن محسوب میگردد، بنام« کمک دولت همسایه» که مصرف آنرا هم ممالک خارجی پرداخت نموده، ممانعت به عمل نمی آورد، از وزیر کلتور، معارف، تحــصیلات عالی و دار و دستــگاه وابستۀ « محسنی ها» وتخریبات ذهنی مستند آنان و پامال علنی حقوق زنان افغان، چه شکوه و شکایتی میتوان داشت؟!
این کتاب های صادر شده از ایران که با املای غلط ترین و انشاء بدترین به دسترس متعلمین بی وسیله و مجبور ما گذاشته میشود، جای گریه و افسوس است. در سابق با یکی دو چاپخانۀ دولتی و شخصی مواد درسی هیچ کم و کاستی نداشت، در حالیکه امروز در افغانستان صد ها مطبع مشغول کار هستند و کتاب از ایران میآید. درین خیانت بزرگ که بی اعتنایی و غفلت اولیای امور و مسئولین بصورت واضح و آشکارا موجود است، اطفال و نوجوانان معارف افغانستان آنچه را از کتاب و مواد درسی افغانی خود هم آموخته اند، به فراموشی سپرده و به کتب درسی« ساخت ایران» در پهلوی املا و انشاء غلط، با اصطلاحات و لغات نامأنوس و غیر قابل فهم اجباراً متوصل میگردند. در زمینۀ این استحالۀ ناهنجار و دردناک که ارزش های ملی را از تهداب تخریب نموده میرود، باید اقرار نمود که تأثیرات خانمان برانداز آن با ریشه های عمیقی که در امحای کلتور و معارف و حقوق اتباع کشور ازهم پاشیدۀ ما دارد، بدون اغراق از آنچه در اثر جنگ های اتومی احتمالی ایران و اسرائیل در آینده تصور میگردد، خطرناک تر است.
به همه معلوم است که ظلم و تعدی آخند های ایران درین بیشتر از سه دهه بر هموطنان مظلوم ما و اجبار مهاجرت های افغان ها به ایران، میتواند بصورت داستان ها و کتب تراژیدی و اشک آور دنباله داری، سال های متمادی تحریر گردد، منجمله کشتار و اعدام های افغانان بی وسیله و بدون بازخواست، لکۀ سیاهی است بر چهرۀ مفلوک ظلم خانه ای بنام دولت آخندی!

بدون کوچکترین شک و تردید، تجاوزات فرهنگی ایران بر لسان ارزشمند دری افغانستان که مهد و جای تولد آن همین مناطقی است که افغانستان امروزه و ماورالنهر قرار دارد، جنایتیست آشکارا. فرهنگستان آخندی که به زعم خود مذبوحانه در تلاش امحای لغات عربی و اصطلاحات تکنالوژی معمول از پیکر لسان فارسی ایران میباشد، به اساس سیاست تخریبی و توسعه طلبانۀ آخند های مکار، در صدد تغیرات نا جائز در استعمال لغات و اصطلاحات ارزشمند دری باستانی افغانستان عزیز هم هست. افغانان در هر اجتماع مهاجرت که باشند به تلویزیون های افغانی که از داخل مملکت پروگرام پخش مینمایند، ایراد میگیرند که چرا دری زیبا، عام فهم و قرن ها مروج در افغانستان توسط این دستگاهای مخابراتی بی جهت تعویض و تخریب میگردد؟ بلی، هموطنان، همۀ ما چنین سوالهایی را با خشم، افسوس و اعتراض مطرح مینماییم. جواب بسیار ساده است، پول سرشار دولت آخندی ایران در عقب پرده های تلویزیون ها و دستگاهای مخابراتی دست بالا دارد. زمانیکه به عوض «میخوانیم» گفته شود که «به خوانش می گیریم» و یا به عوض «هلی کوپتر» که شناخت جهانی دارد بگوییم «چرخ بال» و لغت جهان فهم «وبسایت» را« تار نما» بنامیم، پس به همین منوال هر روز این خدمتگاران به ظاهر عامه، لغات نا مانوس تر واصطلاحات جدید«*» تری را به اصطلاح ایرانیان« به خورد» مردم افغانستان میدهند. کلمات اکثراً بدون ریشه و اساس که دقیقاً موجبات انزجار و سوالات را در زمینه فراهم میسازد، همانا استعمال بی ارزش «واکنش» به عوض« عکس العمل»،« تنش» بجای« اختلافات» و امثال آن است که بصورت وسیع و بدون دلیل مانند هزاران دیگر بگوش مردم فرو میرود. درین مورد مضمون « ترقش دل» نوشتۀ محترم داود موسی را در همین نظر خواهی مطالعه بفرمایید.

