Skip to main content

تحليل ها و پيام ها

Go Search
صفحه نخست
خبرونه
تحليل ها و پيام ها
آثار علمی و تحقیقی (حبیبه)
مرکز دیجیتال سازی کتب
مدیریت تحلیل ها و اخبار
قاموس کبیر افغانستان
  
افغان جرمن آنلاین > تحليل ها و پيام ها  

نظریات شما درمورد مطلب آتی:
  آنچه این نامردمان با محراب و منبر میکنند    نویسنده:  حمیدانوری

 
اسم: حمید انوری    محل سکونت: امریکا    تاریخ: 29.10.2010

هموطنم جناب افضل کندهاری سلام! به جواب نظرات شما عرض میکنم که: وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا


اسم: افضل کندهاری   محل سکونت: ویرجنیا    تاریخ: 27.10.2010

سلام بر همه! باز هم بجواب انوری صاحب بنگارم که: من با همه نواقصیکه دارم هیچ گاهی مدعی داشتن درجه تحصیلات عالی از قبیل پوهاند وداکتروماستر نبوده ام وادعای لیدرشیپ سیاسی کدام قوم یا مملکت را نکرده ام تابر فضیلت علمی که ندارم صدمه وارد شود. شما لطفا متوجه دروغ ها و افترا هات خود باشیدزیرا نواقص انشائی و املائی وعلامات که بمنظور بهتر فهماندن عبارات بمردم کم سواد خلق شده ورنه وبگفته شاعر:-"عاقلان در پی نکت نروند" کدام عیب نیست اماافتراوایجادشک وانحراف دراذهان عیبست. وعلم علامات واشارات اختراعی وعرض بوده ,جوهر سخن وبیانست که معنی را درست افاده کرده بتوند. گهرهرچه ناتراشیده باشدازقیمت آن چیزی کم نمیشود. قیمت زرکی برند به مکاس. ودریچه نظر صنف استادی و تلمذ نیست تا شما بمردم درس ادبیات بدهید! باعرض حرمت


اسم: افضل کندهاری   محل سکونت: ویرجنیا    تاریخ: 26.10.2010

سلام به همه دوستان!
بچواب آقای حمید انوری باید بنگارم که :
ملالی جویا چه قدسیت دارد تا از انتقاد مصئون باشد؟ .
در بارۀ سایر سخنان و مثال های که در بارۀ حرکت سیارات ابراز داشته اید، معلوم میگردد که معلومات شما در قرآن شناسی هیچ است؛ چرا که قرآن اولین معلومات را در بارۀ حرکت سیارات و حتی مدارات آنها بیان کرده است؛ لطفا بیگدار به آب نزنید و بگفته مولانا:
نکته ها چون تیغ المساست تیز
گر سپر نبود ترا واپش گریز
و دیگر اینکه فلسفۀ مارکسیسم و مرده دفن شده نمیدانم چرا بعضی ها در تلاشند تا آنرا از سر زنده کنند؟.
و چرندیاتیکه شما برای انحراف اذهان در مورد دلالان دین و مذهب نوشته اید، گفته های تکراریست که به نظر بنده ارزش خواندن و جواب دادن را ندارد قبلا امثال شما ازین جفنگیات بسیار نوشته
ولی اثر آن مساوی به هیچ بوده است با عرض حرمت.


اسم: حمید انوری   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 26.10.2010

با عرض سلام و ادب به هموطنان محترم ایکه در این نظر خواهی سهم گرفتند و سهم خواهند گرفت!نظرات همه بجای خود محترم است و از تبادل یا تصادم همین نظرات مختلف است که فرهنگ گفتگو و تبادل نظر به میان آمده و مارا قادر می سازد تاانتقاد پذیر بوده و از همدیگر بیآموزیم و همدیگر پذیرگردیم.
نظرات مختلف هموطنان ما هر کدام بجای خود نکته های ظریف و سودمندی را در خود نهفته دارند که اگر از روی خردمندی و بدور از تعصبات کور قومی و قبیلوی و مذهبی بدان ها دقت کرده و بکوشیم با یک دید وسیع آنها را حلاجی نمائیم، به یقین که نتایج سودمندی از آنها بدست خواهیم آورد.چه زیباست اگر کتاب ها رااز زندانها بیرون آوریم و بعد از مطالعه عمیق و همه جانبه و فارغ از هرگونه کین توزی و عقده مندی بدانها بپردازیم و در تائید و یا رد آنها مقاله ها و یا کتاب های دیگر بنویسیم و آن کتاب ها را قبل از اینکه ناخوانده نفی کنیم و در آتش اندازیم، موشگافی نمائیم و نه از روی تعصبات کور و یا هم از روی جلد و نام نویسندۀ آنها ،قضاوت نموده و ناخوانده آنها را محکوم نمائیم.هموطن محترمی بنام فولاد صافی از ننگرهار جلال آباد در نوشتۀ شان از چند کتابی یادآوری نموده اند که باید آنها را بدست آورد و مطالعه کرد و خیلی هم عمیق مطالعه نمود وآنها را موشگافی نمود و تجزیه و تحلیل کرد و بعد در مورد آنها قضاوت نمود و حکم صادر کرد، نه آنکه مانند قاضی کور و ملا امام مریض و بیسواد حکم قتل خوانندۀ آنرا صادر نمود.
بن نظر این کمترین از هر نوشته و هر کتابی میشود چیزی آموخت و خواندن و مطالعه نمودن هرگز جرم نیست.
در مورد تیکه داران دین و دلالان مذهب و....نیز بسیار گفته و نوشته شده است و این سلسله تا قاف قیامت همچنان در جریان خواهد بود.گالیله را کلیسا مجبور به امضای توبه نامه کرد.او باوجود آنکه میدانست زمین کروی است و حرکت میکند در پای این توبه نامه امضا کرد : " در هفتادمین سال زندگی در مقابل شما به زانو درآمده‌ام و در حالی که کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دستهای خود لمس می‌کنم توبه می‌کنم و ادعای خالی از حقیقت حرکت زمین را انکار می‌کنم و آنرا منفور و مطرود می‌نمایم"،ولی امروز همه میدانند که زمین کروی است و دارای حرکت.
در آن زمان کلیسا از علم و دانش جلوگیری میکرد و در این عصر وزمانه ملا و طالب و آخند و حجت الاسلام و....، اگر همین امروز یعنی در قرن بیست و یکم به یک ملا یا آخند و یا طالب در یک قریه دور افتاده و یا حتی به قاضی محکمه بلخ بگوئی که زمین کروی است و دو حرکت دارد، یک حرکت به دور آفتاب که به آن حرکت انتقالی میگویندو یکی هم حرکت وضعی که زمین در مدار خود می چرخد، بدون اندک ترین درنگی حکم سنگسارت را صادر میکنند. حتی اگر بگوئی که فضانوردان در سطح ماه پیاده گردیده اند ، به اعدام محکومت می کنند. این سطور رااز دو جهت اینجا نوشتم ، یکی اینکه بار دیگر نظر خواهی را که هموطنی با زیرکی خواسته است از قالب اصلی آن بیرون نماید ، به قالب اصلی آن بازگردانم و دوم هم اینکه مبادا هموطنان ما نظر به همچو فضای مکدر و سر بسته از مطالعه دست بردارند و کتاب ها را از روی جلد و اسم نویسنده و یا هم عنوان کتاب ، مورد ارزیابی قرار دهند.آخر گفته اند " از گهواره تا کور دانش بجوی".
و اما بد نخواهد بود در پایان این سطور به نوشتۀ هموطنی بنام ( افضل کندهاری) نیز درنگی کرد.
این هموطن ما در اولین نظر شان ماهرانه تلاش کردند تا بحث مورد نظر خواهی را به کجراهه برده و توجه هموطنان را از بحث اصلی منحرف سازند و تا اندازۀ هم موفق بوده اند.ایشان نظر به ملحوظاتی نمی خواهند در مورد اظهار نظر نمایند و این حق مسلم شان است و در آن هیچ اعترضی نمی تواند باشد.اما چرا جناب شان جهت انحراف اذهان هموطنان، ( ملالی جویا ) را پیش کشیدند؟
از این کار به فکر من دو هدف داشتند، یکی مخالفت باملالی جویا و کوبیدن شخصیت وی و دیگر نظر خواهی را به میل خویش براه خود کشانیدن.ایشان باید قبل از نوشتن درک میکردند که از موضوع مورد بحث به فرسخ ها دور فرار کرده اند و این نظر خواهی جائی برای نظر شان نبود. و اما چرا مسؤولین سایت یک نوشته ای را که هرگز به مضمون نظر خواهی ارتباط ندارد، اجازۀ نشر دادند؟
به هر حال در مورد شخصیت ملالی جویا هر کس نظر خود را دارد و نظر هرکس محترم است ، ولی تا جائیکه از جادۀ اخلاق بیرون نگردیده و به شخصیت افراد توهین نگردد.( البته افرادی چون گلبدین ها و سیاف ها و ربانی ها و......) از این قاعده مستثنی اند چون هرگز شخصیتی نداشته و ندارند و منفور عام و خاص اند)،اما دیده میشود که در چند سطر نوشتۀ جناب قندهاری ، به شخصیت ملالی جویا توهین شده است و جناب افضل کندهاری در نوشتۀ خود از سویه صحبت نموده در حالیکه خودشان در چند جمله چندین غلطی املائی و انشائی دارند و در همان چند جمله مختصر هم نزاکت را مرعات نکرده و از الفاظ آشفته و چرچرک استفاده نموده اند و سویه و سطح دانش خود را به نمایش گذاشته اند.در مورد دخت سرافراز افغان زمین ( ملالی جویا ) این کمترین بار ها نوشته ام و بار ها خواهم نوشت ، ولی نوشتۀ مستدل و زیبای محترم داکتر صاحب غروال برای فعلاً فکر میکنم کافی باشد.جناب محترم افضل کندهاری اگر میخواهید مردم به شخصیت شما احترام داشته باشند ، لطفاً شخصیت دیگران را محترم شمارید.استفاده از الفاظ کوچه و بازار ، در حقیقت سطح درک و برداشت وفهم و دانش خودتانرا زیر سوال میبرد.چه خوب گفته اند: " یا سخن دانسته گوی ای مرد دانا ، یا خموش " .


