Skip to main content

تحليل ها و پيام ها

Go Search
صفحه نخست
خبرونه
تحليل ها و پيام ها
آثار علمی و تحقیقی (حبیبه)
مرکز دیجیتال سازی کتب
مدیریت تحلیل ها و اخبار
قاموس کبیر افغانستان
  
افغان جرمن آنلاین > تحليل ها و پيام ها  

نظریات شما درمورد مطلب آتی:
  آیا واقعاً افغانستان به یک دیکتاتور نیاز دارد؟    نویسنده:  سید هاشم سدید

 
اسم: دوست   محل سکونت: گذرگاه هرات    تاریخ: 31.10.2008

چناب سید هاشم سدید و معزز محترم محمد نعیم بارز:

من با کمال هلهله و شادی های زاید الوصف دیالوگ شما را تعقیب می کنم. شما جناب بارز هیچ کاری نکرده اید که حال از آقای سدید معذرت خواهی کنید و نه هم من در آغاز بحث بالای بینی آقای سدید وار کردم که بینی او را اوگار کرده باشم. وقتی منطق لنگیدن گرفت، تهمت زنی هم گرمتر می گردد. مشکل ما مشکل فرهنگیست. ما متاسفانه فرهنگ دیالوگ را تا هنوز فرا نگرفته ایم.
در مورد اینکه آقای سدید می خواهد دیموکراسی را از طریق دیکتاتوری تعمیم بخشد، کار نیک است اما عقلا و منطقا این کار ممکن نیست. در نظام دیموکراسی قانون بشکل بیرحمانه تطبیق می گردد. در نظام دیموکراسی هیچ جائی برای دزدان و رهزنان که امروز بالای سرنوشت مردم افغانستان توسط امریکا تحمیل گردیده است، دیده نمی شود. امروز از اثر دیکتاتوری غرب و از برکت امریکا و غرب مردم افغانستان از نعمت دیموکراسی محروم گردیده اند. برای نجات مردم افغانستان از این معضله راهی جز تطبیق دیموکراسی بشکل بیرحمانه آن نیست.
ما متل معروف وطنی داریم که خون با خون پاک نمی گردد. ما خون را می توانیم با آب بشوئیم. در این متل مقصد از خون دیکتاتوریست و مقصد از آب همان دیموکراسیست.
عیب در دیموکراسی نیست، هر عیب است در عمل و طرز فکر ماست.


اسم: محمد نعیم بارز   محل سکونت: فرانسه    تاریخ: 30.10.2008

برادر بسیار محترم آقای سید هاشم سدید با وجودیکه قهر هستید لطفاً احترام صمیمانه ام رابپذیرید !
من هرگز چنین انتظار نداشتم که در پایان بحث شما برنجید. اینکه صریح و تند و تیز به نوشته های شما برخورد کرده ام معذرت می خواهم هدف روشن ساختن مسایل بوده نه چیز دیگر میدانم که در اخرین تحلیل، شما در فکر نجات مردم و کشور خود هستید، افراد مثل شما قابل قدر و ستایش است. ولی من از بحثی که با شما داشتم آنرا بیهوده نمیدانم، امیدوارم در آینده بازهم از این بحث ها باهم داشته باشیم البته با رعایت احترام متقابل.
باعرض واحترام مجدد خداحافظ


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: 29.10و2008    تاریخ: 29.10.2008

محترم آقای بارز سلام،
من فکر میکردم که شما متوجه نکته ها خواهید شد، ولی افسوس که شما هم از جمله کسانی هستید که هر نکته باید برای شان تا حرف اخر باز شود. بهتر است در همین جا این مناظره را پایان ببخشیم.

فقط یک نکنه رامیخواهم به عرض برسانم که من همانطور که بار بار یاد آور شده ام با تمام وجودم یک انسان دیموکرات هستم. انتقاد من از دیموکراسی،انتقاد از دیموکراسی موجود وعیب های آن است؛ و شیوه های کاربرد نادرست آن و سئو استفاده هائیکه از آن می شود، نه کلاً از دیموکراسی.

در قسمت آلمان یا کلاً جهان سرمایداری باید به عرض برسانم که دیدن بدبختی های مردم با چشم ظاهر ممکن نیست. برای این کار هم چشم عیان بین کار است و هم احساس و عاطفهءانسانی!

ضرور نیست که وقتی انسان از دیموکراسی یا از دین و سوسیالیزم و کمونیزم و ...حرف زد باید دیموکراسی و دین و سوسیالیزم و کمونیزم، یا هر دید و اعتقادی که داشت، را با همه عیب هایش به اوج آسمان بلند ببرد و یا آنرا به کتاب مقدس تبدیل کند. فرق بین شما و من همین است،یک،یک نوشته های من شاهدهستند،که من هیچ یک تفکر و ائدیولوژی رابه سرحد مطلقیت نرسانده ام.در هر کدام چه دیموکراسی موجود و چه آن چه به نام سوسیالیزم یا کمونیزم در جهان ـ تکرار میکنم که در جهان فکر میکنم روسیه و چین و افغانستان هم جزجهان ماخواهدبود ـ گذشت، همه عیب داشتند و عیب دارند. دیموکراسی غایت مطلوب من است در یک جامعه سوسیالیستی. ولی نه دیموکراسی بوش و بلیر و تاچر و ...

من با دید و تجربه ای که دارم برای نجات مردم افغانستان از دست جانیانی که همه میدانند که چقدر جنایت نموده اند یک دیکتاتوری باهمان مفهوم اصلی واولیه اش و همان پروسیجری که آن ها انتخاب میشدند،ولی نه از راه پارلمان که با رای مستقیم مردم، آن گونه که من آنرا تعریف می کنم و نه آن گونه که شما آن را معرفی می کنید می خواهم. شما که دیموکراسی رابه همین حالت فضیحت بارش میخواهید،کار شماست. دیموکراسی من باید، هر زمانی که مییآید، از تمام جهات انسانی باشد و کامل و اصلاح شده و عادلانه!

شما جامعه آلمان و فرانسه و انگلستان و امریکا و ... را با افانستان و پاکستان مقایسه میکنید، ولی من آن را به یک جامعه ائدیالی که من ازآن تصور دارم، مقایسه میکنم. اگر عیبی در آن میبینم با مقایسه با آن جامعه که تا حال تجربه نشده، میبینم؛ نه اینکه آنرابا پاکستان و افغانستان و سومالی و شوروی و ... مقایسه کنم. این موضوع را شاید ده بار بیشتر در نوشته هایم تذکر داده باشم. جامعه ای که در آن همکاری و همیاری و هارمونی کامل میان انسان ها بر پایه احترام متقابل بوجود آمده باشد.

در این جامعه هیچ دیکتاور، نه به تعبیر من و نه به تعبیر شما وجود نخواهد داشت. در این جامعه هم آزادی است و هم حق انسان احترام میشود.حکومت نیز بوسیله مردم و برای مردم بمیان مییآید.

تصور آن، چون پای مرغی ما تنهاو تنهابه میخ دیموکراسی عیبناک موجود بند است، کمی مشکل است. من ایمان دارم که بالاخره همین انسان درحدی از خودآگاهی خواهد رسید که آگاهانه و نه از روی اجبار و انقلاب و کشتن و بستن چنین جامعه ای را بوجود خواهند آورد. شاید هم تخیل یا آرمان باشد، ولی تخیل وآرمان شرینی است و من با همین تخیل و آرمان زنده وخوش هستم. دگران هم حق دارند باآرمان های خویش زنده و خوش باشند.

از شوروی یا روسیه سخن بمیان آوردن چه معنی دارد؟ مگر من در جائی از روسیه یا شوروی یا چین و آلبانی و یوگوسلاویا و کوبا یا سیستم های این کشور ها دفاع نموده ام. اگر فرض محال دفاع هم کنم اول این آزادی را بخود میدهم، همان گونه که به دیگران این حق را میدهم که از باور های شان دفاع کنند؛ دوم قبل از اینکه به دفاع از کسی بپردازم، کلاهم را پیش رویم میگذارم و تا جائی دفاع میکنم که حق است. مطمئین باشید که هیچگاه از هیچ باوری جزم اندیشانه دفاع نخواهم کرد. دفاع جزم گرایانه از چیزی را با شناختی که از شناخت و جهان دارم، با شناختی که مرا به آن پایه ای از شناخت رسانده که دعوای شناخت را توهین بخودم می دانم، برای من هرگز معنای نخواهد داشت. من هیچگاه حاضر نخواهم شد که چنین توهینی را بخود روا بدارم.

یکی از دلایلیکه تا امروز تنهای تنها، با یک سر و یک کجکول، مانده ام هم همین است که همواره از مطلق گرایان در گریزم و با مطلق گرائی در ستیز.

میگویند که اگر در شهر کس است، همین یک حرف بس است، و الا همین قصه خواهد بود و همین من و شما و همین تکرار کردن یک مطلب هزار بار. ما لب میبندیم، شما بگوئید هر چه دل تان میخواهد!

بهروز و کامیاب باشید


اسم: محمد نعیمبارز   محل سکونت: فرانسه    تاریخ: 29.10.2008

محترم اقای سید هاشم سدید باعرض سلام مجدد!
آقای محترم ما نباید دو پهلو سخن گفته و از اصل موضوع طفره رفته و بحث را بکجرا بکشانیم.

ببینید از یکسو می پذیرید که به آزادی و دیموکراسی معتقد هستید، اگر اینطور است چه جای بحث است ؟ اما از چهارمین نوشته تان معلوم است که بازهم درمیان دو نظام یعنی دیموکراسی و دیکتاتوری گیر افتاده اید. اینطور درست نیست که انسان هم به آزادی و دیموکراسی باور داشته باشد و هم ضرورت دیکتاتوری را مطرح نماید.

اقای سدید شما یک بحث راتمامنکرده، یک بحث بسیار سنگین و تخصصی دیگررا از قول رادیو دویچه ویلی المان پیش کشیده اید. و گفته اید اگر فکر کنیم 50 تا75سنت برمالیه سه صد نفر سرمایه دار المان افزوده شود تنها حاصل همین رقم بالغ بر بیشتر از پنج ملیارد ایرو میشودواگر 50 سنت را در نظر بگیریم مجموع سرمایه سه صد نفر المانی بالغ میشود به سه هزار ملیارد ایرو آنگاه فوراً بدون کدام تحلیل و ارزیابی اقتصادی و اجتماعی می پرسید « میدانید که در المان چند میلیون انسان در وضعیت بخورو نمیر زندگی میکنند ؟ » . در پاسخ تان باید بگویم من اقتصاد دان نیستم ولی اینقدر میدانم که سرمایه داران المانی با همین رقم 50 سنت میتوانند در بازار جهانی با رقبای خود مبارزه و بهره برداری نماینداگر آنرا دولت از دست شان بگیردو به حقوق بیکاران یا کم درآمد ها بپردازدسرمایه دار را از فعالیت محروم می نماید . دولت المان تنها نماینده کارگر یا سرمایه دار نیست نمایندهمه مردم است یعنی منافع همه را در حد لازم باید رعایت نماید در آنکشور هم سرمایه داران و هم کار گران و کار مندان سندیکای خود را دارند با هم مذاکره کرده مسایل خود را حل و فصل میکنند.

اینکه می فرمائید در المان چند ملیون نفر در وضعیت بخور ونمیر زندگی میکنند . من باور ندارم ، تا جائیکه دیده ام حتی پناهنده گان بیکار افغان یک مقدار حقوقی دریافت میدارند که یک وزیر افغان وپاکستانی با معاش خود نمیتواند به اندازه آنها قدرت خرید مواد غذائی و لباس را داشته باشد. مردم المان همه بهترین بیمه صحی را در جهان دارند.

ایکه می فرمائید سالهاست در وضع مردم المان بهبود نیامده است ، درست نیست ، چه المانی ، انگلیسی و یا فرانسوی تا یک صد سال قبل در روز 12 ساعت و در هفته 6 روز کار میکردند و هزاران طفل از هفت سال به بالا شب و روز تا 18ساعت کار میکردند و در اثر فشار کار جان میدادند. اما امروز کاربالای اطفال نا بالغ جنایت محسوب میشود .