یکی ازعجایب روزگار این است که با ورود عساکر امریکا و ناتو در افغانستان، ایران که اکثراً شعیه مذهب افراطی بوده و با طالبان سنی مذهب دشمنی خونی داشت، حال همدست یکدیگر گردیده و بلای جان ملت مظلوم افغانستان در کشتار و تخریب شده اند. صریحاً ثابت گردیده که دولت اخندی نه تنها اسلحۀ ساخت چین و مین های ساخت ایران را از ورای سرحدات به دسترس مخالفین مسلح دولت کرزی میگذارد، بلکه در شهر بروجرد تعلیمات و کمپ های تعلیمات تروریست ها و فراگیری عملیات تخریبی آنانرا اجازه کاملاً آزاد گذاشته است. نتیجتاً طالبان از سرحد غربی هم از مملکت اسلامی دیگری برای کشتار مردم بیگناه ما داخل میگردند.
بعد از سقوط طالبان در افغانستان، تعدادی از فامیل « بن لادن»، منجمله دختران وی در یک منطقۀ کاملاً محفوظ در ایران پذیرایی و حمایه میگردند. اطلاع داریم که یکی از دختران «بن لادن» با فرار از خانه در تهران به سفارت عربستان برای بازگشت به وطن، پناه برده است.

همانطور که مشاهده میشود، نفوذ ایران و پاکستان به کمک عمال افغانی شان در تار و پود دولت کرزی در حال انکشاف هراس انگیزی است. در مملکتی که تنها در پارلمان آن ۹۰ وکیل سرسپرده و تنخواه خور ایران موجود باشد و معاونین رئیس جمهور و وزارت خانه های کلیدی، منجمله وزارت کلتور که سفیر ایران به « ارادۀ شخص شخیص» خود بدون اطلاع وزیر آن، فلم افغانی« مدرسه» را در خود شهر کابل«!» توقیف نمود، همه و همه تجاوزات گوناگون ایران را نادیده بگیرند، چه امیدی را برای آیندۀ تاریک مردم بینوای آن میتوان داشت؟!

به اضافۀ تفصیلات متذکرۀ بالا، ایران با تمام قواء، البته به کمک عمال سرسپردۀ افغانی، همچنان تلاش وسیع دارد تا با تشکیل هرچه بیشتر ظاهراً مراکز کمکی بنام « کمیتۀ امداد امام خمینی» در قسمت های مختلفۀ افغانستان با تخریب اذهان مردم و تلقین برای پیروی به احکام امام خیمنی و تشویق به گرویدن هرچه بیشتر فامیل های محتاج در بدل کمک های مالی، سایۀ منحوس خود را بر ملت بینوای افغانستان پخش نماید. در مورد آگاهی به این خطر آشکارا و بزرگی که جامعۀ افغانی را واقعاً استیلا نموده است، هموطنان میتوانند به مضمون ارزشمند و افشاء کنندۀ آقای رزاق مامون که در صفحۀ نظرخواهی پورتال افغان جرمن آنلاین غرض قضاوت و ابراز نظر بنام « آیا کمیتۀ امام خمینی در کابل اسلحه توزیع نمیکند» و نوشتۀ افشاگرانۀ محترم ولی احمد نوری تحت عنوان « نفوذ ایران در افغانستان: کمیتۀ امداد امام خمینی » مراجعه نموده و بر معلومات خود ها بیفزایند.

پایان
نوت:
«*»- در مورد هجوم فرهنگی ایران بالای کلتور و فرهنگ اصیل افغانستان، خاصتاً در مورد لسان ارزشمند و عام فهم دری افغانستان، مقالات و اعتراضات زیادی تحریر گردیده و گفته شده است، ولی کو گوش شنوا؟! این جانب هم درین زمینه مقالاتی داشته ام که جدید ترین آنرا مفصلاً انشاالله خدمت هموطنان بزودی تقدیم خواهم نمود.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 30.11.2011

در رابطه به تهاجم کلتوری ایران باید دو گروپ از افراد را در نظر گرفت - یکی روشنفکران چیز فهم و احساساتی ، دوم افراد مغرض و فروخته شده.