اسم: افضل کندهاری   محل سکونت: ویرجنیا    تاریخ: 23.10.2010

آقای پیغام بقول ایرانی ها خسته نباشید!
اگر خطا نکرده باشم شما با نقاب یعنیکه با اسم مستعار وارد معرکه شده اید!
بهر صورت اگر مذهب در جهان مصیبت آفرید لا مذ هبان برای جهان چه به ار مغان آوردند؟
از آغاز جنگ اول و دوم تا دوران مارکسیزم لینیزو در دو شاخه
تابعان روس و مائو- آنقدر انسانیکه بدیار عدم فرستاده شده گمان نکنم در طول تاریخ مذاهب،جهان نظیر آنرا دیده باشد.
اگر دروغ میگوئید بگوئید که براست شباهت داشته باشد ولی نه دروغ شاخدار.


اسم: افضل کندهاری   محل سکونت: ویرجنیا    تاریخ: 23.10.2010

آقای احمد سلام بر شما!
باور کنید من این کلمات را از خود نگفته ام بعد از مصاحبه که باآقای خطاب داشتند,بنا بر اصرار این خانم بر پر گوئی و کلمات نا مفهوم که ایشان ابراز داشتند,معلوم شد که به نوع تکلیف آشفته گی دچار هستند و این عارضه را نه تنها ایشان بلکه اکثر ما افغانها داریم-حتی خود بنده و خوشداریم بسیار بگوئیم ومهلت بدیگران ندهیم-
ودلیلی وجود ندارد تابه ایشان تو هین کنم, منتها بگفته شاعر:
نگفته ندارد کسی بر تو کار
چو گفتی سخن پس دلیلش بیار
مقصد من اینست که که اگر دانش انسان بر کمال نباشد ادعای کل چیز بدون رانکرده و مردم را با کلمات نادرستی متهم به جنایت و خیانت نکندولو که ادعای شان درست باشد.
خوش بحال ایشان که مثل شمایان وکلای مدافع زیاد دارند,کاش من هم یکی ارین قماش وکلا میداشتم.
با عرض حرمت امید وارم از من آزرده خار نباشید.


اسم: Dr. K. Gharwal   محل سکونت: Vienna    تاریخ: 22.10.2010

It is really ridculous that courageous Malalai Joya is described as unpolite, offensive and finally as unbelieving woman, further it is pointed out too that she is talking always none sense every where.

Of course who is taking the courage to condemn such robber, thieves, killer and sold people by name like Mullah Rabani, Mullah Saiaf, Mullah Qanoni, Mullah Khalili, Mullah Fahim, Mullah Hekmatyar, Mullah double Abdullah, Mullah Gulabzoi, Mullah Ranjbar, Mullah olomi, Mullah Omar, Mullah Karzai, Mullah Ahmad Zia Masoud,.......etc. then is this person unpolite, cheeky and has no belief.

Between 1992 and 1996 was very heave conversation among the sold Mullahs about the women duties in official places, specially Mullah Saiaf mentioned, the women should be forbidden to work as TV presenter, because we the men will then animated, such attitude can have only and only psychopath and internal foul people, God no where forbidden that the women should not meet schools and universities, God no where forbidden that the women are not allowed to announce by name the killer, robber and criminals. We have to be proud on such courageous woman, who announce over the whole world the bitterness of our nation, we have to be proud on such courgeous woman who announced in Parliament that those killer, robber should not sit in this house of the nation their place is jail!

Trained Taliban tortured base on advising the women in bublic regular and at the present time are united all of them in Kabul since 2001 and their supporter Mullah Karzai ( he advised the company UNOCAL to support the Taliban with weapon and money at that time) is trying on advise to bring Mullah Omar back because he did his job excellent like those criminals did it in Kabul and it is time now to appear Mullah Omar with help of his supporter!

I am sure, courageous Malalai Joya would close her mouth, if such criticizing people would have courage to appear their voises and specify by name the dirty characters of those people. The country is burning every where because of those sold trained parasites since more than 31 years, no, those artificial religion and Afghans are silent fully even they want to stopp only this existed voice.

Why we are so deeply busy with women behavior?
Why we mistrust women so much?
Did we have any example that the women are not appearing as Moslem out side og home?

We men sold the country several times, we men killed innocent people since 1978 , we men made it possible to enter the foreigner into our country, we men made it possible that our country is burning still, we men damaged the Islam, we men are using Islam as weapon against the women to keep them our slaves in fact God forbid any kind of slaery, Qorane Sharif is misused always, we made Islam ridiculous in the world!

I hope very much that those criticizing people are going on the streets in USA, Europe with their closed eyes because there are working women and men shoulder on shoulder, they have to follow practical their Mullah preacher in Kabul!