آقای سدید نمیدانم از مطرح کردن بحث رادیوئی دویچه ویلی مقصد تان چیست لابد میخواهید بگوئید سرمایه داری بد و غیر عادلانه است خوب درست ولی نظام عادلانه دلخواه شماکدام است ؟

روسیه شوروی پس از هفتاد سال نظام سوسیالیستی اش پندید وگندید وازهم پاشید. چین در چندسال اخیر در اثر سرمایه گذاری خارجی آنهم بخاطر که مزد در آنجا بسیار پائین بوده ومردم بخصوص گارگر بیچاره مثل برده کار میکند یک مقدار رشد نموده ورشد اقتصادی باید درخدمت آسایش مردم باشد که نیست .

درمورد ملی بودن ضیاالحق و دیگران هم قبلاً گفتم وبازهم میگویم هر دیکتاتور که بخاطر منافع مردم و طبقه خود حقوق مردم و کشور دیگررارعایت نکند عنصر ملی نیست تجاوزگر است ضد بشریت استو فاشیست است . کسی ملی است که ضمن دفاع از منافع مردم خود در فکر غارت مردم دیگر وکشور دیگر نباشد، جنگ و عملیات تروریستی را بر دولت ضعیف تراز خودش تحمیل نکند.

در مورد نیت خوب : اینرا هم خدمت تان بعرض رسانم که شاید بسیاری چپیها و مذهبی ها با نیت نیک و خیر خواهانه به مبارزه خود پرداخته باشند، اما نیت وقتی نتیجه خوب و ثمر بخش در پی دارد که توام با درک درستی از سیاست شناخت صحیح از جامعه خود وجهان داشته باشد والی نیت خیر به شر مبدل میشود وبی جهت خونریزی وویرانی بوجود می آورد . من در همینجا بسنده میکنیم و امیدوارم اگر قانع نشده باشید خیر ولی از من آزرده نباشید .
باحترام


اسم: Afghan German Online   محل سکونت: Germany    تاریخ: 28.10.2008

قابل توجه خوانندگان محترم پورتال افغان جرمن آنلاین
دوسیه نظر خواهی پیرامون نوشتۀ جناب سید هاشم سدید زیر عنوان " آیا واقعاً افغانستان به یک دیکتاتور نیاز دارد؟" به تاریخ پنجشنه 30 اکتوبر به ساعت 23 و 59 دقیقه وقت آلمان مسدود میگردد. از محترمانیکه آرزوی تبصره در آن باره را داشته باشند، آرزومندیم قبل از تاریخ مذکور نظر خویش را درج فورمۀ نظرخواهی بفرمایند. با ابراز تشکر


اسم: Q Kabir   محل سکونت: Germany    تاریخ: 28.10.2008

Salam to all,
If we Afghans judge the situation in AFG on the base of reality, scientifically and historically we will come to the conclusion that without a leadership which is characterized through Mr. Hashem Sadeed, we will never see any beach

What is the reality in AFG?
Everybody knows about it. It is not necessary to repeat the hopeless situation

Scientifically, Democracy can be defined as the dictatorship of the law. After 30 years of war, lowness and destruction we can not demand from the people to accept and respect the law, especially not through a law breaking government

The only solution without too much theory is to have a good dictator who builds a top down system with people who are honest to Afghanistan

He adopts the 3 Methods to move the country towards of constitutional state in the long term

Apply force and pressure to deploy the law
Education of the new Generation in Kindergartens and Schools to learn to respect and accept the law
Every 5 years make some changes in the system to bring a little more Democracy which is compatible to our Afghan culture, conditions and circumstances

May be after 20 years we will be able to have a good functionally democratically system

Historically we are witness that around 20 years after the dictatorship of “Abdurrahman Khan”, Afghanistan got the surprise of “Nohzat Amani” and around 20 years after the dictatorship “Nader khan and his brothers” became a constitutional state through the constition of 19964

Regard


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 27.10.2008

جناب بارز صاحب امیدوارم شما هم سلام ها و احترامات مرا بپذیرید،
شکر که بالاخره متوجه شدید که من یک انسان دیموکرات هستم؛ آنهم از دو سطر اخیر بخش سوم نوشته، در حالی که من چند جا و از جمله در شروع قسمت اول نیز به این مسئله اشاره کرده ام. خوب، شاید بیان من آنچنان رسا نیست.

دیموکراسی،همانطور که شما فرموده ائید، برترئی اش را نشان داده است، در این حرف فکر نکنم که هیچکسی تردید داشته باشد؛ منتها همانگونه که عرض کردم خیلی باید کار شود تا انسانی تر شود.
دیموکراسی فعلی در بعضی کشور ها به سیب کندیدهء میمانـد و در بعضی جا ها مانند انگور ترش.
امروز ساعت ده یا یازده روز در رادیو دوئچــه ویلی بحث بود بر سر مالیات بر درآمد. گوینده گفت که اگر ـ فکر کنم ـ 50 تا 75 سنت بر مالیه سه صد نفرسرمایداران آلمان افزوده شود تنها حاصل همین رقم بالغ میشود به بیشتر از پنج میلیارد ایرو. اکر 50 سنت را در نظر بگیریم مجموع سرمایه سه سد نفر آلمانی بالغ میشود به سه هزار میلیارد ایرو. میدانید که در آلمان چند میلیون انسـان در وضعیت بخور و نمیر زندگی میکنند؟

سه هزار میلیار و سه صد نفر و میلیونها نفر در حالت بخور و نمیر و این فاصله هر روز بیشتر و بیشتر میشود. در حدود سه میلیون بی کار و در حدود کم و بیش یک و نیم میلیون انسانی کـه در برابر یک ساعت کار یک ایرو دریافت میکنند. نظام کارآ آنست که نان بیشتر برای شهروندانش فراهم کند و در آمد بیشتر و فراغت و کار بیشتر. ولی ما تا جائیکه میبینیم در این نظام ها روز تـا روز فساد بیشتر شده میرود تا کار و شغل و نان و در آمد و ...

از نقد و اصلاح حرف میزنیـد. این مسئـله را من هم شنیده و هم خوانده ام،اما یک چیز راندیده ام و آن اصلاح نا بسامانی هاست با وجودی که نقد به خروار ها و از سال ها وجود دارد.

بحث محمد علی جناح طوری استکه وی رابرای اولین بار یک انگلیسی در یک بحث خصوصی بفکرایجاد یک کشور برای مسلمانان هند انداخت. نام و موقف و شغل این انگلیسی را فعلاً بخاطر نارم، منتها نظامی نبود، و هم تاریخ این نشست به خاطرم نیست، ولی اگر در هر حالت آنرا خواسته باشید میتوانم برای تا آن را پیدا کنم.

جناح که تشنه قدرت بود و میدانست که در هند با اکثریت هندو امکان آن برایش وجود ندارد که در رأس قدرت قرار گیرد، این اشاره آن مرد انگلیی را متوجه شد و باقی آن را خود میدانید.
هدف انگلیس ها به تأسی از همان شعار تفرقه بیانداز و حکومت کن یونانی های باستان همین بود که جدا کند و کانون های بحران بوجود بیآورد تا خود سود ببرد.
شیفتگان قدرت همین طور هستند دیگر! در کشور ما هم دانسته ندانسته از این تشنگانی قدرت هستند که به تشیثاتی دست میزنند. تا اینجا شما کاملاً درست میگوئید، ولی من بعد از بوجود آمدن پاکستان را میگویم. ضیاء رااگر شما فاشیست بگوئید یادیکتاتور من حرفی ندارم. دیکتاتور بود؛ و رگه های از فاشیزم هم در او وجود داشت. من مخاف این حرف نیستم، ولی حرف من این است که همین انسان، هر نامی که روی او میگذارید، چون منافع ملی گشورش را همواره در محراق توجه خویش داشت تا منافع دیگر کشور ها را یک انسان ملی بود. مشخصه یک انسان ملی همین است که منافع هیچ کشوری دیگری را به منافع کشور خویش ترجیح نمیدهد. با بند سوم بحث تان کاملاً موافق ام. به همین دلیل آرزو میکنم که یک چنان شخص بوجود آید. به همین ارتباط چند سوال دارم: ببینید همان اشخاصیکه از طرف سنای روم در مواقعی که روم در وضعیت دشوار و اظطراری فرار داشت انتخاب میشدند چه نام داشتند؟ حتماً میگوئید دیکتاتور.

سوالی بعدی اینست که این دیکتاتوران را،اگر نام شان دیکتاتور بوده باشد اگر ما دیکتاتور بنامیم کاری نادرستی نموده ایم؟ خواهید گفت: چون نام شان دیکتاتور بود باید دیکتاتور نامیده شوند. سوال سوم این خواهد بود که برای یک امر خیر انتخاب میشدند یا برای یک امر شر؟ این را هم باید بگوید که برای یک امر خیر چون همین طور هم بود.

سوال دیگر اینست که من که آزروی داشتن یک چنین انسانی را در برهه موجوداز تاریخ کشور، برای رفع همه آلامش میکنم، نیت خوب دارم یا نیت بد؟ حتماً میگوئید : نیت خوب دارید.

دیکتاتوران مانند هیتلر و امین و ضیاء و کارمل و ربانی و دیکتاتوران بالقوه مانند سیاف و گلبدین و ... را هم محکوم نموده ام. تا اینجا من فکر نمیکنم که نوشته من حساسیت برانگیز بوده باشد. پس علت حساسیت چیست؟

اگر اجازه بدهید میخواهم عرض کنم که تنها دیکتاتوران ما نه، که خیلی از سیاستمداران ما، چه بر سر قدرت بودند چه نبودند، با بیگانگان زد و بند داشتند. از همین جاستکه ما مشکل داریم.

از همین جاست که من در پی یک مرد قدرت مند ـ ملی ـ مردم دوست و وطن پرست ( بگذار این کلمه را بهانه گرفته مرا کافر بگوبند) هستم. و میگویم که اگر آن را جستجو کنیم، یقیناً خواهیم یافت. گفتم که دیکتاتور رومی از سنا بوجود مییآمد، ولی این مرد آهنین اراده ـ که همان دیکتاتور ـ روم ـ خواهد بود از میان مردم و با تائید و حمایت مردم باید بر خیزد من در هر نوشته ام به مردم تکیه نموده ام و مردم را حلال همه مشکلات این کشور دانسته ام. مسئولیت ساختن یک کشور، مسئولیت حراست یک کشور، مسئولیت آسایش مردم یک کشور به دوش مردم است. ولی از آنجائیکه امکان حکومت کردن همهء مردم میسر نیست مردم باید یکی را از میان خویش که این خصوصیات را داشته باشد انتخاب کنند.

کار مردم تنها باانتخاب تمام نمیشود.اگر مردم این شخص را حمایت نکنند، این شخص هر قدر قدرت داشته باشد کاری را از پیش نخواهد برد. بیائید برای یک لحظه یاد دیکتاتوران منفور و ... را از ذهن بیرون کنیم و هر وقتی که از دیکتاتور یادی بمیان آمد همان دیکتاتوران روم را پیش نظر خود مجسم کنیم.

میگویند تاریخ تکرار نمیشود، ولی من میگویم بیائید تاریخ را تکرار کنیم. یک بار ما هم دوران دیکتاتوران رومی ها را تجریه کنیم.
شما هم دعا میکنید که خدااین ملک و ملت را از شر اشرار نجات بدهد و من هم. درد ما یکیست.پس این حساسیت بجای مناظره برای چیست؟ همانطورکه چند بار تکرار نموده ام این یک نظراست؛ یک آرزوست؛ اما قدرت و توان مردم واقعیتی است انکار ناپذیر که میتواند حیلی چیز ها را دگرگون کند. امیدوارم که مردم متوجه این قدرت شان شوند. اگر چنان شد، همه خواهیم دید که خیلی کار ها خواهد شد که ما تصور شان را هم نمیکردیم.