هر دو گروپ اولی غیر شعوری و بدون اینکه حتی درک کنند چه میکنند و دومی قصدی و پلان شده اهداف نفاق افگنانۀ رژیم آخوندی را عملی میکنند.

جالب این است که روشنفکران چیز فهم و مغرض ما بدون اطلاع کافی از وضع مردم خود ایران بخصوص غیر فارس ها پلان های شوم ایران را با استفاده از مسایل لسانی ، قومی ، سمتی و مذهبی در افغانستان به پیش میرند.

در ایران که بلوچ، کرد ، ترک، آذری ، لر ، عرب و دیگر اقوام غیر فارس از ابتدایی ترین حقوق از جمله تحصیل به زبان مادری محروم اند و فقط به خاطر صحبت به زبان مادری و فقط به خاطر اینکه میخواهند حداقل اطفال شان در کودکستانها زبان مادری شانرا هم در پهلوی زبان فارس ها بیاموزند به نام دشمن ایران، تجزیه طلب ، پان ترکیست ، ضد شیعه و عمال عربستان ، امریکا و اسرائیل خطاب میشوند و اقوام غیر فارس به نام وحشی ، از کلاس یا طبقه دوم و پست، حتی به نام خر و غیره کلمات غیر انسانی و زشت یاد میگردند ، آخوند ها معمولا ً انگشت انتقاد شانرا به سوی افغانها و دیگر همسایه ها نشانه میگیرند و با استفاده از مسایل لسانی و قومی آتش نفاق را میخواهند روشن کنند. در حالیکه در افغانستان از قدیم الایام زبان دری در کنار پشتو به حیث زبان رسمی کشور شناخته شده و شیعه ها و اقوام غیر پشتون هزاران بار بیشتر از اقوام غیر فارس و سنی در ایران در تمام امور دولتی و اجتماعی سهم داشته و دارند.

در ایران مطابق قانون اساسی آن یک سنی نمیتواند به مقام ریاست جمهوری کاندید شود ، در ایران یک غیر فارس بخصوص کرد ، بلوچ ، عرب و یک ترک که میخواهد زبان ترکی نسبت کمیت بزرگ ترکها در ایران به حیث زبان رسمی شناخته شود هرگز در هیچ ارگان و مقام دولتی راه داده نمیشود.

متاسفانه یکعده روشنفکر چیز فهم ما گول افراد مغرض چون عبدالخبیث حرام ( پدرام) و دیگر جواسیس ایران را خورده بدون کوچکترین توجه به منافع ملی به ساز آخوند ها میرقصند.


اسم: نجیبه قانع   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 29.11.2011