اسم: افضل کندهاری   محل سکونت: ویرجنیا    تاریخ: 22.10.2010

بجواب آقای هارون!
با عرض سلام اولا بنده مدت بیست سال است که در امریکا هستم مانند جوالی های کابل کار میکنم ولی تابعیت ایجا را ندارم- در ثانی من به تابعیت آن خانم در کا نادا اعتراضی نکردم نمیدانم باعث نگرانی شما چرا شده است .
من مثالی زدم تا نظر مخالفان شان را بیان کرده باشم.
همچنان من حرکات ونشست وبر خاست و گفتگوهای این خانم را می نگریستم در هیچ موردی ایشان تخصص ندارندویاوه گوئی هم میکنند جز یک معلم ابتدائی چیزی بیشت نیستند,اما ادعای شان از هرکه بیشتراست.
در کالیفرنیاجواب خانمهای معترض افغان را داده نتوانستندونمیدانم که در پشرده ,به دروغ شخصیت دادن این خانم چه اسراری نهفته است. ویب سایت دارد دیگران برایش تبلیغام میکند پس معلوم است که ایشان خود اندیش با اراده ومستقل نیست و تا کاسه زیر نیم کاسه نباشد دیگرا برای کس تبلیغ رایگان نمکنندبا عرض حرمت خدا کند که خاطر مبارکتان را نیازرده باشم.


اسم: احمد   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 22.10.2010

آقای افضل کندهاری سلام
از گفتار و جملات فریبنده تان
دشنام دادن مردم ولو مخالفین ـ که کمال نیست
آفای کندهاری من نه این اهلیت را در خود میبینم و نه وکیل مدافع ملالی جویا هستم تا از وی دفاع نمایم.اما دلم را دروغ آدم های که خود را مسلمان مینامند و عقاید مخالفین خود را به سخریه میگیرند به درد میآورد.
آقای کندهاری مگر شما روانشناس هستید و تحصیلات تان در روانشناسی است که بدون صحبت کردن تشخیص میکنید که کی صحت است وکی خاطر آشفته؟
تا خود ما مرض روانپریشی نداشته باشیم دیگران را هیچگاه در آئینه خود دیده نمیتوانیم.اگر از صحت و سلامتی بر خوردار باشیم دیگران را نیز سالم و شاداب می انگاریم و از سلامتی دیگران احساس خوشبختی میکنیم.
آقای با سویه! من ندانستم که جنابعالی با کدام مدرک ، سویه و سواد دیگران را تعیین می فرماید.
اگر شعر ما است بی قافیه در این تنگناه این خودش کافیه
بیان حقیقت همش کار ماست خود این شعر آلات و ابزار ماست
اگر در سخنان خانم جویا ذرۀِ از حقیقت است این حرف دل مردم است و تا انتقام خون فرزندان شان از جباران از ملالی و ملالی ها دفاع خواهند کرد و شما گران فروشان متقلب از وی خوشتان نمیآید.
ملالی وظیفه خود میداند تاگران فروشان متقلب را رسوا سازد. و اما سخن پایانی شما که از دشنام دادن خوش تان نمیآید مگر در اسلام تان روا است تا یه انسانی که قران وی را اشرف مخلوقات گفته توهین روا دارید و صفت زشت چرچرک را از زرادخانه مذهبی تان به عاریه گرفته نثار مخالفین تان که بگفته خودتان کمال نیست حواله نمائید.
ملالی جویا خود مادر است و چقدر زشت است با زیر پاکردن کرامت انسانی، زنی را چرچرک بنامیم اگر من خدای نا خواسته مادر تانرا و یا خواهر تانرا یا یکی از محارم تانرا چرچرک بنامم و از دشنام هم بدم بیاید آیا من به شما دشنام داده ام و یا خیر؟
و یا اینکه من همه پدیده ها را به نام های اصلی شان یاد کرده ام
یا درود شاد و خرم باشید


اسم: پیغام   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 22.10.2010

عرض سلام خدمت انوری صاحب، به ادامۀ نظریات محترم امید از کابل عرض شود که بسیار کم شخصیت های مذهبی در دنیا وجود دارند که قلب شان بخاطر انسان و انسانیت بتپد نه به خاطر سیاست مذهبی، که یقینأ این شخصیت ها گذشته از اینکه مربوط به کدام مذهب هستند دست کمک، قلب مهربان، و زبان پاک و بیغرض دارند، که این کرکتر، خداداد بوده به مذهبی بودن هیچ ارتباط ندارد. و کسانیکه تحت نام مذهب نام انسان و انسانیت را از بطن پیدایش شان تا فعلأ لکه دار ساخته اند، هم مربوط به کرکتر خداداد شان بوده و است، یعنی مذهب نتوانسته که خون خداداد انسان را تغییر بدهد.از زمانیکه داد و گرفت بین انسان ها مروج شد، انسان ها بخاطر مادیات که ضرورت روز مرۀ شان بود بخاطر آن به جان همدیگر افتادند، با پیدایش مذهب گذشته از اینکه کمکی بخاطر توضع عادلانه بین انسان ها بوجود نیامد بلکه مذهب باعث مصیبت بزرگ برای بشریت شد، چنانچه تاریخ گواه غیر مستقیم آنست. خلاصه اینکه مذهب از شروع پیدایش آن تا فعلأ مشکل آفرین بوده تحت نام مذهب به گفته محترم امید انسان انسان را به مصیبت مبتلا کرده و اگر به نظر نظر پردازان مذهبی انسان گوش دهد مو به بدن انسان راست میشود، یعنی از نظر انسان هیچ منطقی در این ادیان وجود ندارد که انسان رهنمای برای زندگی خدا داد خود قرار دهد، که یکی از این ادیان هم مذهب اسلام است. ما اگر دور نرویم مثال های زیادآن را که تمام دنیای اسلام درآن ذیدخل اند در افغانستان می بینیم. مشخصأ از طریق تلویزیون ها، بخصوص تلویزیون های تجارتی که بخاطر بقاع خود پروگرام ها را بفروش میرسانند و انسان ها تحت نام عالم دین مذهب را وهشت و دشمن انسانیت برای هم زبانان خود معرفی میدارند که هیچ انسان عاقل به جز از نفرت و کینه دیگر چیزی نمی آموزد. دادن جان انسان و گرفتن آن تنها و تنها مربوط به خداوند پاک است و در مذهب واقعی به دست انسان است. آن تعداد کسانیکه از این موضع دفاع میکننداین را بدانند که عقل انسان روز به روز قادر به این موضوع شده که برای دادو گرفت خودراه درستی را پیدا کند و انسان از ادیان که باعث بربادی اش شده، فاصله گیرد. بااحترام از غلطی املائی معذرت میخواهم


اسم: هارون   محل سکونت: هالند    تاریخ: 22.10.2010

سلام،
محترم افضل کندهاری از ویرجنیا, گفته میتوانید شما بعد از چی‌ مدت تابعیت امریکا را گرفتند؟ در هیچ کشور دُنیا تا شرایط و زمان معین اقامت را سپری نکرده باشید تابعیت آن کشور را بدست آورده نمیتوانید!!
فرض کنیم که محترمه ملالی جویا در کانادا مسکن شده، دیگر چی‌ عیب دارد؟ اگر شما حق اقامت در امریکا‌ دارید و چرا خانم جویا در کانادا نداشته باشد که هر‌ لحظه زندگیش از دست قاتلان جهادی، ستمی، شورای نظاری، طالبی و کمونیستی در خطر است؟


اسم: Folad Safi   محل سکونت: Nangarhar_Galalabad    تاریخ: 22.10.2010

گفتمان پساقرآنی

هنريک م. برودر، برگردان از ب. بی‌نياز

معرفی کتاب: زوال جهان اسلام. يک پيشگويی، نوشتۀ حامد عبدالصمد، انتشاراتی درومر، مونيخ ۲۰۱۰

تاکنون هيچ مسلمانی طی سالهای اخير مانند حامد عبدالصمد اين‌گونه اساسی، راديکال و پيگيرانه اسلام را مورد نقد قرار نداده است. او خواهان اعلام ورشکستگی اسلام است، زيرا به اعتقاد او، اگر اسلام يک شرکت تجاری ‌می‌بود، خيلی وقت پيش ورشکسته شده بود.