در ضمن آرزوی کامیابی تان یاد آور میشوم که من همیش نوشته های خوب تان را نه تنها میخوانم که آنچه را که باب ذوق دوســتان بیابم کاپی و چاپ نموده به آن ها هم میدهم، منتها مقالات شما به آفتاب اروپا میماند که زیاد میلی به رخ نشاندادن ندارد.
سدید


اسم: دوست   محل سکونت: گذرگاه هرات    تاریخ: 27.10.2008

معزز محترم بارز صاحب:
نوشته شما هیچ چیزی را ناگفته نمی گذارد که من آن را علاوه کنم. فکر می کنم آقای سدید می خواهد از حکومت قانون صحبت کند و او فرق بین حکومت قانون و دیکتاتوری را نمی تواند. در حکومت قانون باندازه یک مثقال هم باید در حق غدار و خائن گذشت صورت نگیرد و در قانون دیموکراسی گردن زدن خائنین عین عدالت است.


اسم: محمد نعیم بارز   محل سکونت: فرانسه    تاریخ: 27.10.2008

محترم آقای سدید لطفاً سلام واحترام مرا بپذیرید !
چگونگی بحث دولت که همانا سیاست و قدرت است، تاریخ طولانی دارد و چیزی نیست که ما آنرا تازه مورد بحث قرار دهیم . از عرصه دوصدسال بدینسو تجربه دیموکراسی در اروپا ودر بخش عطیم از جهان تا امروز برتری وحقانیت خود را در زمینه تئوری و عملی به ثبوت رسانده است، گرچه دیموکراسی مانند هر پدیده دیگر کامل وبی عیب نیست بلکه معایب خود را نیز دارد ولی خوبی آن در اینست که نقد واصلاح را می پذیرد.

نظام های دینی مذهبی و دیکتاتور های رنگارنگ ، از جمله ضیاالحق در پاکستان که شما از آن به عنوان حافظ منافع ملی آنکشور نام برده اید، اگر به عمر کوتاه انکشور نگاه کنید در می یابید که محمد علی جناح که رهبران پاکستانی وی را بحیث قاعد اعظم می شناسند، چیزی جز خائین ملی نبوده است، زیرا به اشاره دولت بریتانیای کبیر حین استقلال هند، آنکشور را به تجزیه کشاند و بعد از آنهم دیکتاتور های نظامی و ملکی پیروانش چهار بار جنگ را با هند براه انداختند و در اثر دیکاتوری پاکستان شرقی بنام بنگله دیش جدا شد ، اگر بنیاد گرایی مذهبی و دیکتاتوری در آنکشور ادامه یابد بلاتردید بازهم روبه تجزیه بیشتر خواهد رفت. هر دیکتاتور ی که بخواهد کشور و مردم دیگری را بخاطر منفعت خود به بدبختی وقربانی بکشند قبول کنید که آن دیکتاتور دیگر یک عنصر ملی معتدل نیست، بلکه ملی گرائی او بمرحله فاشیستی رسیده است .

بنظر من همیشه سرنوشت کشور ومردم ما را بیشتر دیکتاتور ها بازد وبند با بیگانگان رقم زده اند، و اگر گهگاهی برای چند صباحی یگان زعیم ملی خوب سر بلند کرده اندو خواسته اند کاری به نفع مردم و کشور انجام دهند، دولتهای استعماری با همرائی مزدوران داخلی شان بساط آنها را برچیده اند .حالا هم آنچه بیشتر از هر چیز در کشور خود زیاد می بینیم وجود دیکتاتور هاو جنگسالاران سرسپرده بیگانگان هستند که خدا از شر شان ملت بیچاره ما را نجات دهد .

آقای سدید دیکتاتور خوب که شما در پی آن هستید نمیدانم کیست و در کجا ست ؟ واقعیت امر اینست که از عرصه هفت سال بدینسو سرنوشت کشور ما راقدرتهای بین امللی و در راس ایالات متحده امریکا رقم زده اند ، فلاً کشور در دست ملت افغانستان نیست ، گفته میشود که اقای کرزی حتی یک ولسوال را هم بدون موافقه دولتهای خارجی تعیین وتبیل کرده نمیتواند، لذا در چنین وضعیتی طرح چگونگی دیکتاتور و نوعی رزیم از جانب روشنفکر افغان انهم در خارج از کشور چندان چنگی بدل نمی زندو فکر موثر وعملی دیده نمیشود، آنچه به ندای وجدان و رصالت روشنفکری بما حکم میکند فقط از طریق گفتار و نوشتار و سازماندهیمی باید به مردم خود آگاهی دهیم .

حرف آخر اینکه از دوسطر آخر نوشته ده صفحه ای شما پیداست که شما یک فرد دیموکرات و طرفدار ازادی و دیموکراسی و رعایت حقوق مردم خود و بشریت هستید، نوشته های گذشته تان نیز موضع مثبت تانرا بخوبی نشان میدهد . موفق باشید .


اسم: Admin   محل سکونت: Germany    تاریخ: 26.10.2008


سید هاشم سدید
آیا واقعاً افغانستان به یک دیکتاتور نیاز دارد؟ - بخش سوم

Admin


اسم: دوست   محل سکونت: کذرگاه هرات    تاریخ: 25.10.2008

گردانندگان محترم وبسایت افغان جرمن آنلاین:
برای حفط بیطرفی، لطف نموده هم نوشته اخیر م نعیم بارز و هم نوشته سید هاشم سدید را که در مورد دیکتاتوری نوشته شده است، به نظر خواهی عامه قرار دهید. باین ترتیب معلوم می گردد که کدام نظر از نگاه خوانندگان وبسایت شما صائبتر است. من از شما یک گله دوستانه دارم. از یکطرف شما ادعا دارید که بیطرفی را در پخش نظریات رعایت می کنید و همزمان با آن نوشته ها را بعد از تصدیق آنلاین می سازید. این عمل شما نقض صریح از ادعای خودتان مبنی بر رعایت بیطرفی است. من صادقانه می خواستم عضو دائمی وبسایت شما باشم و آرزو داشتم در دیالوگ شرکت نمایم اما شما این دیالوگ را مونولوگ ساختید. آقای سدید از من سئوالاتی داشت. من جواب آن را با حفظ رعایت ادب مطابق سیاست نشراتی شما ارائه کردم ولی از طرف شما نشر نشد. اما شما نوشته های حریف را بدون هیچ کمی و کاستی نشر می نمائید.

نتیجه گپ چیست؟ در افغانستان قانون از طرف کسی نقض می گردد که خود حامی آنست. در اینجا شما خود پالیسی نشراتی خود را نقض می نمائید و باز هم می گوئید که شما می خواهید بیطرفی را رعایت کنید. در حقیقت امر شما خود بحیث جزو مشکل افغانستان عمل می نمائید نه جز راه حل. برای خقیقت یابی خواهش می گردد این نوشته بنده را بدون کم و کاست به نشر بسپارید تا من یقین کنم که براستی هم شما در گپ خود ایستاده هستید.

باحترام
داکتر محمد علم دوست از گذرگاه هرات


اسم: م،نعیم بارز   محل سکونت: فرانسه    تاریخ: 24.10.2008

طلب دیکتا توری، میل به تابعیت و بندگیست
بد ترین دیموکراسی بهـتـر از دیکــتاوریست!

معنی و مفهوم ضرورت به یک دیکتاور یا رهبر و نجات دهنده و و و چیست ؟
آیا به این معنی نیست که بگوئیم ما نمیتوانیم روی پای خود بایستیم، و نمیتوانیم در تحت قواعدی در تفاهم با یکدیگر زندگی کنیم؟
اگر معنی اش اینست ما نباید خود و مردم خود را تحقیر کنیم که لیاقت آزادی و روی پای خود ایستاد شدن را نداریم.
بی اهمیت شمردن آزادی و دیموکراسی و استقلال مردم کشور، مارا باین حال و روز، رسانده است.
تجارب تاریخی در بخش وسیع از جهان ثابت ساخته است که آزادی و دیموکراسی نسبی میتواند ملت هارا از شر استبداد، فقر و حقارت رهائی بخشد.
این وظیفه روشفکری نیست که کارکرد، دیکتاتورهارا نیک و مثبت ارزیابی کرده و برای مشکل کشور از آن نسخه تجویز نماید، من به صداقت و نیت خیر، کسانیکه چنین فکر میکنند باور دارم ولی اینکه چرا باین اندیشه می افتند باید علل و انگیزه های آنرا دریافت.
در روزهای بد و دوره های بدبختی و جنگ و بحران زندگانی سیاسی و اجتماعی معمولاً انسانهای دردمند و مایوس اعتماد به نفس خود را از دست میدهند و نسبت به ارزشهای زندگی انسانی بی تفاوت و یا بدبین میشوند، آنها نسبت به هرگونه خوبی مشکوک شده سوء ظن پیدا میکنند، در چنین موقعیتها انسان فکر میکند که واقعبین شده است؛ اما بالعکس آنچه او میپندارد علامت ضعف، خستگی و نومیدی او بوده که نمیتواند امکانات خودرا درست ارزیابی نماید. بناءًً در تصمیم گیری های سیاسی اجتماعی یا به بی بندوباری و لاقیدی پناه میبرد و یا تصمیمات اشتباه میگیرد و در چنین حالات افرادی هم همیشه هستند که قدرت خواهی را «یک شهوت شیطانی و اهریمنی» تبلیغ میکنند. مقصد شان اینست که نمیخواهند در قدرت رقیبی در برابر خود داشته باشند بلکه میخواهند قدرت تنها در انحصار خودشان باشد، ولی در جائیکه قدرت مطلق هست سیاست وجود ندارد، سیاست در جائی هست که همه قدرت بخواهند و قدرت را اخلاقی و دوست داشتنی بدانند، کسانیکه قدرتخواهی را بدنام میسازند برای اینست که مردم را از عرصۀ سیاست کنار بکشند. البته دخالت مردم در سیاست موقعی میسر میشود که مردم به داشتن قدرت و یا گرفتن حق خود دراجتماع علاقه پیدا کنند و ارزش اخلاقی و اجتماعی به آن بدهند و سیاست موقعی پیدایش می یابد که ملا و آخند دست از تحقیر و متهم ساختن و کثیف ساختن سیاست بر دارند.