خدمت محترم آقای جانباز ، احترامات مرا بپذیرید
من در عرایض خود ګفته بودم که با راه یافتن لغات و اصطلاحات ایرانی در زیان دری مخالفم ، بنا بر آن اضافی و غیر ضروری خواهد بود اګر باز هم در باره این پدیده منفی چیزی بنویسم یا بشنوم. از طرف دیګر همان یادداشت نشان میداد که با نظر محترم جناب وهاج در مورد ضرورت جلوګیری از چنین نفوذی موافقم.درین مورد هم حاجتی به تاکید باقی نمی ماند.
حرف من در تبصره مختصر قبلی کاملا روی یک موضوع دیګر بود و آن اینکه درست است ما باید از لغات یک جامعه بیرونی تا حد امکان دوری ګزینیم اما برای این کار نیازی به آن نیست که از زبان آن جامعه بدګویی کنیم
به نظر من شما که میګویید در مقاله آقای وهاج هیچ نوع عصبانیتی را ندیده اید بهتر است شما هم یکبار دیګر اڼ مقاله را بخوانید. ایشان در مقاله شان در یک بخش به حیث یک مثال ، یک قصه را با شمار زیاد لغات و اصطلاحات مروج در ایران نوشته و در ادامه چنین مینویسند :
(آیا ازین قصه مبتذل چیزی فهمیدید ؟ اګر میخواهید ابتذال آنرا درک کنید ناګزیر باید [ واژه نامه فرهنګستان ایران ] را بګشایید و معانی و لغات نامانوس و مسخره آنرا درک و برای استفاده روز مبادا همه را یادداشت کنید
آقای جانباز ! لطفا تصور کنید که اګر شخص دیګری از یک کشور دیګر کلماتی از زبان دری را بکار میبرد و بعد آنرا مسخره میخواند ، آیا شما با خود نمیګفتید : او برادر شما این لغات را بکار نبرید اما به زبان ما چه کار دارید . همین ګونه حرف هایی را یک فرد ایرانی ( جدا از رژیم ایران ) نیز خواهد ګفت .
منظورم در آن یادداشت یک نکته بسیط و ساده بود شاید من نتوانستم آنرا درست افاده کنم. منظورم این بود که ما باید برای حقظ فرهنګ خود بکوشیم اما فرهنګ های دیګران را برای خود شان بګذاریم جاجت به بدګویی آن نیست.
ضمنا یک عرض دیګر : ( البته منظورم مقاله محترم وهاج نیست - بصورت عموم عرض میکنم ) : وقتی یک مقاله را مطابق با نظریات خود می یابیم ضرور نیست حتماآن مقاله را ( عالمانه ) بخوانیم . شما یک قدم فراتر ګذاشته و نوشته آقای سراج وهاج را ( سراپا علمی ) خوانده اید. من فکر میکنم حتی مقاله های افلاطون هم شاید یک دو جمله بطور حاشیوی مثلا از روی تفنن و تفریح خواد داشت و شاید سراپا علمی نباشد
یک مقاله شاید بسیار دلچسپ ، مفید و وافعبینانه باشد اما ضرور نیست حتماعالمانه باشد
در تلویزیون های افغانی هم میبینیم افغان ها حتی بروګرام های اهنګ های فرمایشی را علمی و آموزنده میخوانند!!
من به هیچصورت مقاله محترم وهاج را در آن ردیف قرار نمیدهم صرف میخواستم بګوبم که ما افغانها عادت داریم که هم در توصیف و ستایش و هم در بدګویی و مذمت زیاده روی میکنیم
خدا کند این بار چیزی نګفته باشم که باز هم غلط فهمی ایجاد کرده باشد
محترم جانباز صاحب ، باز هم از نامه لطف آمیز تان بسیار سپاسګزارم
نجیبه قانع


اسم: غوث جانباز   محل سکونت: اصلاً از تگاب    تاریخ: 28.11.2011

عرایضی مختصری خدمت محترمه نجیبه قانع از جرمنی!
قبل از همه سلام و احترام مرا بپذیرید!
به عنوان کسیکه زبان دری را در پهلوی زبان پشتو زبان مادری خود میداند از شما ابراز تشکر میکنم که مخالف تهاجم لغات، اصطلاحات و حتی جملات ایرانی در زبان دری هستید.
من به آن باور هستم که زبان دری ما، و خصوضاً لهجۀ کابلی آن یکی از شیرین ترین زبانهای روی دنیا است. فارسی ایران به گرد آنهم نمیرسد. فارسی ایران از ما نیست، آنرا بگذاریم به همسایگان ایرانی ما.
و حال دو کلمه در بارۀ دانشمند معزز و معظم سراج وهاج: در هیچ بخشی از نوشتۀ سراپا علمی و جانانۀ وهاج صاحب من نه تعصبی، نه دشنامی، نه عصبانیتی، و نه هم حملۀ به ایران، ایرانیها و فرهنگ آنها را ندیدم. مثال های که شما عزیز ارائه نموده اید به نظر من نمیتوانند مقبول و معقول شمرده شوند. دیده میشود که نوشتۀ بسیار مفصل، همه جانبه و علمی آقای وهاج را با شتابزدگی خوانده اید. لطفاً قبول زحمت فرموده آنرا یکبار دیگر با توجه و تعمق بیشتر بخوانید، شاید در نظر تان تغییری بیاید. اکر نیاید، پروای نیست هر کس حق دارد نظر خود را داشته باشد.
محترمه قانع! دفاع، حراست، محبت، حمایت، توجه، تقویت و کار بخاطر زبان، فرهنگ، تاریخ تعمیق دوستی میان مردم افغانستان نه محدود نگری است و نه هم اهانت به دیگران، صفات متذکره هیچگونه ربطی به محترم سراج وهاج نمتوانند داشته باشند.
شما تصور کنید که فردا صبح (بطور مثال) شما، من، احمد، محمود... از خواب شیرین برخیزیم وناگهان ملتفت شویم که همه در چهار اطراف ما لغات ایرانی، اصطلاحات ایرانی، لهجۀ ایرانی، عادات ایرانی، خلاصه همه چیز ایرانی را به کار میبرند. چی فکر میکنید پس از همان روز ما در کجا قرار خواهیم داشت... من ترجیح میدهم در افغانستان باشم و اگر خدا بخواهد در قلب آن یعنی در کابل باشم، با همین لهجه مکالمه نمایم.به هیچصورت آرزو ندارم در ایران باشم و ایرانی حرف بزنم. شما چطور؟
دست شما را با تمام احترام میفشارم!
غوث ج.