از حادثۀ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به بعد نگاه ما نسبت به اسلام اساساً تغيير يافته است. اگر اسلام در گذشته برای ما دينی بود که ما فقط درباره‌اش کم می‌دانستيم، امروزه اين دين برای ما يک فرهنگ بيگانه‌ و هراسناک است.

چه ما اسلام‌دوست باشيم يا اسلام‌ستيز، چه ما بين اسلام و اسلام‌گرايی فرق بگذاريم يا نگذاريم، به محض اينکه از اسلام يا مسلمانان سخن به ميان می‌آيد، بلافاصله در ذهن ما، شهيدان عمليات انتحاری مجسم می‌شوند که می‌خواهند به بهشت بروند تا به ۷۲ حور باکرۀ خود برسند؛ به محض شنيدن نام اسلام ما به ياد اعدام‌های زناکاران و همجسنگرايان در ملای عام می‌افتيم، به ياد زنان حجاب‌دار، در برقه، در چادر و در عبا می‌افتيم، و به ياد دختر بچه‌هايی می‌افتيم که ختنه می‌شوند و دخترانی که قربانی قتل‌های ناموسی می‌شوند، به ياد متعصبينی می‌افتيم که خشم خود را عليه کاريکاتور هايی بيرون می‌ريزند که حتا يک بار آنها را نديده‌اند چه برسد به اين که آنها را درک کرده باشند.

ممکن است اين تصورات ما از اسلام و مسلمانان برای اکثريت مسلمانان بی‌انصافی باشد؛ ولی اين تصورات ساخته و پرداختۀ ذهن ما هم نيست، زيرا اسلامی که خود را به عنوان دين صلح معرفی می‌کند، هيچ‌گونه تصوير صلح ‌جويانه‌ای از خود ارائه نمی ‌دهد. ظاهرا- اگر بخواهيم محتاطانه بيان کنيم- اسلام در رابطه با کفار، چه در صفوف خود و چه در صفوف اديان ديگر، کشش معينی به خشونت دارد. و هم اکنون، ترس ما از اين است که اسلام در حال پيشروی است، که اسلام ما را به لحاظ اقتصادی و فرهنگی زير چرخهای خود نابود خواهد کرد و يک کارل مارتل هم وجود ندارد، که در برابر آن ايستادگی کند و بتواند در جنگی چون تورز و پوآتيرز (جنگ بواتيه / مترجم)، اروپا را نجات دهد.

حامد عبدالصمد معتقد است که همۀ اين فکرها و تصورات ما نادرست است، پايه و اساس ندارد، اسلام در حال پيشروی نيست، برعکس ما شاهد زوال يک دين هستيم که هيچ پاسخ‌ سازنده‌ای به پرسش‌های زندگی مدرن ندارد. بر خلاف برداشت ما، اين کارشناس علوم سياسی می ‌نويسد، نه تنها اسلام قدرتمند نيست بلکه:
... به سختی بيمار است و به لحاظ فرهنگی و اجتماعی در حال عقب ‌نشينی است. خشونت‌ دينی، اسلامی‌کردن فزايندۀ عرصۀ عمومی و اصرار بيمارگونه بر نشان دادن نمادهای اسلامی فقط واکنش‌های عصبی اين عقب‌ نشينی هستند. اين‌ها نشانگر آن است که مسلمانان اعتماد به‌نفس و آزادی عمل ندارند. رفتار و کردار مسلمانان به رنگ‌آميزی مأيوسانۀ خانه‌ای می‌ماند که در آستانۀ فروريزی است.

به نظر خيلی گستاخانه می ‌رسد، ولی حامد عبدالصمد می‌داند از چه حرف می‌زند. او پسر يک امام سنی مصری است که از همان کودکی با تعاليم اسلامی بزرگ شده است؛ قرآن را حفظ دارد، از اولين آيه‌ تا آخرينش. در سن ۱۸ سالگی به عنوان يک اسلاميست دوآتشه که هر روز امريکا و اسرائيل را لعنت می‌کرد برای تحصيل از مصر به آلمان آمد. او توانست گام به گام از ايمان به دانش رو بياورد؛ در حال حاضر او در مونيخ زندگی می‌کند، بجز عربی و آلمانی، به زبانهای انگليسی، فرانسوی و ژاپنی می‌خواند و می‌نويسد.

اولين کتاب او - وداع من با آسمان- يک گزارش آتوبيوگرافی دربارۀ رهايی خود اوست. کتاب دومش که موضوع اين نوشتار است، زوال جهان اسلام را مورد بررسی قرار می‌دهد؛ اين کتاب يک تحليل علمی و تفکر برانگيزی است از يک پديده که امروزه با برچسب بنيادگرايی اسلامی جهان را نفس‌گير کرده است. شکی نيست که حامد عبدالصمد نه منتقد اسلام و نه اصلاح‌طلب است که بخواهد اينجا و آنجا چيزی را تغيير دهد تا اسلام را با جهان مدرن سازش دهد.

اين به اصطلاح اصلاح ‌طلبان اسلامی جرأت ورود به مسايل اساسی فرهنگ و دين را ندارند. بحث‌های اصلاح‌گرانه را آغاز می‌کنند ولی تا به آخر ادامه نمی‌دهند. هيچ کس از خود نمی‌پرسد: آيا امکان دارد که به هنگام تولد اسلام نقصی رخ داده باشد؟ هيچ کس جرأت ندارد از خود بپرسد به راستی ما اصلاً امروزه به قرآن نياز داريم يا خير. هيچ کس جرأت گفتمان پساقرآنی را ندارد.

حامد عبدالصمد اولين مسلمانی نيست که خود را با اسلام درگير می‌کند. پيش از او کسانی ديگر اگر بخواهيم چند آدم معروف را نام ببريم- مانند سلمان رشدی و ابن وراق، نجلا کلک و سيران آتش به اين موضوع پرداختند. ولی هيچ کس مانند حامد عبدالصمد اين چنين اساسی، راديکال و پيگيرانه در سالهای اخير با اسلام برخورد نکرده است. گفتمان پساقرآنی که او جرأت گفتن‌اش را دارد، از هر نقد اسلامی فراتر می‌رود. او اين پرسش را مطرح می‌کند:
... به راستی جهان امروز اسلام چه چيزی که به درد مردم بخورد از خود به جا می‌گذارد؟ خدمات جهان اسلام در حوزۀ علوم دقيقه، هنر و معماری چيست؟ اين پرسش یا هيچ يا کم پاسخ داده می‌شود. آنچه که از تاريخ تفکر اسلامی باقی مانده است، به اعتقاد من يک بينادگرايی سازش‌ناپذير و غيرقابل‌ انعطافی است که ديگر نمی‌تواند در جهان مدرن دوام بياورد.