در نظامهای دیکتاتوری که طبقات مختلفی ثبات و دوام تاریخی در اجتماع پیدا میکنند نمیخواهند موقعیت خود را از دست بدهند، باین علت قدرت و قدرتخواهی و سیاست را بدنام و غیر اخلاقی میخوانند تا کسی از جای خود، طبقه و موقعیت اجتماعی و سیاسی خود خارج نشود.
خصوصیت مشترک همه قدرتهای مطلق العنان چه مذهبی، چه ایدیولوژیکی و یا فاشیزم وغیره در نهایت اینست که باید همه مردم در مقابل آنها مساوی درهیچ شوند زیرا وقتی آنها به قدرت میرسند میکوشند دیگران در مقابل شان به ضعف محض برسند و مردم کور کورانه اطاعت کنند، اما تابع و مطیع کسی بودن یعنی از خود اراده نداشتن و هیچ شدن است. تعریف شخصیت اخلاقی برپایۀ همین «اراده» است، کسی، یک «شخص» هست که دارای اراده باشد برده چون تابع اراده مالک خود هست، «شخص» نیست بلکه فقط چیزی مثل شئیی است از اینرو خریدو فروش میشود، اما وقتی در اثر تبلیغات احساس قدرتجوئی در مردم کوفته و فشرده میشود گهگاه اشتهای قدرت برای بعضی ها بحالت افراطی پیدا میشود که مانند جلزده ای وقتی به آب میرسد هرچه مینوشد عطش آن فرو نمی نشیند، تشنگان قدرت هم بهر مقامی که میرسند حرص قدرت طلبی شان تسکین نمی یابد بلکه فزونی میگیرد، درین خصوص نقص ذاتی انسان نیست، بدی در تئوریها و جهان بینی هاست که منفذ های خروج معتدل قدرتجوئی را بروی مردم میبندند، آنگاه اشتهای قدرتجوئی در بعضی افراد و گروه ها به اندازه ای شدید میشود که بزرگترین خطر برای از بین بردن آزادی وعدالت و مساوات پدید می آورد. و از آنجا که اشتهای التهابی قدرت چشم بعضی ها را نسبت به استعداد شان کور می کند، می خواهند به قدرت بیش از آنچه لیاقت و استعداش را دارند به آن برسند.
آنها می خواهند رهبر خلق ها و پرولتاریای سراسر جهان شوند امام زمان و امیر المومنین شوند، ناپلئون بناپارت وغیره شوند. لذا با اینگونه قدرت طلبی جنون آمیز یک نوع هرج ومرج بدون رعایت موازین دیموکراسی دراجتماع پدید می آید و روی همین اصل است که نظام های دیموکراتیک به زودی شکست میخورند و تبدیل به دیکتاتوری میشوند. اما بااین وضع انسان نباید مایوس شده خواهان دیکتاتور و پیرو آن شود، پیروی در سیاست نفی قدرت و شخصیت از خود است. انسان باید آگاهانه ازسیاست و منافع فردی و اجتماعی خود دفاع نماید. بخصوص آنهائیکه توان خواندن و نوشتن را دارند باید به سیاست رو آورده و از حق خود و دیگران دفاع نمایند زیرا عامه مردم فقط در بعضی حالات استثنائی بسیج میشود ولی برای همیش نمیشود مردم را در صحنه سیاست نگاه داشت.
البته یکی دیگر از عوامل بی تفاوتی و لاقیدی عامه نسبت به واقعیت یک «دولت ملی» ابهام و مشتبه سازی سیاستها و روندهای است که دایماً از سوی افراد خود کامه و گروه های کمونیستی زیر نام دولت رنجبران و زحمتکشان و یا گروه های اسلامی زیرنام اسلام «راستین» و اسلام «اصیل» و غیره تبلیغ میشود، و بدین ترتیب از عدم آگاهی و یا اعتقاد و اخلاص مردم سوء استفاده نموده انقلابات خونینی را برای رسیدن شان به قدرت براه می اندازند.
در افغانستان سالها و قرنها دیکتاتوری حکفرما بوده، به همین علت سازمان های سیاسی، اجتماعی مستقل و آزاد بوجود نیامده که بتوانند آزادی و دیموکرسی را درمقابل ریاکاران وعوامفریبان سازمان دهند، اینرا هم همه میدانند که ضامن بقای دیموکراسی، سازمانها، نهادها، و انجمنهای ادبی، هنری و اتحادیه های صنفی هستند. تا اینها بشکل مستقل در جامعه بوجود نیامده اند و ریشه ندوانیده اند، یک فرد یا یک گروه کوچک با اتکا به دولتهای دشمن افغانستان میتواند قدرت را تصرف کند، و مسلماً چون حکومت برهان الدین ربانی و طالبان به صورت مسالمت آمیز قدرت را رها نخواهند کرد. همین اکنون گروه های قومی و مذهبی که قبلاً خیانت و جنایات شان را نشان داده اند، در تلاش اند که با زد و بند با همدیگر به قدرت تکیه زنند، البته وعده های چرب و گرم میدهند اما ضمانت های قولی و سوگندهای شان هیچکدام ضمانت لازم و اطمینان بخش نیست، اینرا نیزهمه میدانیم که سران قومی و گروه های جنگی طرفدار نظام های دیکتاوری هستند. حیف در این است که روشنفکر ما پس از تحمل آنهمه رنج و بدبختی خود و مردم خود بازهم در فکر دیکتاتور و نظام های دیکتاتوری هستند. صد حیف همین فضای باز ناچیزی را که مردم دارند و میتوانند از طریق مطبوعات بخصوص رادیو و تلویزیون نظرات و مناظرات سیاسی و رهنمود های لازم را ارائه نمایند که ممکن یک مقدار آگاهی در افکار مردم نسبت به راه و رسم صحیح آینده کشور بعمل آید، از میان برود و دروازه تحصیل و کار بروی زن و دختر بسته شود و اگر زنی برای گدائی و یا دیگر ضرورت از خانه براید مثل گذشته با کیبل به پایش بزنند. بدون تردید اگر قرار بر این شود که نیروهای بین المللی افغانستان را ترک گویند، در غیاب آنها در ظرف یکی دو روز گروه طالبان به حمایت اردوی پاکستان دولت و کشور افغانستان را به اشغال خود در می آورند. آنوقت بمراتب بیشتر از پیشتر به خونریزی و وحشیگری خواهند پرداخت.
در اینجا میخواهم مستقیماً به نوشته محترم سید هاشم سدید که تحت عنوان (آیا واقعاً افغانستان بیک دیکتاتور نیاز دارد؟) و در سایت افغان جرمن آنلاین به نظر خواهی گذاشته شده است اشاره نمایم : جناب شان که از خوبی کارکرد دیکتاتورها از یونان قدیم مثال آورده اند، باید گفت وضعیت یونان باستان با وضعیت امروز افغانستان و جهان کاملاً فرق دارد، در یونان آن زمان قدرت واقعی دولت در دست زمین داران بزرگ و سران قبایل بود، علاوه برآن در اثر جنگها با خارج و بدست آوردن اسیران جنگی نظام برده داری به اوج خود رسیده بود، اکثراً کارهای سخت و شاقه در بخش زراعت وصنعت به دوش برده ها بود و یونانی ها در میان خود شان یک نوع دیموکراسی اشرافی را رعایت میکردند، سناتور ها و نخبه گان، اگر به خاطر بی سر و سامانی کشور فردی را از میان خود شان برای یک مدت معینی جهت سر و سامان بخشیدن به امور شهر تعیین می نمودند، این توانائی را داشتند که هر گاه آن شخص بصورت درست از عهده کار بدر شده نمیتوانست، آن فرد دیکتاتور را به شدید ترین جزا که در آنوقت تبعید بود می فرستادند.
اما وقتی روشنفکر افغان ضرورت دکتاتور را در افغانستان مطرح میکند، بچه مفهوم است؟ اگر دلیل بیاورند که در ظرف هفت سال دیموکراسی در افغانستان مورد آزمون قرار گرفت ولی کارآئی لازم و نتیجه خوبی ببار نیاورد، باید اینرا بپذیرند که دیموکراسی کره اسب نیست که پس از زائیده شدن فوراً با چهار پا به دویدن شروع کند، دیموکراسی در هر کشوری که رویکار آید مثل انسان مرحله طفولیت، جوانی و پیری دارد، گذشته از این دیموکراسی یک سیستم خود کار نیست. یک میتود و روش است و این ما انسان ها هستیم که می توانیم آنرا درست و یا نادرست بکار بریم.
اگر امروز وضعیت بی امنیتی، بی عدالتی و فساد را در دستگاه دولت افغانستان می بینیم بدین معنی نیست که نقص در دیموکراسی است ، مفهوم آزادی در دیموکراسی این نیست که هر زورمندی مثل عبدالرشید دوستم حق داشته باشد و هرچه دلش خواست عمل کند، خود سرانه علیه والی دولت لشکر کشی و خون ریزی براه اندازد یا افرادی را زیر ضرب و شتم قرار دهد و از وی کسی نپرسد که چرا؟ و بالعکس یک فرد ژورنالیست مثل کامبخش به جرم توهین به اسلام محکوم به اعدام و یا محکوم به بیست سال حبس شناخته شود.
دیموکراسی دارای سه اصل اساسی است، رعایت آزادی،دیموکراسی، حقوق بشر و نظم یا دسپلین مطابق ذکر شده در قانون، اگر این سه اصل درست اجرا نشود در هرجا و در تحت شرایط هر کشوری بی امنیتی، بی عدالتی بوجودآمده، دیموکراسی به انارشیزم مبدل می شود.
آنچه تا اینجا گفته آمدیم وضع نا بسامان افغانستان ناشی از دیموکراسی نیست نقص در دولتمردان و بخصوص ضعف در رئیس دولت بوده که یا کفایت لازم کار را ندارد و یا صلاحیتی را در مقامی که قرار گرفته ندارد.
نکته دیگری که باید گفت، میگویند : در حال دیموکراسی در شرایط افغانستان سازگار نیست اما نمیگویند تا چه وقت؟ حرف آخر اینکه، اگر دیموکراسی را از امروز که افغانستان از حمایت همه جانبه بین المللی برخوردارست به فردا و یا ده سال بعد بگذاریم، آیا ده سال بعد همین قدر که امروز از دیموکراسی دور هستیم، بازهم دور نخواهیم بود؟ .


اسم: داوری    محل سکونت: تورنتو - کانادا    تاریخ: 23.10.2008

سلام برهمه !
باتائید مقاله پرمحتوی سدید صاحب و نوشته های موافق بقیه هموطنان عزیز در مورد بخصوص نوشته قمبر بای گرامی باید اضافه نمایم که مشکل اصلی وعمده کشور ومردم ما درشرایط فعلی نبود یک رهبری متعهد ، قاطع ، با دسپلین و دلسوز میباشد.
کشور های مختلف جهان درطی تاریخ شاهد حکمراوایی های دکتاتور های مختلفی بوده اند که میتوان آنرا به دو کتگوری تقسیم کرد؛

1-دکتاتورها مصلح وترقیخواه که هدف شان جز تطبیق قانون ، پیشرفت و ترقی مردم و کشورشان چیزی دیگری نبوده است مثل جمال عبدالناصر در مصر، حافظ الاسد درسوریه ، مصطفی کمال درترکیه ، محمد داوود درافغانستان و... که در مجموع این نوع دکتاتور ها کمتر شعار میدادند ، ولی بیشتر در راه خدمت بمردم عمل میکردند و ظلم وجنایت در سایه حکمراویی چنین دکتاتور ها کمتر بملاحظه میرسد

2-دکتاتور های که هدف شان جزتأمین قدرت خود ، حزب یا خانواده شان بر کشور چیز دیگری نبوده است . که حرف های چون پیشرفت وترقی وتأمین زنده گی بهتر برای مردم از طرف چنین دکتاتور ها شعاری بیش نبوده است ؛ مثال ا زچنین دکتاتور ها در جهان زیاد است ، و چه بسا که بعضی از چنین دکتاتور بخاطر اعاده وتأمین قدرت شان از هرنوع درنده خویی وخون آشامی وظلم و جنایت هم دریغ نکرده اند ؛ چون آگستو پینوچیت در چیلی ،پلپت در کمبودیا ، حفیظ الله امین درافغانستان ، نیکولای چایسسکو در رومانیه وغیره .

حالا هم برای نجات کشورعزیزما افغانستان از حالت نزع کنونی به یک دکتاتور کتگوری اول یعنی یک شخصیت مصلح ، با دسپلین وبا انضباط اشد ضرورت است .

لازم به تذکر است که اوضاع وشرایط بین المللی در سال 2001 میلادی چنان رقم خورد که بخت با پای خود به خانه مردم افغانستان رفت ولی متأسفانه ومتأسفانه, نبود یک رهبری قاطع ، پولادین ، با انضباط و ازخود گذر طی هفت سال گذشته ؛ مصلحت گرایی به جای شایسته گرایی ، مجال دادن برای افراد بی بند و بار وخود سر ومهمتر از همه حمایت شخص رئیس جمهور کرزی از دزدانی با شکم های بزرگ (1) ، شرایطی در افغانستان رقم خورد که امروز کشورما وجامعه جهانی در حل آن به نفس افتاده اند. بنا ً حالا زمان آن رسیده است که جناب کرزی با ختم مدت زمان ریاست جمهوری شان و حتی قبل از آن از احترامانه از قدرت کنار بروند و جا را برای شخصی که بتواند مردم و کشور ما را از غرق شدن نجات دهد ، خالی نمایند. که خوشبختانه ما از چینن شخصیت های دلسوز وباکفایت زیاد داریم به گونه مثال : اجراات رمضان بشردوست به حیث وزیرپلان و وکیل در پارلمان ، اجراات علی احمد جلالی به حیث وزیر داخله ، ومهمتر ازهمه کار و اجراات فوق العلاده ممتاز و وطنپرستانه گل آغا شیرزی به حیث والی ننگرهار ثابت ساخت که اگر هریک از شخصیت های فوق الذکر زمام امور افغانستان را بدست گیرند ، کشورما از این حالت درمانده گی وبیچاره گی نجات خواهد یافت.