اسم: Engineer Raufi   محل سکونت: NL    تاریخ: 28.11.2011

جناب وهاج صاحب بزرګوار سلام های زیاد بر شما و بر همکاران ویب سایت افغان جرمن آنلاین!

اینکه شما کی هستید و در کجای جهان زندګی میکنید ، بحال تاسف هیچ معلو ماتی ندارم. اما اینکه فریاد دل من را، فریاد دل افغان راکه از تجاوز فرهنګی اجانب بر حریم دینی ، تاریخی و فرهنګی وطن عزیزش افغانستان به بینی رسیده است، بلند کردیداز شما قلباًوصمیمانه سپاسګذارم. در ضمن از ویب سایت افغان جرمن آنلاین نیز متشکرم که مضمون پر محتوا و حیاتی شما را منیحث یک مشت کوبنده بر دهن وطنفروشان و دین فروشان نشر کردند.

جناب وهاج صاحب بزرګوار!
شما درین مبازه تنها نیستید بلکه میلیونها افغان که از تجاوز همسایه های دون همت و حامیان اشغالګر شان به ستوه رسیده اند، در پهلوی شما قرار دارند. روی همین ملحوظ از جناب شما صمیمانه خواهشمندم تا این مبارزه را متوقف ننموده بلکه آنراتا سرحد روی سیاهی کامل ونا کامی قاطع وطنفرشان و غلامان حلقه بګوش اجانب دنبال کنید .

من نمی دانستم که از شما در مقابل این خدمت بزرګ تان از کدام طریق تشکر کنم ، اما اینکه ویب سایت افغان جرمن آنلاین این امکان را برای من مساعد ساخت از ایشان یک بار دیګر قلباًوصمیمانه سپاسګذارم.
به امید موفقیت های مزید شما درمبارزهً ملی تان بخاطر حفظ دست آوردهای مادی و معنوی وطن عزیزماافغانستان سربلند.
با عرض حرمت
انجینیر عبدالفتاح رووفي


اسم: نحیبه قانع   محل سکونت: حرمنی    تاریخ: 28.11.2011

سلام
من هم طرفدار آن نیستم که لغات ایرانی در دری مروج شود ولی جلوګیری ازین کار فکر نمیکنم با تعصب ، دشنام دادن و عصبانیت و حمله به دیګران صورت ګرفته بتواند
محترم وهاج در جایی میفرماید
( ... کلمه و مثل و اصطلاح مزخرف دیګر مطابق ذوق و سلیقه و درک مردم ایران ساخته اند )
اګر در کشوری اصلاحات مروجه مطابق ذوق و سلیقه و درک مردم آن کشور باشد به چه حقی میتوانیم آنرا مزخرف بګوببم؟
در جای دیګر آقای وهاج لغات ایرانی را ( لاطایلات ، بیهوده ها و کهنه ها ) یاد کرده است

آیا فکر میکنید با چنین روش و با چنین محدو نګری میتوانیم مشکلات فرهنګی خود را حل کنیم ؟
اهانت به فرهنګ دیګران راه درست تقویه فرهنګ یک جامعه نیست با احترام