حامد عبدالصمد اسلام را يک ايده‌ سياسی توصيف می‌کند که ديگر خميرمايۀ خود را از دست داده است و به جز خشم و خشونت پاسخ ديگری به حوادث جهانی در چنته ندارد. و او اسلام را با تايتانيک مقايسه می‌کند که درست قبل از نابودی‌اش، مردم را در سالن کشتی با کنسرت‌ و موسيقی مشغول می‌کند تا به مسافران توهم يک وضعيت معمولی را القا کند. اگر اسلام يک شرکت تجاری ‌می‌بود، خيلی وقت پيش ورشکسته شده بود. آنچه که اسلام هم اکنون نياز دارد:
... اعلام ورشکستگی با موجودی همۀ اجناس باقی ‌مانده است. جهان اسلام بايد با توجه به اين موجودی سرانجام با بسياری از تصاوير تاريخی خود وداع کند: تصويرش از خدا، تصويرش از جامعه، تصويرش از زن، تصويرش از دشمن و تصويرش از الگوهای تاريخی.

حامد عبدالصمد يک کافر است که قصد از بين بردن اسلام را ندارد، فقط می‌خواهد آن را خصوصی‌ کند. مانند روشنگران مسيحی و يهودی که دست به خصوصی‌سازی اديان مسيحی و يهودی‌ زدند، تا آن اديان را از فروپاشی و دگماتيسم نجات دهند. برای حفظ معنويت درونی اسلام بايد آته‌ايست‌های مسلمان نيز وجود داشته باشند، درست همانگونه که آته‌ايست‌های مسيحی و يهودی وجود دارند که به خدا ايمان ندارند ولی به منشاء خود وابسته هستند. با اين وجود، در حال حاضر يک جمعيت آته‌ايست عرب وجود دارد که ايده‌ها و افکار خود را در اينترنت مبادله می‌کنند. و اگر روزی در آينده يک اسلام روشن‌شده و عقلانی بوجود آيد، آنگاه اين اسلام نه مديون نوشتارهای مسلمان‌پسند‌ کنونی در پاورقی‌های فرهنگی روزنامه‌ها بلکه مديون کافرانی مانند حامد عبدالصمد خواهد بود.

ما به روحانيونی نيازمنديم که ابن رشد (اورئوس)، کانت و اسپينوزا را خوانده باشند، ما به مساجدی نيازمنديم که در آنها نه تنها زنان بتوانند در کنار مردان بنشينند بلکه بتواند وعظ کنند. ما به شهامت بيشتر و کلام روشن نيازمنديم. اگر می‌توانستم، می‌گذاشتم که هر روز پنج بار کلام قصار روشنگران را از مناره‌های مساجد اعلام کنند: شهامت داشته باشند و خرد خود را به خدمت بگيرند!


حامد عبدالصمد در سال ۱۹۷۲ در حوالی قاهره زاده شد. او سومين فرزند از پنج فرزند يک امام سنی مذهب است. او در سن ۴ سالگی توسط يک جوان پانزده ساله مورد تجاوز قرار گرفت. او يک بار ديگر در سن ۱۱ يازده‌ سالگی باز هم مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفت، اين بار از سوی يک گروه از جوانان. در سال ۱۹۹۵ در سن ۲۳ سالگی با گرايشات ضد يهودی و ضد غربی برای تحصيل به آلمان آمد. او در آگسبورگ در رشتۀ علوم سياسی شروع به تحصيل کرد و از همين زمان نتایج دگرگونی در او آغاز شد. او دگرديسی دينی، سياسی و دوران کودکی خود را در کتاب اولش بنام وداع من از آسمان (۲۰۰۹) به نگارش در آورد. چاپ اين کتاب باعث شد که در مصر امامان عليه او فتوا صادر کنند. دومين کتاب او زوال جهان اسلام. يک پيشگويی است که رفتار و کنش‌های مسلمانان دو آتشه را نه به عنوان قدرت بلکه اوج ضعف آنها ارزيابی می‌کند. او با همسر خود، که نيمه اردونی- نيمه دانمارکی است، در مونيخ زندگی می‌کند.



اسم: افضل کندهاری   محل سکونت: ویرجنیا    تاریخ: 21.10.2010

سلام بر همه!
شنیدم که خانم جویا پناهده در کانادا شده و سند تابعیت در یافت نموده اند.
تداعی در ذهنم درین باب رخداد که گویند: نوابی زمانی والی ولایت فراه بود و آدمی بود با انظباط, و نرخ و نوا را خوب کنترول میکرد.
اما بازاریان گران فروش و متقلب از وی خوششان نمی آمد و از دستش بتنگ آمده بودند-
روزی یکی از ایشان بدیگری گفت خبر داری که والی فراه( نوابی )وزیر شده است ؟آن دیگر با ابراز مسرت گفت خدا کند که صدراعظم مقرر شده باشد خو از فراه گم شود-
و حالا مخالفان وی خواهدن گفت-
برین مژده گر جان فشانیم رواست
که این مژده آسایش جان ماست
از نظر من این خانم خاطر آشفته در حین گپ زدن به چرچرک شباهت داشت تا یک خانم مدلل ودانشمند-
من نمی دانم از همچو خانمهای بیسویه برای چه منظور تمجید میشود؟
دشنام دادن مردم ولو مخالفین - که کمال نیست.
مبرهنست که حمایه از همچو اشخاص چه زن و چه مرد خالی از همفکر گرائی و قرابت های پارتی نیست, خداوند شفا نصیب ما و شما افغان های عزیز بکند.
و به خانم لیلی نیز باید عرض کنم که:رابعه عدویه صحابه نیست بر خلاف ملالی جویا که عقیده دینی ندارد از عرفای زبده و جلیس حسن بصری رحمه الله میباشند.
آن هم زن بو د و این هم( ببین تفاوت ره از کحاست تا بکجا)



اسم: اميد   محل سکونت: کابل    تاریخ: 21.10.2010

ترا بخدا از این اسلام که بخاطرش وطن خودرا که دوستی به آن جز ايمان گفته شده، به ویرانه تبدیل کردیم، هستی ملی اش را به نام همین اسلام غارت کرديم، مردم پاک نهادش را به نام این و آن چپه و راسته حلال کردیم و کشتیم، دروازه های علم و معرفت را بسته و فرزندان خو د را زهر پاشی کردیم, به نام اسلام در دروغ گفتن دست شیطان را از پشت سر بسته کرديم، به نام اسلام برای کشور های بیگانه مزدوری کردیم و وطن خود را برباد کردیم.همه میگن خطا در اسلام نیست بلکه در مسلمانی ماست، پس اگر چنین است شما برای من یک مسلمان راستین را که او دروغ نگفته باشد، به نحوی دزدی نکرده باشد، به نحوی به ناموس دیگران به شهوت ندیده باشد، ظلم نکرده باشد و یا حد اقل از اسلامیت آگاهی انسانی داشته باشد در همین تمام کشور های اسلامی برایم نشان دهید. بنیاد اسلام توسط شیاطین لرزان شده حالا صرف نفرین بر عمال شیطان های که در راس قدرتند کفایت میکند تا از اسلام امروزی تجلیل کنیم.
واقعیت اسلام در تمام کشور های دنیا چنین است. از اسلام ریشخند جور شده. هر **** بنام دفاع از اسلام بشریت را کله د کله ساخت و دستاورد های بشریت را به قرن حجر می برند.
با احترام


اسم: لیلی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 20.10.2010

حرف رابعۀ عدویه ازجملۀصحابۀبزرگ است که گفت :
اگر مرا دست بودی تمام آتش دوزخ ترا در بهشت تو می انداختم تا مردم نه بخاطر رشوت بهشت و نه ترس ازدوزخ، ترا فقط با عشق پرستش میکردند.