1- درسال 2004 رمضان بشر دوست که در آنوقت مسؤلیت وزارت پلان افغانستان را به عهده داشت ، اعلان داشت که درمیان دوهزارو سه صد انجویی که در افغانستان فعالیت دارند به تعداد یک هزارونهصد آن ، انجو های بیکاره واستفاده جو بوده وطرح عدم فعالیت آنهارا اعلان داشت ، البته کسانی درانجوها کار کرده اندو ازاجراات رهبری آنها معلومات دارند میدانند که چه زدو بند ها وخوردوبرد ها درمیان انجو هامعمول است ( ولی انجو های خوب وکارکن هم وجود دارد که تعداد آنها اندک است چون موسسه کی هر ، افغان جرمن فوندیشن و موسسه هه .اچ .دی.اس درکندهار)، ولی درگیرودار میان انجو های استفاده جو ورمضان بشر دوست ، آغای کرزی به جای اینکه طرح بشردوست را تصویب کند، آنرا رد ، و نه تنها بشر دوست رامجبور به استعفی از وزارت پلان نمود بلکه نام وزارت مذکور راهم از قطار وزارت های افغانستان. پاک کرد. به این میگویند با دزد دهن جوال گرفتن .


اسم: Admin   محل سکونت: Germany    تاریخ: 23.10.2008


سید هاشم سدید
آیا واقعاً افغانستان به یک دیکتاتور نیاز دارد؟ - بخش دوم

Admin


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: 23.10.2008    تاریخ: 23.10.2008

به همه کارکنان تمام بخش های پورتال افغان جرمن سلام،
امیدوارم صحت و سرحال باشید. بعد از این آرزومندی احتراماً خواهش میکنم که حال که لطف نموده قسمت اول مقاله " آیا افغانستان به یک دیکتاتور نیاز دارد " را به نظر خواهی گذاشتید ، قسمت دوم آنرا هم با آن لینک کنید تا هموطنان ما این بحث را تا اخیر آن بخوانند. بخش سوم این نوشته هم که بحث تکمیلی ـ توضیحی است به زودی فرستاده خواهد شد. برای اینکه خوانندگان این مبحث را از هر جهت مطالعه کنند میخواهم قسمت سوم آن را هم با رسیدن آن با قسمت اول و دوم لینک کنید،اگر چه کمی طولانی می شود و خواندن آن کمی خسته کن.

من یقین دارم که با خواندن همهء مقاله از آغاز تا انجام خیلی ابهامات روشن خواهد شد و خوانده مخالف هم، اگر نه همه آن ها، حداقل چند نفری، با این نظر موافق خواهند شد.
هدف دیگر ایجاد یک تکانه ذهنی بود که باطرح این موضوع غیر متعارف و غیر معمول تا حدودی زیادی بدان دست یافتیم. تکانه های ذهنی غالباً راه اندیشیدن یا راه بهتر اندیشیدن را باز میکند که یکی از عوامل رشد معرفت است. هدف من همین است که اندیشیدن و کفتن فراتر از مرز های متداول رسمی و غیر رسمی را تمرین کنیم. درست یا غلط، کم یا زیاد مهم نیست. بلاخره راه خویش را باز خواهیم نمود.

کسی که میرود به منزل میرسد. و من میخواهم رفتن را تمرین کنیم، نه ماندن را و ...
با تجدید احترامات
ارادتمند تان سدید


اسم: سید عبدالله   محل سکونت: هامبورگ آلمان    تاریخ: 23.10.2008

بزرگوار دانشمند جناب اقای سیدهاشم سدید!
نوشته ی پُر محتوای شما را غرض بهبوداوضاع بسیار بدرد بخور وکارا یافتم . غیراز این دیگر راهی برای نجات این کشتی که دستخوش طوفان شده است نداریم .

مردبزرگ دیگری مثل شما بتاریخ 1310 نیز نظر شمارا با روشنی وشفافیت تمام ارايه کرده بود که یادآوری وتکرار نظر ایشان درین نظر خواهی ممدی نظر والاوباارزش شما خواهد شد وخالی از مفاد نخواهد بود .
معرفی این شخض : این شخض شاعر بزرگ زبان پشتو بنام معین سید حسن فرقه مشر مشهور به شیون ، سرپرست ورازت دفاع در زمان صدارت هاشم خان ایفای وظیفه میکردند . وی بنیانگذار جریده معتبر مشروطیت بنام "دکورغم" نیز می باشد
این شخص پدر کلان خانوادۀ بافرهنک شاعران ونویسدگان شهیرکشور محترم فارانی هااست . سیدحسن "شیون " توسط هاشم خان در زندان دهمزنگ محرمانه به شهادت رسید وتمام جنبش مشردطیت را عذادار ساخت نظرروشن سید حسن خان در ذیل نقل شده ار کتاب "جنبش مشروطیت در افغانستان " صفحه 150 و151 پوهاندعبدالحی حبیبی میباشد .

" در افغانستان باید یک رژیم نظامی نظیر رژیم مصطفی کمال بوجودآید تا مردم را با استعمال قوه به طرف مدنیت جدید سوق دهد. ولی این دیکتاتوری باید برای اغراض شخصی ومنافع مادی وخاندانی نباشد وهم برخلاف طبقه ی منوراستعمال نگردد . بلکه این گروه را در کارمددگار باشد پادشاهان سابقه ی افغانستان همه برای مقاصدشخصی وخاندانی برمردم حکمرانی مطلق العنان داشته و دیکتاتور بوده اند،ولی نتوانستند مملکت ومردم را خدمتی نمایند .

دیکتاتور اگر مخلصانه خدمتگار باشدوهرچه میخواهد برای مردم میخواهد ، درین صورت میتواند یک جامعه ی پسمانده را براه اندازد ومردم را در نتیجه به دیموکراسی وخود ارادی بودن رهنمایی نماید وبه اذهان تاریک روشنی بخشد . ولی باید بجای شکستن یک بت ،بت دیگر را برای پرستش نسازد....."


اسم: زرمینه   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 23.10.2008

سلام آقای سدید گرامی تشکر از لطف و توصیه تان. آن کتاب راجع به بیسمارک را تهیه کرده و مطالعه خواهم نمود. من هم صحت و سعادت و موفقیت های زیادی برایتان آرزو نموده و امیدوارم روز به روز تعداد انسان های فداکار به وطن چون شما که در کوشش روشن نمودن اذهان مردم ما هستند، زیادتر شده برود.


اسم: فانوس   محل سکونت: المان    تاریخ: 23.10.2008

قدرمن مشر ورور ترین صاحب سلامونه مې ومنﺉ! اول خو بخښنه غواړم البته، که بې ادبي مې کړې وي دوهم هیله ده چي روغ او له خپلو او خپلوانو سره دخوښي شېبې ولرﺉ ستاسو لیکنې نن شپه په پردېسه نړۍ کې دومره خوښ کړم چي حد نه لري هو! دا چي تاسو دومره په صداقت سره نن ما ته لیکنه کړې ده نو زه مجبور یم چي خپل ځان تاسو ته وښیم زه دلویې پکتیا دهسکو غرونو زوی خو ګردون نن ورڅ یوې بل ډول دنیا ته را شړلی یم ځکه خو په شپه کې هم خوب نه راځي همدا اوس اوس هم زموږ دشپې یوه نیمه اوستاسوڅلوربجې کېدونکې دي خو زه باید څه ولولم یا خو څه ولیکم او کنه نو هیڅ خوب به را نه شي په هر صورت را به شو دهېواد دغمیزې ورکاوي ته دا یو ستر یوالي ، همغږي او ستر زور ته اړه لري، چي اوس یې نه لرو خو د راوستلو غم یې باید وخورو او کنه ستره بدنامي به مو په برخه وي لنډه دا چي کوم څه چي، تاسو لیکلي هیڅوک ورڅخه سترګې نه شي پټولای خو بیا هم وایم چي له برکته مخکې حرکت په کار دی ستاسو له مینې او مهرباني څخه منندوی یم ما ته دعا کوﺉ زه هم پردېس او هم ستاسو ورځنیو دردونو دوزخونه راته جوړ کړي کنه زما ژوند خو شکر ډېر ارام دی خو بیا هم ځان مې دلته سر مې له تاسو سره دی .
دخدای په امان


اسم: مسعود   محل سکونت: فرانسه    تاریخ: 22.10.2008

من گفته های قمبربای عزیز از ولسوالی بارک بدخشان را از دل و جان تصدیق میکنم. ایشان از همه مایان ایکه در خارج از وطن بسر میبریم بیشتر و زیاده تر رنج ها و بدبختی های ملت و مردم را به چشم دیده و به پوست و استخوان خویش احساس کرده است. افغانستان متاسفانه در حالت بسیار مصیبت بار و قهقرایی هر روز بیشتر به سقوط نهایی نزدیک تر شده میرود. این کشور واقعآ باز هم به یک رهبر آهنین و کاردان و صادق و وطن دوست ضرورت دارد تا دست خاینین داخلی و خارجی را از سر مردم مظلوم اش کوتاه سازد. از نظر من عبدالرحمان خان که یک عده از سقاوت هایش داستان سرایی های کاملآ غرض آلود می کنند، زیاده تر از رهبران این سه دهه گذشته چه کمونیست، چه مجاهد و چه طالب بدتر و جانی تر نبوده است. برخلاف این ها که وطن را به هرج و مرج، کشت و خون، عداوت و دشمنی نسبت به یک دیگر دچار کردند، عبدالرحمان خان دامن ملوک الطوایفی را در وطن برچیده و دست دشمنان همسایه را از سرحدات اش دور نمود. بلی امروز واقعآ افغانستان به یک عبدالرحمان خان و داود خان دیگر ضرورت دارد که یکباره وطن را از دست دشمنان داخلی و خارجی اش نجات دهد.


اسم: Taren   محل سکونت: kabul    تاریخ: 22.10.2008

ښا غلی فا نوس صا حب سلا مو نه او ښې چا رې !
که ګيلې او نا ند رۍ يو ې خو اته پر يږدو دا د هر هيواد پال افغان دنده ده چې د خپل هيواد، خلکو، د خپل هيواد دپر مختګ او تر ټو لو نه وړاندې په ګران افغا نستان کې د سو لې او ثبات له پاره سوچ و کړي ، څو د او سنۍ نا تار نه د وتلو له پاره معقو لې لارې چارې و لټول شي٠ ګر انه وروره! په دې کې هيڅ شک نشته چې ته به د هيواد سره حتما مينه لري، همدا سي چې ته ور سره مينه لري زه يې هم لرم پا تې شوه دا چې يو دا سي ديکتا تور چې هم د ولس ملا تړ ولري او هم ټو لنه کنټرول کړي ما ته په او سني وخت کې د لا ند نيو وجو ها تو پر بنسټ نا شو نی کار بر يښی :

١- له بد ه مر غه زموږد ولس ملي يو والی ز موږ د هيواد د دښمنا نو له خوا د دوی د نا و ړو او شو مو اغر اضو له کبله ډېره سخته صد مه ليد لې ده ، په تيره بيا يو شمير پلورل شوي او خا ين عناصر د ملت پر سر تجارت کوي او مو ږ افغا نان نه پر يږدي چې په يوه نغر ي سره را ټول شو او مشکلات او پر ابلمو نه سره په ګډه حل کړو٠
٢- په ټو لنه کې د سو اد، پو هې او پيا وړي اقتصاد کچه ډيره ښکته ده ، همدا و جه ده چې په خلکو کې ملي مفکوره ډيره کمزو رې ده .
٣- زمو ږ ګا و نډي هيو ادونه که هغه ايران دی که پا کستان ،روس دی که هند وستان هغوی ز مو ږ د هيواد خير او ښيګڼه نه غواړي، بلکي ز مو ږ په هيواد کې د هغوی جا سو سان او لاس پو څي په ښکاره او ازادانه تو ګه خپل خبيث او ر ذيلا نه اعمال تر سر ه کوي، په بل عبارت د غه ايجنټان د افغا نا نو تر مينځ د قوم ، مذ هب او ژ بې پر بنسټ ز هر شيندي او د افغا نستان ورو ڼه قو مو نه سر ه بيلوي٠ مو ږ افغا نان ددغو جا سو سا نو حا ميان ښه پيژ نو٠

نو ګران او ښا غلی ورور فا نو س صاحب! که ته په او سني و خت کې هغه پو لا دين امير( امير عبد الر حما ن خان) چې په ر ښتيا سره يې هم په هغه و خت کې د يوه پيا وړي وا کمن په تو ګه ا فغا نستان د ملو ک الطوا يفۍ نه و ژغوره او په اصطلاح د خرس او پړ انګ ( روس او انګليس) د رقا بتو نو تر مينځ يې افغا نستان وسا ته غواړي دا به داو سني عصر معجزه وي٠ زه نه وا يم چې که د اسي شخص وي نو زه به ور سره مخا لفت کو م، خو کو م دی دغسې ا نسان چې هم پرې خلک را ټول شي، هم تقوی او ايمان ولري او هم افغا نستان کې سو له او ثبا ت را ولي٠

نو د پو رتنيو څو کر ښو په ليکلو سره دا کار نا شو نی بو لم٠ ستا سو د عا لما نه نظر يا تو په تمه يم ٠هيله ده چې زما دخبرو سره خپل مخا لفت او يا مخا لفت څر ګند کړئ، ځکه چې هر څو مره يو بحث تو ديږي ، نو نوي نظر يې پکې را بر سيره کيږي.