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 28.11.2011

وزیر فعلی فرهنګ افغانستان رهین در خدمت اهداف شوم ایران قرار دارد و در این اواخر نمایش فروش کتب ایرانی را در کابل سازماندهی نموده و در مورد روشنفکران ما خاموش اند.
یک عده دوستان اصطلاحات ایرانی را ناخود اګاه به کار برند و ایا اینکه از عوض خلیج عرب از خلیج فارس استفاده می نمایند
حتی ایکه نطاقان برجسته افغان در تلویزون اشنا از عوض خلیج عرب از کار برد خلیج فارس استفاده می نمایند هر چند من در نامه که از طریق ویب سایت شان برای نطاقان تلویززون اشنا این موضوع را ګوشزد کرده ام
روشفکران باید توجه داشته باشند که ایران دشمن دین و فرهنګ ماست و در طول تاریخ به جز از خیانت و جفا در حق مردم چیزی دیګری اجان نه داده اند و اردشیر بابکان نیز نام ایران را به دزدی و تزویر انتخاب نموده اینکه مردم ایران اصلا اریایی نبوده اند و نژاد اریایی از افغانستان به ایران امروزی انتقال داده شده است،
یک عده دوستان و ... دیګران ایران را برادر، هم دین، هم فرهنګ و هم زبان قلمداد نموده اند و در نوشتار خود اګاهانه یا غیر اګاهانه از همچو موارد استفاده می نمایند که به ضرر مردم افغانستان است
در سال ګذشتته در نوشته یک دانشمند افغان کشور ایران هم زبان و هم فرهنګ یاد شده بود، و من در همان وقت اعتراض خود را در جدول دیدګاه ها همین سایت ابراز داشته و لیکن جواب نګرفتم
بلی مردم ایران به مردم افغانستان هم زبان، هم دین و هم فرهنګ نبوده است.
امید است در اینده دوستان در موررد توجه داشته باشند


اسم: همسایه هروی   محل سکونت: آسترالیا    تاریخ: 28.11.2011

در مورد نوشتهء جناب سراج وهاج من قبل از این در این صفحه مختصر یاد آوری کردم باز هم نظر به اهمبت موضوع میخواهم مطلبی را به توجه نوسیندگان آگاه برسانم.
دانشمند گرامی آقائی سراج وهاج با تحقیق همه جانبه بخوبی ماسسک از چهرهء رژیم پر از تفتین و تفرقهء آخندی ایران بر گرفتند و با شواهد نشان دادند که هدف از این یاوه گوئی ها و تبلیغات شوم ایجاد فاصله بین اقوام افغانستان و تحریک عدهء خوش باور علیه ملت افانستان است. اگر به نشرات انترنیت مراجعه کنید در ویب سایت افغان پیپر و کابل پرس و امثال آن نه تنها کلمات و جملات ایرانی بکار میرود اگر دقت شود محتویات این ویب سایت ها حاکی از این است که افغانستان نه تاریخی دارد نه حال و نه هم گذشتهء داشته است. این خطرناتک ترین شیوهء دشمنی است که به حق ملتی اعمال میشود. مردم را به رسوم وعادات و افتخارات و تاریخ و رهبرها و شخصیتهائی تاریخی بی علاقه ساختن گشودن راهی است به سوئی نابودی و اثتثمار. برای اینکه مرد م افغانستان را به شخصیتهائی آزادی خواه و رهبر هائی شان بی علاقه سازند نام نامی این راد مردان افغان را از خاطره ها میخواهند محو کنند لهذا عوض سالگرد روز استقلا ل افغانستان نام روز شهداء گذاشته اند . افغان به شهید خود افتخار میکند و لی رهبر ملی را نمیتو اند فراموش کند یاد آوری قهرمانی هائی ملت برای حصول استقلال خاطرهء شهید راه آزادی را زنده نگه میدارد ولی روز شهید خاطرهء قهرمانهائی ملی را از خاطره ها مزداید.
متاسفانه در کشور ما حتی مراجع رسمی از روز شهدا در کشور سخن بمیان میآید و زمام داران ما دانسته ویا ندانسته آنرا از زبان ایرانیها مورد استعمال قار میدهند.
دنیائی سیاست دنیائی سر وکا داشتن به موضوعات روز است سیاستمدار دانا برای آیندهء مردم خود روشی معقول طرح میکند . زمام داران ایران با تنگ نظری به مسایل میپردازند. اینها با بسیج چند تن خود فروخته فکر میکنند ملت افغانستان همین ها اند در حالیکه چنین نیست اگر صدها وحید مژده و ویب سایت افغان پیپر بوجود آورند هر گاه که ملت افغان مطرح باشد و حس وطن دوستی و محبت وطن به افغان اجازه نمیدهد تا به روش منفی علیه ملت خود ادامه دهد.ایرانیها از این طرف شدن به احساسات ملی افغانها سسودی جز ایجاد نفرت نسبت به این کشور نخواهند برد.



Copyright by AFGHAN GERMAN ONLINE all rights reserved