اسم: حاجي امین   محل سکونت: بلجیم    تاریخ: 20.10.2010

د درانه او ښکلي پورتال جرمن اونلاین څخه په منني چي د ملي او ولسي خبرو اترو مناظره جوړوي .
که موږ افغانان لږ ځیر سو نو له مذهب څخه به د نړیوالو ، د منطقی د هیوادونو ، د مسلمانانو او افغانانو لید او لیدلوری راته څرګند سي . زه فکر کوم چي که مذهب د ځان غوښتني له عینکو تفسیر او تعبیر نه سي نو ټوله مذهبونه او عقاید یو د بل په څنګ کي ژوند کولای سي . مذهب او عقیده د انساني ژوند د ترتیب او نظم یو شکل دۍ خو که دا عقیده په سیاسي نا مشروع لارو او بیا د شخصي ګټو او استخباراتي بازویو وسیله سي نو انسان دښمنه وسیله تری جوړیدای سي . زموږ په ګران هیواد افغانستان کښي له عمرونو د مختلیفو ادیانو اوسیدونکو څنګ پر څنګ ژوند کړۍ دۍ . زموږ د دهراود په ولسوالۍ کښي زموږ هندو او سیک وروڼه اوسیدل ، نه یی چا درمسال ته په بده کتل او نه هم د ټولني څخه لیري اوسیدل او لا دا چي د ښه نوم او نښان خوندان وه . اوس چي د فلسطین ، الجزایر ، سعودي عرب او غربي نړۍ جنګ افغانستان ته تللۍ دۍ او یا ووایم دا ټول د خپلو ګټو لپاره په افغانستان کښي جنګیږي نو زموږ په مذهب ناپوه وګړي یی د خپلو ګټو لپاره استخدام کړي دي . هري ناروا ته روا او هر غیري اسلامي کار ته اسلامي خطاب کوي . د ناپوهۍ او جهل دا عرب ټیکه داران دي چي خدای هم پیژندلي او د دوۍ رهنمایی ته یی په لکهاوو پیغمبران رالیږلي دي .
زه د دی نه علاوه چي هر خشن او انساني ضد عمل غندم ، دا وایم چي غوا توره شیدي یی سپیني دي . د پاکستان اسلامي جمهوریت !؟ د ایران اسلامي جمهوریت !؟ د سعودي اسلامي باچاهي !؟ او زموږ اسلامي ګوندونه!؟ او په نامه مسلمان طالیبان !؟ به خدای ج زموږ ولس ته داسي رسوا کړي چي ټوله نړۍ به نفرین پر ووایی .افغانستان د خدای د دی هستۍ غړۍ دۍ او یوه ورځ به د خدای د دی هستۍ د خلګو سره سیال سي
د یوه انساني افغانستان پر لور
تل دي وي افغانستان
ژوندي دي وي افغانان


اسم: محمد زمان   محل سکونت: ایران    تاریخ: 20.10.2010

آمدند و به ما ز دین گفتند
آمدند و به ما ز دین گفتند
صبح تا شب، از آن و این گفتند
جای تبلیغ عشق یا ایثار
قصه هایی ز خشم و کین گفتند
دشمن زنده را رها کردند
لعن و نفرین به مومنین گفتند
جای فکری برای آینده
از گذشته به سوز دین گفتند
جای فکری برای این دنیا
از جهان های واپسین گفتند
دشمن زنده را رها کردند
لعن و نفرین به مومنین گفتند
صبح تا شب ز مرگ دین خواندند
خودشان،ترک علم و دین گفتند
خودشان، رهزنان دین بودند
غرب را دزد در کمین گفتند
چارده قرن، صد فرقه شدند!
دیگران را چرا لعین گفتند؟
خنده دار است دشمنان دین
سخنانی چه آتشین گفتند
این خوارج، به اسم حزب الله
نام خود با خدا قرین گفتند
فکر اینها شبیه شیطان است
چهره ها نیز اینچنین گفتند
گوش خرها به پای منبرها
مفت دیدند و یاسین گفتند
نام علامه را عَلَم کردند
پوشش جهل را چنین گفتند
جای پرداختن به اصل دین
چارده قرن، فرع دین گفتند
مغز اسلام را تهی کردند
آن فقیهان که اینچنین گفتند
بر شما در ستیز با اسلام
کافران نیز آفرین گفتند
ره به بیراهه می برند این قوم
گرچه از رب العالمین گفتند
وه چه شیطانی است این افکار
گرچه با ناله ای حزین گفتند
فکرشان، تیره بود و بیهوده
ذکرشان را به قصد کین گفتند
جاهلند و به نام اهل البیت
سخنانی به کفر، عجین گفتند
سخن عقل را کفن کردند
حرف احساس را یقین گفتند
دوست چین و شوروی گشتند
تَرک اسلام و مسلمین گفتند
هر چه دولت که کافر و گبر است
با شما یار و همنشین گفتند
پشت پرده چه کارها کردند
آمدند و به ما ز دین گفتند


اسم: جمشید   محل سکونت: قم- ایران    تاریخ: 19.10.2010



نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد= ای بسا غرقه که مستوجب آتش باشد


اسم: مرضیه ناصح   محل سکونت: مزار شریف    تاریخ: 19.10.2010

برادر ما احمد سرور جان درست میگویند.من خود بار ها شاهد بوده ام که هرگاه یک ولسوال یا یک قوماندان امنیه یایک رئیس پولیس یا هم یک مسول امنیتی در یک گوشه افغانستان ترور یا کشته میشود حتما با وی یکی یا دو فرزندش و دو یا سه نفر برادر زاده هایش بقتل میرسند.در اخبار رادیو و تلویزیون در مورد گزارش میشود که ولسوال یا قوماندان امنیه و یا.....هنگامیکه بصوب دفتر کار خود روان بود در اثر انفجار بم کشته شد و همرای وی دو پسر و سه برادر زاده اش نیز بقتل رسیدند. شما خود قضاوت کنید زمانیکه این اشخاص بصوب کار شان روان اند،پسران و برادرزاده های شان در موتر رسمی حکومتی چه کار میکردند که بقتل رسیدند.آنها همه بادیگارد های آن جنابان اند.لطف نموده به اخبار مراجعه کنید. در مورد عطا محمد نور والی مزار شریف خود معلومات کنید که به چه تعداد افراد فامیل و اقارب خود را در اطراف خود جمع نموده و در مزار شریف چه میگذرد.من بیشتر از این نمی توانم بنویسم چون شرایط برای ما مردم بسیار سخت آمده است.هیچ متاثر نباشید اگر یک دو مسجد قابل سوال تخریب یا منفجر میشود.میگویند در جنگ حلوا بخش نمی شود.


اسم: انسان   محل سکونت: زمین    تاریخ: 19.10.2010


سرودی از م ج




خـُمـره بـه دوش

هنوزخبرشوم تاخت مغول، به گنبدقابوس نرسیده بود
که بسیاری ،
سفالهای زیبای خودرا بیرون ازشهر،
درخمره هائی به خاک سپردند ،
وراه غربت درپیش گرفتند
تا هنگام بازگشت ، زندگی را با آنها زیبا سازند
ولی آنها درغربت ، مُردند
وسده ها بعد، عتیقه فروشان ازفروش آنها توانگرشدند
وآن سفالها، درغربت،
درموزه های فرنگ، چشم به راه غریبانی هستند
که روزی به امید بازگشت به میهن،
آنهارا درخاک نهفته بودند.