ستا سو د لا زيا تو بر يا ليتو بو نو او رغنده نيو کو په هيله
ترين-کا بل


اسم: E .FAZEL AHMED AFGHAN   محل سکونت: CANADA    تاریخ: 22.10.2008

Dear brothers and sisters Salaam
Yes because, the social structure of our national unity in our beloved Motherland has been broken in to peaces in last thirty years therefore, to bring back the national unity it is necessary to have a progresive dictator like late Sardar Muhammad Daud Khan for the leadership in our Country to bring back the peace ,and unity in our country Afghanistan, otherwise God forbidden the Country will break in to peaces.

This has been My position in last two year and I have reapedly and strongly supported the idea of having a dictator in My deferent Articles.
Thank you regards


اسم: Admin   محل سکونت: Germany    تاریخ: 22.10.2008

An interesting article from Wahid Mojda which is related to the article of Mohtaram Hashem Sadeed

وحيد مژده
دیکتاتوری برای افغانستان!

Admin


اسم: قمبربای    محل سکونت: ولسوالی بارک بدخشان    تاریخ: 22.10.2008

سلام و ارادتم را به خوانندگان و به دست اندرکاران قهرمان افغان جرمن آنلاین که رسانۀ مردم و صدای ملت افغانستان شده است تقدیم میدارم.

من تحصیلات عالی ندارم و امیدوارم بر نوشتۀ دری ام خورده نگیرید. ولی در پنجاه سال عمرم بسیار مطالعه کرده ام و مطالعاتم فراتر از پنج کتاب، الف لیلا و گلستان و بوستان بوده و از سی سال تجربۀ کارهایم در مرکز(کابل)و ولایات افغانستان بسیار آموخته ام و با رژیم های مختلف در وطن، گرم و سرد زمانه رااز نزدیک لمس کرده ام و میدانم چه میگویم.
افغانستان و مردم آنرا بیشتر از جانم دوست دارم، خاک و دشت و کوه آنرا دوست دارم و چیزیکه در اینجا می نویسم از عشق به افغانستان و به باشندگان آن (از هر تباریکه باشند) سرچشمه میگیرد که همه در حالت نزع قرار دارند و باید نجات داده شوند.
نوشتۀ جناب سید هاشم سدید فرزند صالح و وطن پرست افغانستان را خواندم و با پیشنهاد و نظر شان هزار فیصد موافقم و آنرا تائید میکنم. خواستم چند سطری در این باره از فاصله های دور، از زیر آسمان نیلگون وطن، از کنار کوه های شامخ و سربفلک کشیدۀ سرزمینم به جناب سدید و خوانندگان ارجمند افغان جرمن بنویسم.
بلی برای نجات افغانستان از این مخمسه و سقوط قهقرائی ون حتمی، ما به یک شخص آهنین تصمیم، قوی، با تدبیر، با دسپلین، با دانش و وطن پرست ضرورت داریم. اینکه نام او چه باشد ؟ دکتاتورمنور، امیر با درایت ، رئیس جمهور و ... و.... برایم بی تفاوت است.
افغانستان با این اهل حکومتی نا اهل موجود و غیر مسئول به سوی تباه شدن نمی رود بلکه تباه شده است و در حالت نزع قرار دارد. واقعاً این وطن به یک عبدالرحمن خان دگر و یک نادر خان دیگر ضرورت دارد.
همانطوریکه عبدالرحمن خان این کشور را با حدود اربعۀ موجودۀ آن ساخت و وحدت و امنیت آنرا تامین نمود و دامن ملوک الطوایفی های کنج و کنار مملکت را جمع کرد و برای اولین بار در افغانستان مکتب ساخت، فابریکه ساخت و ماشین مطبعه را آورد.(در عهد این پادشاه بیشتر از 250 کتاب تألیف و چاپ شده است) که همۀ اینها در آنزمان یک پیشرفت و ترقی را نشان میداد. این عبدالرحمن خان بود که فارس متجاوز و طماع را (ایران امروزی)، هندوستان قوی و نیرومند را که آفتاب برتانیۀ کبیر در آن می درخشید و امپراتوری روس را که برای بلعیدن همه کشورهای آسیای میانه دهن باز کرده بود، مجبور ساخت که افغانستان را به حیث یک کشور احترام کنند و سرحدات آنرا به رسمیت بشناسند و همانطور هم شد.
فلهذا بسیار به خوبی میتوان بسمارک را با امیر عبدالرحمن خان مقایسه نمود. و این نادر خان بود که افغانستان را از شر شورش و هرج و مرج سقوی نجات داد و تهداب نهاد های اداری، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی را دوباره اعمار نمود و وطن را با امکانات محدودش به سوی وحدت، آرامش و رفا رهنمون ساخت.
امروز حالت افغانستان از دوران سقوی هزاران بار بدتر است. نظام سقوی بر آن شرف داشت چه در آنزمان در این کشور هر روز مردم قتل نمی شد ، مردم ربوده نمی شد، مکاتب حریق نمی شد، مردمان بیگناه در خانه و راه سر بریده نمی شد. وزراء و وکلا رسماً به دزدی و جنایت نمی پرداختند.
این است دیموکراسی و آزادی ایکه غرب و در راس آن امریکا بما تحفه داده اند. با مشاهدۀ این همه بی نظمی، بی بند و باری، دزدی و جنایت یگانه راه نجات افغانستان ظهور یک مرد آهنین و وطن پرست است ، ظهور یک کمال عطاترک است، ظهور یک جمال عبدالناصر است ، ظهور یک رضا شاه است. و جناب سید هاشم سدید هزار فیصد حق به جانب اند و صحیح می فرمایند. با سلام فراوان


اسم: Dr. K. Gharwal   محل سکونت: Vienna    تاریخ: 22.10.2008

Mohtaram wa Kadardan Sadid Salam,
I did not want to start a monolog dialogue about your article, but you mentioned Mr. Zia ul Haq as national dictator, therefoe I allowed me to make following statements about your mentioned national dictator Mr. Zia ul Haq: Mr. Zial ul Haq was a primitive and fanatic religion person, he was the reason, that many Pakistan children including the children of Afghan refuges was put through his enthusiasm into military religion schools, because CIA wanted it, he destroyed and damaged with his such treacherous action the future of all those young people.

Such created schools are independent now, they are producing plenty young children for suicide prupose, in fact it will be used those innocent and helpless children as weapons in Pakistan and Afghanistan.

Secondly, it was his initiative to make the Mullahs groups of Pakistan powerful, base on this he forbid strongly to exist beside to Afghan religion groups an other movement against the occupier of former UdSSR.

Third, he is the reason, that ISI got more involv and acted as supporter inside among the Pakistan Mullahs and among Afghan created artificial Mullah groups in additional.

We see it now in Pakistan, what is going on there and we see it in Afghanistan, he caused all current disaster for Pakistan and for Afghanistan, it is in fact a vicious circle in both countries now. He completed his job and he appeared later on himself as independent leader of his created dangerous guid line of religion movement and CIA realized it, therefore he had to disappear and it happened! Politic is a dirty game, the killing of him had two reasons:

1. CIA wanted such military and fanatic created schools against the former UdSSR and the solid foundation was made through him, also he carried out and comleted proper his job, but it was not included into plan, that he should use it as main frame as guid line for the Pakistan future.

2nd. CIA wanted to break his leadership to the strong organized religion movement in Pakistan, also he had to disappear! Therefore it is known historical experience evidence, that a dictator is appearing during his leadership extrem militant and the artificial positive expectations and promises are dropping fully at the end, this why I believe it, a national dictator does not exist, if we want to create such person with such specification now, then it will be a different question! Ihtramate Ferawan


اسم: جان محمد الکوزی   محل سکونت: سپین بولدک، قندهار    تاریخ: 22.10.2008

شافلی سدید:
اگر همینوشته شما پیش از اظهارات آن جنرال انگلیسی و نواسه مکناتن نشر می شد من به نوشته شما توجه می کردم. افغان ها همانطوریکه انگلیس ها را بارها درس لازم بخاطر ماجراجوئی هایش در افغانستان داده این بار نیز آن را تکرار خواهد کرد. لطفا شما وقت تان ضایع نسازید. ما خوب می فهمیم که برای مردم افغانستان و محصوصا برای ما پشتون ها کدام نظام ضرور است. برای ما کار ضروری این است که با انگلیس هائیکه با چهره افغان ظاهر می گردد، مقابله کنیم.

ستاسو له توجه نه مننه


اسم: فانوس   محل سکونت: المان    تاریخ: 22.10.2008

ترین صاحب بیا هم زما سلامونه ومنﺉ خدای مو جوړ لره!
هو!
دا منم چي زه په جرمن تاسو په وطن کې یاست خو دا هم راسره ومنﺉ چي، همدا اوس اوس لکه د تل په شان چي زموږ د شپې درۍ بجې اوستاسو د سهار پینځنیمې بجې کیږي زه لیکنې کوم او لیکنې لولم خوب مې ورک دی او د خپل ګران هېواد او هېوادوالو سودا اخیستی یم هڅه کوم که څه خدمت ورته وکړای شم، یا خو کم له کمه د یو چا د معقولو نظریاتو ملاتړ وکړم خو حیران تاسو ته یم چي، تاسو ولې دومره بې ارادې یاست چي د یو مستحکم نظام د راتګ لپاره نه خپل نظر څرګندوﺉ او نه د کوم بدیل ملاتړ کوﺉ سکندر مقدوني، انګرېز او روسان اخوا پرېږدﺉ همدا اوس هم دا فکر کوﺉ چي امریکایان په تېښته کې دي ؟

او که چېرې بیا په لوی لاس دا مېله دوی درته جوړه کړي وي دا به هم بیا نه منﺉ په هرصورت ددې وضعې تحملول له غلامي څخه هم نامردي ګڼم ښه به وي چی د بدلون فکر یې وکړو تاسو چي ځان خورا خردمن بولﺉ، نو یو نظر خو هم راکړﺉ چي موږ فکر پرې وکړو . هیله ده چي خپه نه شﺉ


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: 22.10.2008    تاریخ: 21.10.2008

هموطن بسیار گرامی داکتر صاحب غروال سلام
معذرت میخواهم که بدون اجازه غیر مودبانه در بحث میان شما و آقای سلام داخل میشوم. شاید ما ترکیب دیکتاتور ملی را نشنیده باشیم، ولی نشنیدن دلیل آن نیست که در عمل چنین چیزی وجود نداشته باشد. ضیاع الحق به طور مثال یک دیکتاتور ملی بود. دیکتاتور برای اینکه پارلمان را منحل کرد. در دوران حکومت وی انتخابات نبود. مردم از طریق خانه خویش ( پارلمان ) در نصمیم گیری هاو قانون سازی نقش نداشتند. خودش نیز از طریق انتخابات بعنوان رئیس جمهورکشورانتخاب نشده بود.فعالیت احزاب واعتصابات و مظاهره هاو تجمعات سیاسی و... ممنوع شده بو د. مطبوعات کنترول میشد و ...

ضیاع الحق با توجه به این سیاست وی یک دیکتــاتور بود. او را میتوان در عین زمان یک انسان ملی خواند؛زیرا کاری نکرده که بر ضد منافع پاکستان باشد. هر مشکلی که داشت با سیاست مداران پاکستانی و سیاست آن ها در رابطه با پاکستان و منافع آن گشور داشته است. کودتا نمود، زیرا فکر می کـرد کــه دولتمردان وقت به شکلی مطلوب در راستای منافع آنکشور عمل نمی کنند. دردوران زمامداری اش هر کاری که نموده است در جهت تأمین منافع پاکستان بوده است. رابطه پاکستان در زمان زمامداری وی با امریکا با توجه به منافع آن کشور و طبق معمول بوده است. همیطور روابط وی با چین برای حفظ منافع پاکستـان بوده اسـت. طی دوران زمام داری خویش همان سیاستی رادر قبال هند دنبال نمودکه سیاستمداران پیش و پس از وی تعفیب نموده اند. در برابر افغانستان سیاست وی همیشه با توجه به منافع پاکستان بوده است.

یک انسانی که در فکر سر فرازی و نیرومندی و استقلال گشورش است و در صدد آن است که تمامیت ارضی کشورش را حفاظت کند . خواهان آن است که توانائی های خویش را در سیاست بین المللی به عنوان یک کشور مستقل و آزاد نحقق ببخشد و آماده است که هر تهدیدی علیه پاکستان را دفع کند و برای دست یابی به اهداف بین المللی پاکستان با توجه به منفعت پاکستان عمل کند یک انسانی ملی یا به معنای دیگر یک انسان ملیگراست.

وقتی که این دو خصلت در یک نفر عملاً وجود داشت وی را چه باید بخوانیم. هم دیکتاتور است و هم ملی! بسیار اصطلاحات یا ترکیبات نامانوس هستند و به گوش طوری میرسند که گویا چنین چیزی وجود ندارد؛ اما اگر دقیق شویم در عمل میتوانیم شاهد آن باشیم. ضیاع الحق از یک طرف تمام آزادی ها را نفی میکند و از طرف دیگر به نفع کشورش کار و تلاش میکند. چنین شخصی را من دیکتاور ملی میخوانم.

بازهم بخشش میخواهم
هموطن تا سدید.


اسم: Dr. K. Gharwal   محل سکونت: Vienna    تاریخ: 21.10.2008

Mohtaram Qasim Salam, a Milli dictator does not exist, if one national patriot personality appear among the nation, who can make decision for the nation, who has the quality to select proper qualified people and who can manage and coordinate his government, who never let corruption, nepotism and ethnic influence and who has the dream to guid the Nation united to peace and democracy base on Afghan culture and stop the interfering foreigner countries and give to the Nation hope of prosperity and to the country international image and the young generation get a hope and motivition in their fortcoming in country not base on percentages( like in the past and at the present time), then it is not fair and honest to identify such as Milli dictatoro.

We should remeber the revolution action of former King Amanullah, he wanted to start development in Afghanistan in all directions, special by women, but the sold Mullahs( just as example to mention Mullah Lang) and Amirhabibullah Khan Kalakani on one side and an the other side the Clan of former King Nadir Khan in waiting position, all of them was guided by that time imperium of UK.

Our Nation was developed in very low level and it is still at the same level. The Nation of Afghanistan needs a national patriot personality for present time and to stamp a such patriot and national personality as milli dictator, it will be wrong description of such personality in the history of Afghanistan. I understood fully Mr. Sadid, I am against just the using of such logo for such high quality personality.


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 21.10.2008

هموطن بسیار محترم قاسم جان سلام
آرزوی سعادت تان را دارم. در قسمت این که بیسمارک را با عبدالرحمن خان مقایسه می کنند، من فکر میکنم که اشتباه خواهد بود؛ زیرا اول شما در هیچ زمان و در هیچ جادو انسان را با یک کراکتر و خوی و عادت و تفکر و بینش و برداشت نه در حوزه خصوصی و نه در حوزه عموی(بخصوص در قسمت روان شناسی قدرت )، نمیتوانید پیدا کنید. گذشته از این آلمان و افغانستان رانه در آن زمان و نه اموز از جهات عدیده به هیچ وجه نمیتوانیم مقایسه کنیم. اصلاً اروپاو آسیا هرکدام دارای چهره هاو امکانات کلاً متفاوتی بودند.

بزرگ ترین فرق میان این دو آن بود که یکی پادشاه بود، هم پسر پادشاه و هم پدر پادشا و دیگری صدراعظم. تفاوت دیگر این بود که بیسمارک از سی و چند سالگی از نماینگی پارلمان تا صدارت در پارلمانت و بیرون از آن، بیرون دربار و درون دربار، فعالیت سیاسی صمیمانه، صادقانه، شریفانه، پاک و قوی داشت. در حالی که عبدالرحمن خان شاید روی پارلمان را هم ندیده باشد. فرق دیگر عبدالرحن خان با بیسمارک این بود که او بیشتر متوجه یک تعداد افراد خاص و وابستگی های معیین از جمله پسرش بود در حالی که بیسمارک مصمم بود که به آلمان، به وطنش، خدمت کند. بیسمارک پادشاه ضعیف آلمان را وادار ساخت که تغییر روحیه بدهد و در نتیجه کوشش های بیسمارک بود که حکومت او قدرتمند ترین حکومت در پروس گردد و حکومت برادرش به امپراتوری تبدیل گردد. شاه هم به مدیریت، تدبیر، قدرت و سیاست و وطن دوســتی بیسمارک اطمینان داشت، تاجائیکه اگر شاه میخواست مانع کار بیسمارک شود بیسمارک او را تهدید به استفاء مینمود و شاه تسلیم او میشد. کاراو بجای رسید که بعنوان دست راست پادشاه با استفاده از قدرتی که داشت تمام وسایل فشار را بکار گرفت تا کشورش را به قوی ترین کشور اروپا تبدیل سازد . بیسمارک میدید که آلمان چند پارچه در برابر انگلستان و فرانسه یک کشور ضعیف بود و پادشاه ( هر دو برادر ) مردی نبود که آلمان را متحد نماید و از آن یک کشور قوی بسازد. شاه می دانست که اگر بیسمارک را در آن شرایط و زمان که آلمان را که در گرد باد حوادث گیر نموده بود از دست بدهد آلمان را نمتواند اداره کند، بناءًًبه هر قیمتی بود او را نگه میداشت و کار ها را مطابق میل او انجام میداد، زیرا میدید که هر کاری که میکند غیر از آلمان و نفع آلمان را در نظر ندارد. کوتاه سخن از جمله کار های برجسته او چند تا اینها را در اینجا تبیین میکنم:

اتحاد آلمان.این کار را خصوصاً با سه جنگ که در هر سه جنگ پیروز شد و خاک های از دست رفته آلمان را دو باره بدست آورد،به پایه اکمال رساند. بااین کارش نه تنها یک کشور قوی رادر قطار کشور های قوی دیگر مثل انگلیس و فرانسه و اطریش، خصوصاً بوجود آورد که آلمان را به امپراتوری نیز نبدیل کرد( کاخ ورسای در فرانسه سال 1870 یا1871).با رقابت با فرانسه خصوصاً حس همچشمی و رقابت و روحیه یا اخلاق کار و کوشش رادر مردم آلمان بوجود آورد که در نتیجه آلمان پر تحرک باروحیه ساختن و ساختن و ساختن بوجود آمد؛ تا امروز و آنچه که امروز میبینید!

از کارنامه های دیگر این سیاستمدار بوجود آوردن و رواج دادن بیمه های گوناگون اجتماعی است. کاری که تا امروز در بسیاری کشورهای جهان ـ از جمله امریکا با قدرت سرشار اقتصادی اش هنوز که هنوز است ـ نتوانسته اند آنرادر جهت رفاه مردم خویش بوجود بییآورند. او را مرد خون و آهن میگویند چون با مشت آهنین و با ریختن خون دشمنان خاک و وطن اش، وطن اش را سرفراز نمود. و ... یکی از سیاست های خوب بیسمارک این بود که کوشید تا توازن قوا را در اروپا حفظ کند، کاری که برای امپـراتوری نو پـای آلمان خیلی ضروری بود. با چه مهارت این کار کرد این یکی از استعداد های دیگری او بود. بعد از مرگ او همه یا قسمت زیاد از تلاش های او نقش بر آب شد، زیرا توازن قوا با از بین رفتن او در اروپا برهم خورد. اتحاد فرانسه و انگلیس و روسیه و بدنبال آن آغاز خصومت ها و ... تا جنگ عمومی اول و ... بیسمارک این کشور را چنان قوی ساخته بود که قدرت های اروپائی نتوانستند این کشور را شکست بدهند تا اینکه امریکا پا پیش گذاشت.

هیچ سیاستمداری بی اشتباهاتی نیست. خوبی یک سیاستمدار در آن است که خدماتش برای کشورش بزرگتر ازاشتباهاتش باشدو اشتباهاتش واقعاً اشتباه بوده باشند. وقتی کار های مثبت بیسمارک را در زمان خودش با اشتباهات و کار های منفی اش در دو پلـه ترازو بیاندازیم پله کار های مثبت او برای کشورش بدون شک سنـگینی خواهد نمود. مردی بود بفکر وطن خود، مصمم، با پشتکار و استوار و صادقانه و بامسئولیت برای وطنش کار نمود. امروز بیشتر کردم اثرات مثبت کارش را میبینند تا اثرات کار های منفی وی رابه همین دلیل است که من میگویم که برای کشور ما در همین مقطع به جنین انسانی ظرورت است.

عمده ترین فرق بیسمارک با عبدالرحمت خان شاید همین بوده باشد که بیسمارک شایـد تحت هیچ شرایطی یا هیچ فشاری حاضر به عقد قرار دادهای مانند دیورنـد و ... نمی شد؛ چیزی که عبدالرحمن های قرون پیش و عبدالرحمن های امروزی به بسـیار سادگی برای بقای عمر نکبت بار و سلطنت های ننگین شان به امضای آن حاضر میشدند و حاضر میشوند.
با عرض احترام مجدد
سدید


اسم: Dr. K. Gharwal   محل سکونت: Vienna    تاریخ: 21.10.2008

Mr. Norani Salam, I have written, that martyr Mohammad Daoud made a coup with support of communists, to clarify it more for your understanding, he was surrounded by communists and the contact persons was Mr. Hassan Sharq and Jalalar between him and Khalqis and Parchami.

Martyr Daoud was experience person, he wanted to see his country developed, he wanted to see the Nation of Afghanistan in prosperity, he wanted to see in country the start of democracy process base on Afghan culture, but he had weak points, he was arrogant and selfish and he liked the people with slimy character, such his weakness was misused by communists.

May be, it is for you the short review of 30 years in Afghanistan a fantasy film, but this listed killer regimes was reality during the 30 years. Web Sites communication is giving to the Afghans to change their opinion and reflect and announce the horrible happening in country to the world.

Mr. Norani, nobody will announce to you via Web Site, how should we get free from the existed disaster, because no body has a special mathematical formula for it.

yes, the patriots are active every where, many Afghaneses are working inside in country and outside in country very close. The Description of disaster during the 30 years will continue, do we have democracy in Afghanistan?

Mr. Bush came into country to bring democracy too, if we have it there, then no one can forbid it to stop of regular reviewing of existed disaster and the reason of it!