ولی پس از قادسیه دوم
آنچه را به غلط ، انقلاب هم خوانده اند
باغی را که مادرم با دستش پرورده وبا خونش سرشته بود
خانواده شریفم ، فروبلعید
وخانه ام را اسلام به غنیمت بُرد
ومن خمره ام را به دوش گرفتم
وشهربه شهر با خود میبرم
خمره ای که ازخاک مهربه میهنم ساخته شده است
ودراین خمره می نشینم ومیاندیشم ومیسرایم
وبردیوارهای این خمره ،
اندیشه های مستی زایم را می نگارم
واز آن نفرت دارم که
سایه آن خدا ،
که با بانگ بلند، دم ازاحسان میزند
تا بیشرمانه برباید و بچـاپـد،
وازرحم میسراید ،
تا با سختدلی بکـُشد و بیازارد
براین خمره من بیفتد .

و هنگامی خواهد رسید که
افکاری که دراین خمره ، تخمیرشده اند
مردم را ازآزادی و سربلندی، مست کنند
و برفتار جوانمردانه سیامک وایرج وسیاوش بیانگیزند

من آنروز را اکنون درپیش چشم خود می بینم که :
شراب این خمره ،
به جام آنانی ریخته خواهد شد
که خود را ناحق میشمارند
چون ، از همیشه حق داشتن وبه حق بودن ،
شرم دارند ،
وحق ناچیزی را هم که بی حقان دارند، میستایند

شراب این خمره ،
درجام کسی ریخته خواهد شد
که به اوج صداقت رسیده است
ودریافته است که
حقیقتی را که روزگاری او درجهان با زورگسترده است
به رغم پیروزی و کامیابی جهانیش ،
دروغ است .

شراب این خمره به جام آنان ریخته نخواهد شد
جهانی را میدهند، تا خود ، دوست داشته بشوند
بلکه درجام آنانی که
دوست میدارند،
ولو هیچکس ، آنان را نیز دوست ندارد

شراب این خمره به جام آنان ریخته میشود
که برای خریدن آوازه ای بزرگ ،
خود را دور نمی ریزند .

شراب این خمره به جام آنان ریخته میشود
که با علم خود ازخدا ،
خدا را نمی کـُشند
وبافلسفه وجهان بینی خود ،
تخمه های تفکررا در روانها ، نمی خشکانند
وبا ایمان خود ،
دین وایدئولوژی خود را ، نا بود نمیسازند

شراب این خمره درجام آنان ریخته خواهدشد که
درهرچه نامعقولست ،
حکمت ، نمی بینند
ودرهرشـرّی ، راهی به خیر نمی یابند
وبا سست یافتن دلائلی که برای حقیقت آورده میشود
ازحقیقت ، دست نمیکشند
وبرای جـُستن حقیقت ،
رهبر به حقیقت نمی جویند
ومانند جوانمردان ،
نیاز به شاهد برای بزرگواریهای خود ندارند.
وبی تماشاچی نیز ،
ازپس کاری پهلوانی، بر میآیند
ودشمن کسانی نیستند،
که هم آرمان او نیستند
وبا عشقی که به مردم میورزند ،
مردم را، برده خود نمیسازند

شراب این خمره به جام آنان ریخته خواهدشد که
برای معرفت
حتا نزد اهریمنی که همسایه اشان هست ، میروند
ولی سخنان خدارا هم مانند سقراط
نا آزموده ، نمی پذیرند
وازحقیقتی که برای پیروزیش ،
دروغ میخواهد،
روبرمیگردانند .

شراب این خمره به جام آنان ریخته خواهدشد که
اخلاق خود را نقد میکنند
تا به اخلاقی برتر، راه یابند.
فلسفه خود را رد میکنند،
تا آزادانه بیندیشند ،
خدای خود را نفی میکنند
تا درخود ،
تخم خدائی بهتر بکارند .


اسم: انسان   محل سکونت: زمین    تاریخ: 19.10.2010

و خدایی که در این نزدیکی نیست

جهنمی
البته بهترازبسیاربهشتی ها

صبح های سرشار از نگرانی من برای شروع روز جدید و ظهر های مملو از دغدغه و گرفتاری و در نهایت شب های پر از خستگی من که همه ی این نگرانی ها و دغدغه ها و خستگی ها ، سال هاست مرا دنبال می کنند ؛ نشان از این دارند که من دچار یک روزمرگی شده ام که خیلی هم خودم را مقصرش نمی دانم .

معمولا زمان زیادی را در روز را برای تفکر به آنچه تا کنون کسب کردم و قصد دارم از این بعد کسب کنم ؛ صرف می کنم که گاهی اوقات هیچ چیز کسب شده ای را نمی یابم و این تفکر به آینده را نیز بی معنی می سازد چرا که امروز من آینده ی دیروزم بوده و هیچ شده ؛ که چیزی که در این بین بیش از همه چیز ناراحت کننده است این است که من برای بهبود زندگی تلاش کردم و در هر تلاش مانعی ساختگی سر راهم قرار گرفت .

در سنین کم با سختی های زندگی آشنا شدم و فهمیدم همیشه در آسایش کودکی قرار نخواهم داشت اما هذگر نفهمیدم که چرا با تمام گرفتاری هایی که دارم و خود حلال این مشکلات هستم باز هم با هر گفتگو با دوستان یا آشنایان می شنوم که باید شاکر باشم شاکر باشم برای چه ؟ برای دیروزی که نفهمیدم چطور گذشت و امروزی که تباه شده و آینده ای که تمامش برایم مجهول است ؟ سن زیادی نداشتم وقتی که پا به شفاخانه ها گذاشتنم و مفاهیم بیماری و مرگ را از نزدیک در شفاخانه ها و هلال احمر ها احساس کردم وقتی مشکلات به سراغم آمدند تصمیم مبارزه گرفتم و با سختی ها جنگیدم ؛ من تصمیم داشتم که با هرچه که امروز مرا به عنوان یک جوان افغان تباه کرده و مرا دچار این افسردگی و سردرگمی کرده مبارزه کنم ولی حتی در این مبارزات هم رد پایی از خدایی ندیدم که حامی افراد عادل باشد و از ضعیفان پشتیبانی کند .

در تمام طول زندگیم هر روز به خاطر دارم که ضعیفان ، ضعیف تر شدند و زورگویان قدرتمند تر و این در تفکرات من تبدیل به یک مساله ی روتین شده که اگر خدا باشد ؛ چطور اجازه می دهد که بندگانش اینچنین اسیر و قربانی شوند و جز سکوت و فراهم کردن همه چیز برای افزایش قدرت چپاول گران هیچ کاری نکند ؟ آنچه از معارف ها و کتب دینی مکتب و پوهنتون به خاطر دارم ؛ همه و همه خدا را عادل جلوه می کردند پس چرا از این عدالت هیچ چیزی نصیب ما نشده ؟ اینهمه فقر و فلاکت ، اینهمه کشتار و زندان و حق کشی ، اینهمه فشار و اختناق و خفقان کافی نیست برای اینکه صدای خدای عادل و مهربان ما را به درد آورد ؟ از آن بالا اینها را آنقدر کوچک می بیند که هرگز تصمیم نمی گیرد برای من و امثال من که حتی نمی توانیم با نام خودما بنویسیم کاری انجام دهد

من هرچه گشتم خدا را در این اطراف پیدا نکردم ولی وقتی به آن سوی مرز ها نگاه می کنم و آسایشی را در بین مردم آنجا می بینم که شاید بیش از آن آرامش و آسایش حق مردم کشور ما بوده ؛ با خود می گویم که اگر این جبر جغرافیایی من را در آنجا قرار داده بود ، امروز دلیلی داشتم برای اینکه خدا را حقیقت بدانم ولی امروز در این کشور خدایی نمی بینم که اگر به وجودش ایمان آورم بی شک از او نفرت خواهم داشت به دلیل این سال های سکوتش پس خودم را اینگونه راضی می کنم که لااقل خدایی در این نزدیکی ها نیست و اگر هم باشد در آن نزدیکی هاست و به ما نگاهی نمی کند


اسم: احمد سرور   محل سکونت: کابل    تاریخ: 18.10.2010

نباید فراموش کرد که در نظام کنونی مسجد و ملا و ملا امام هم با سیاست و جنگ سالار و قاچاقچیان هیروین درتبانی باهم دیگر قرار دارند. ملا امامان اکثرا افراد اجیر شده جنگ سالاران و دربسا مواقع از خویشاوندان و اقارب آنها اند. بادیگارد ها و محافظین مسلح بیشمار والی صاحبان کنونی از اقارب نزدیک به آنهاهستند چون آنها به هیچ کس دیگری خارج از حلقه خویشاوندان خود اعتماد ندارند. پس وقتیکه یک جنگ سالار در یک مسجد کشته میشود، همه افراد ایکه در آنجا بقتل میرسند بشمول ملا امام و چلی و افراد حاظر در آن محل به نحوی در پیوند با همان جنگ سالار قرار دارند.پس باکی نیست اگر چنین عملی در چنان مساجدی صورت گیرد.


اسم: انسان   محل سکونت: زمین    تاریخ: 17.10.2010

مرا بـبـوس

من برای پاداش عمل نیکم
بهشت را نمیخواهم
نشان افتخار ، نمیخواهم
افزایش مزد ، نمیخواهم
نام نمیخواهم

من نگاهی بزرگوارانه میخواهم
که با گرمی مهر، آن را بپذیرد
من ، بوسه نگاه را میخواهم
و نگاه ، بوسه چشم است


من، آن اندیشه را نمیخواهم
که مرا درپنجه میگیرد ومیفـشارد
من آن اندیشه را نمیخواهم
که مرا افسون میکند و دردام خود میاندازد
من آن اندیشه را نمیخواهم که برمن چیره میشود
وبه پیشواز اندیشه ای میروم
که خـرد م و روانم را را ببوسـد


تو پهنه بینش خود را برای من نگشا ونگستران
ومرا خیره تماشای دستگاه پهناور فکرت مکن
تو معرفت خود را ، در یک اشاره به من بگو
وبا یک اشاره، جهان معرفت تو، مرا خواهد بوسید
وبوسه معرفت ، اشاره است


وطومار بی نهایت دراز تاریخ را برایم مخوان
تا مراازتکرارجنایتهاوسختدلیها وخیانتها، خسته کنی
فقط ازبرخی پهلوانان وپیشآمدها یادی کوتاه کن
که به من امید ونشاط می بخشند
وبگذارتا تاریخ مرا ببوسد
و پهلوانان داستانی، بوسه های تاریخند


ومن آزادی را بیش ازحقیقت، دوست میدارم
و حقیقت، بی آزادی ، دروغست
چون حقیقت، میکوشد که مرا فراگیرد
ومرا درگستره ای که بیکران می نامد ،زندانی میکند
وحقیقت، درسراپای من ، جا میگیرد
حقیقت درمن، نیایشگاه خود را میسازد
ومرا ازخانه ام بیرون میکند
ومن هیچگاه نمیتوانم ازچنگ حقیقت، خود را برهانم
ولی آزادی ، فقط بوسه ای به من میدهد


من، ازوجدانی که دین واخلاق درمن ساخته اند، درعذابم
چون هرگاه میخواهد مرا ببوسد
مرا با نیشهای گزنده خود از هم پاره پاره میکند
من همیشه لب نازک و با نمک وجدان را می بینم
ولی دندانهای تیزش، پوشیده اند
دندانهای تیزوبرنده اش را روی جگرم میگذارد
وخونی که ازنهادآفریننده ام میجوشد
تا به پایان میمکد
ومرا برضد فطرتم میشوراند
وچشمه تاریک درونم ،
اززهروجدانم، آلوده وناگوارامیشود
وایمان، به من یاد میدهد
چگونه یک آموزه را گاز بگیرم
وفلسفه ،
به من راه بوسیدن آموزه ها وجهان بینی هارایادمیدهد



سلیمان میگفت : یک پاسخ خوب مانند یک بوسه است
ولی سقراط میدانست که
یک پرسش خوب ، خود ِ آن بوسه است
وپرسش خوب ، بوسه اهریمن است

ویک پرسش خوب ،
بوسه ایست برجائی پنهانی
که ما هرچه میگردیم، آن گوشه را نمی یابیم
وآن گوشه مجهول ،
همیشه میخارد و میسوزد
وما نمیدانیم کجارا بخارانیم وکجارا مرهم نهیم
فکری ناچیز، خیالی دورافتاده ، احساسی خوار
آن جای مجهولند
که ناگهان با آن بوسه
درپهنه روان وضمیر، میگسترد


نیای ما رستم ، که درنبرد با اسفندیار
برای نجات آزادی ، از تعصب دینی
خسته وکوفته شده بود
با بوسه ای از سیمرغ ، ازنو بپا خاست
سیمرغ با مالیدن پرش، برتارک سر رستم
اورا یکبار بوسید
واین بوسه، آغاز نوزائی روان ِما
درجنگ ، رویاروی هرگونه استبداد دینی شد

وما که فرزندان سیمرغیم
خدائی نمیخواهیم که برپشت ما ،تخت قدرت خودرابنهد
که برماداوری کند وحسابرس تباهکاریهای ما باشد
وخدائی نمیخواهیم که به مادرس حقیقت بیاموزد
وخدائی نمیخواهیم که گناهان مارا بیامرزد

ما خدائی چون سیمرغ میخواهیم
که مارا با پرنرم ونازکش ببوسد
و آتش نهفته در درون مارا ازسربرافروزد
که سخنش، اندیشه اش
همه بوسه باشند
تا به او هرپگاه بگوئیم که : مارا ببوس
وخدائی بوسیدنی داشته باشیم
خدائی که لب برلبش می نهیم
واو، فراموش میکند که خداست
وما به یاد میآوریم که
با آن بوسه ، خدائیم


اسم: احمد   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 16.10.2010

آقای انوری تمام کار های طالبان سوختن وبستن وکشتن است. اما سوختاندن تا سوختاندن فرق دارد و اگر کسی خانه ریا را بسوزاند کار نیکی انجام داده است. همچنان کشتن تا کشتن فرق دارد شما خود شاهد هستید که چقدر انسان مظلوم سر زمین من و شما توسط همین جنایتکاران باند ربانی و گلبدین به شهادت رسیده تا محکمه مردمی که روشنفکران مطرح میکنند هنوز صد سال دیگر وقت مانده و عمر من و شما کفایت نخواهد کرد تا شاهد مجازات یکی از این آدم کشان باشیم
چه باک که یک قلاده از بین این همه خلقی پرچمی و اخوانی کم گردد مگر با مرگ یک جانی زمین به آسمان خواهد خورد.
با سلام و درود شاد و موفق باشید



Copyright by AFGHAN GERMAN ONLINE all rights reserved