اسم: Qasim   محل سکونت: Germany    تاریخ: 21.10.2008

Salam Mohtaram Sadeed,
yak tedade az Afghan ha Bismark ra Abdur rahman Khan ra ba moqaisse me konand, chon wei mesle Besmark Afghanistan ra az molkol Tawa-ife nejat dad
Agar zahmad na meshwad, yak kame molomat raje ba Bismark ba rai ma bedehid
Mohtaram Gharwal Saheb, man feker me konam ke Mohtaram Sadeed dar Naweshta khod az yak Diktatore ke baiad patriot bashad, me nawissad
Man ham ba Naweshta Mohtaram Sadeed moafeq astam, Demokracy ba rai yak melat ke Qanon gozar hai an Qanon shekan and, ba joz az Anarchi chize digere nist, mesel ke dar AFG ba sebat rassid


اسم: Norani   محل سکونت: Noristan    تاریخ: 21.10.2008

Mr Gharwal Ksi zant agar ba estelahi khodat kamonistha harai Dawood Khan namibod aya o mitwanist rizhyaemi manfor wa tarikh zadaye saltanti ra chapa konad / ?

Hamchinana hamin hala bedoni jenahi chapi na karmali wa na taraki wa na amini maytawan yak jinahi chap wa roshanfikri ra ayjad namod.
Ma wa sho ma chara bayad darin maktaye bisyar bohrani bayad mawisti jaladi fikar konim ya jamyetii fikar konim ya mesli digar friksyon hai jam manda. byaeed afghani fikar konim wa barayee en watan fikar koneem ki az aeen bohran chitor brayeem.
agar mawist hai chand nafari fikar maikonad ki hama kara and eshtibah mikonanad an ha goye ham nistand wa hich chizi gahairi fitna wa haramzadagi chizi digar ra karda namitawanad/ wali en dardi en watan ra dawa karda namitawnand

byayeed watani wa afghani fikar konim wa rahi hal ra ba en bon bast paida konim. hamin rah ast wa bas. digar harkas film por nakonanad
ba ehteram
norani


اسم: Dr. K. Gharwal   محل سکونت: Vienna    تاریخ: 21.10.2008

The Nation of each sovereign and independent country has the right to determine its future by itself, unfortunately the Nation of Afghanistan is suffering and destroying its country through the selected sold people since 30 years. Some people pointed out, that Afghanistan needs such dictatorial personality like martyr Mohammad Daoud, he had positive intention for the Nation and for the country, but we have to be honest and fair to say, that it is no enough to have just positive intentions, it needs more than these, a patriot and national personality will never cooperate with sold people, unfortunately he did it, he carried out his coup with support of communists, in fact he opened the door for the blooding disaster in country.

Communists used all possible barbaric actions to be Afghanistan a Republic of former UdSSR, they killed lot of innocent people and destroyed the country, both fractions tried to demonstrate their slave style to former UdSSR, this why appeared among them conflicts, at the end they used even the intrigues of ethnic and languages and they transfered their power to an other type of sold groups base on language intrigues. The Nation was confronted between 1992 and 1996 with those sold barbaric people, they killed common people and destroyed the city of Kabul totally. After those groups appeared an other group with the support of former Ex-King and USA, they turned the country to the Stone Age and insulted public the women, it existed security, but the future of country was unknown. It happened the Attacks in USA 2001, many innocent people was killed, those attacks was the reason for USA, EU and other countries to enter into Afghanistan with the slogans " we are bringing into country peace, security, freedom, prosperity and to eliminate the terrors" , they wanted to carry out these jobs with their selected people, who was known as criminals, killer, corrupted and sold people. All Afghans are witness now, that those countries started blind bombing the country, killed lot of innocent people, they put innocent people into jails, they insulted the Nation, it is going on still.

North alliance played its treacherous game, they tried to mark all Pashtuns as Taliban, but at same time they united with Pashtunen to “ Alliance of Nation”, we have in government and in parliament all type of killer, in fact those countries blocked the patriots to act for establishing peace, security, freedom in country and give it to the Nation the hope of prosperity.

It appeared the voice of UK diplomat and he announced, that Afghanistan can be controlled only by dictator, this slogan is circulating among the Afghans now, those Afghans are using critic on present government, parliament and foreigner countries, but at the same time they are running behind such dictated announcement and to make it as main subject. So far the Afghans will not respect each other, it will never stop the foreigner influences.

Further we know it very well, that all so called political groups are known as sold groups by Nation, the Nation has very bitter experiences with those groups, it can be not, that some sold people insist on it, that the copy democracy style has to be establish in Afghanistan too, the Nation of Afghanistan has own history, has own culture and tradition, no body can ignore it and no body has to ignore it. W know it too, if some one be put on president chair, then this guy will keep this chair as inheritance, we saw it by communists( they killed each other for it and it was used the force of former UdSSR to bring sold slave Karmel at the end) artificial Mullah Rabbani and now Mr. Karzai is trying to clamp on it. North Alliance see it as its right to occupy this chair, all of them are using all available possibility to occupy this chair, even with intrigues and supporting of foreigner countries, but some educated people can not realize it, that the playing of such dirty games for them is betrayal on Nation, Tajiks are suffering because of north Alliance, Hazaras are suffering because of Wahdat leaders, Uzbeks are suffering because of killer Dostum, Pashtunen are suffering because Pashtun communists,, Hikatyar group, Taliban, Afghan Mellat and installed government, every where are bombing the Pashtun areas, why Mr. Karzai started to appear his voice now? ( because of election!?), why Afghan Mellat is quit? Mr. Atmar was Khalqi, where is his voice? Mr. Faroq Wardag and Mr. Khuram belong to Gulbudeen group, where is their voice? It is shameful, that such Pashtunen are making for them positive propaganda and those did it for Taliban at that time too. All patriot Afghans should learned bitter lesson from the 30 years disaster, so far the foreigner countries put their own selected people and to act as ruler in country, it will never come to the country peace, security and hope of future prosperity. The Nation of Afghanistan has qualified, honest national patriot personalities, they will never play a dirty game between the ethnic and they will never let to be use the intrigue of languages, they are using pressure on those countries to bring their selected criminals and corrupted people to international court, because those country made them and those countries are supporting them, they have to stop bombing and killing innocent people. It is not acceptable to come to the country for destroying the Taliban and later on are saying, no we want to bring them back and share with them power. It is appearing question now, why many innocent people have lost their life, destroyed and contaminate the country? Why we have communists, setami Milli, Maoists, Afghan Mellat, communists and sold artificial Mullahs including the selected people by Mr. Bush, if the Taliban join those horrible groups, then it will get the disaster perfect stage and we will have more anarchy, chaos and it will start ethnic conflict official and Russian, Iran, China and Pakistan will intensify their dirty games more. The Nation of Afghanistan does not need a dictator( it does not exist a good dictator and bad dictator, dictator is a dictator), Afghanistan need a patriot and national professional manager, coordinator with having the capability to make solid decisions and around him/her qualified, honest personalities and to see all ethnic as united Nation, it is possible, if all Afghans will avoid to be use by those sold groups and realize the actual responsibility against the Nation. All Afghans should unit themselves in honest way, then it is possible to appear among them patriot and national and honest leadership!!!


اسم: Taren   محل سکونت: kabul    تاریخ: 21.10.2008

ښا غلی فا نوس صا حب سلا مو نه!
محترمه او ښا غليه وروره نه کو چنی يم او نه هم بې عقله، دا ٣٠ - ٣٥ کلو نه د افغا نستان سيا سي او ضا ع له نږ دې څارم او په اړوند يې پر اخه مطا لعه کوم که ستا سو په نزد دا نا پو هي وي قبو له مې ده چې زه به نا پو هه وم، خو يو ه خبره با يد ز ما سره و منئ چې ته محتر م په المان کې نا ست يې، دهيواد د او سني سيا سي- ټو لنيز بهير نه ډير ليرې يې نو ځکه تا سو ته ددې شر ايطو تحليل هم ګر ان دی، کا شکې ز ما په څير په هيواد کې وای نو بيا پو هيدې چې اصلي خبره څه ده٠ د افغا نستان په اړوند ديوه يا دوه و يب پا ڼو مطا لعه ددې معني نلري چې تا سو به جا مع الکما لات او سئ، هيله ده چې نور بې خلطې فير ونه او ډزې ونکړې او چا ته د نا پو هه خطاب هم ونکړې چې دا ډيره نا وړه او د ادب نه ليرې خبره ده٠
په درنښت
تر ين له کا بله


اسم: Admin   محل سکونت: Germany    تاریخ: 21.10.2008



اسم: فانوس   محل سکونت: المان    تاریخ: 21.10.2008

ترین صاحب ته به دومره ووایم چی،یا خو دکم عمر لرونکی یې او یا خو په ځه نه پوهېږې دا خو ښکاره خبره ده چي یو دکتاتور چي سور اور هم شي نو زموږ غمیزه نه شي له مینځه وړلی خو دسدید صاحب منظور هغه مخور کس دی چي په څنګ کې رښتیني سرښندونکي ولري اوبس .


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 20.10.2008

من نیز، باعرض ارادت واستفاده ازیک فرصت ِکوتاه،درهمین مقطع زمان، نظرخواهرعزیز(زرمینه جان) را تأیید کی کنم.


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 20.10.2008

هم وطن بسیار عزیز زرمینه جان،
بعد از عرض سلام و آرزوی سعادت و کامیاری و کامیابی ها برای تان می خواهم، اگر اجازه بدهید، توصیه کنـم که اگر در آلمان هستید و آلمانی تان خوب است تاریخ دورانی راکه آقای بیسمارک در این کشور صدراعظم بودند بخوانید. این مرد سیاستمداری بود بین هیتلر و آدناور که خدمات وی در یک مقطع خاصی سبب شد که از آلمان چندین پارچه یک آلمان متحد و قوی و دارای اعتماد به نفس بوجود بییآید. کشـور ما امـروز به این چنین یک انسـانی ضرورت دارد. البته برای امروز!
این دوره ی از تاریخ آلمـان خیلی از حرف ها را برای ما روشن خواهد نمود که می تواند برای ما در همین برهه از زمان رهنمود های بدهد. امیدوارم کژاندیشان فکر نکنند که من میخواهیم به آلمانی ساختن هموطنان خویش بپردازم! من تنها می خواهم تجربه ما بیشتر گردد.

اگر زیاده روی شده باشد، به بزرگواری خویش ببخشید.
هموطن تان سدید


اسم: زرمینه   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 20.10.2008

این مباحثه مرا به یاد یک فلم مستند که دو سال پیش در یکی از چینل های تلویزونی آلمان دیده بودم، انداخت.
این فلم مستند چند ساعته جریان به قدرت رسیدن آتاتورک (مصطفی کمال پاشا، پدر ترک ها و اولین رئیس جمهور ترکیه مدرن) و جریان مبارزات وی رادر آن کشور نشان میداد که چطور او با یک قوت و شدت خلل ناپذیر ریفرم ها و اصلاحات ایرا که برای مردم و کشورش ضروری میدانست به میدان عمل پیاده نموده و چگونه مقاومت مخالفان ریفرم های خویش و کسان ایرا که نمیخواستند از مفاد و دوران های بادآورده خود دست بکشند، درهم شکسته و ملی گرایی، قانونی نمودن حق برابری زنان با مردان و جدایی دین از سیاست را ترویج داد.
آن زمان فکر کردم افغانستان هم به چنین یک زعیم عادل، ملی گرا و قوی ضرورت دارد، اگر می خواهیم از این وضع نا به هنجار برآید.


اسم: مسعود   محل سکونت: فرانسه    تاریخ: 20.10.2008

محترم آقای سدید

مضمون عالی تان را با دقت خواندم و چقدر آن را واقع بینانه و قابل تطبیق برای شرایط زار افغانستان یافتم. از آن جاییکه در افغانستان چپ، راست و اسلامی و طالب همه صرف برای منافع خود و بیگانه گان خدمت کردند و می کنند و کوچکترین خدمت شان برای اکثریت مردم و سرزمین ما نرسیده و نخواهد رسید، به واسطه آن ها تمام زمینه های انکشاف این خطه از بین رفته است.
سطح فهم آنقدر پایان مانده که اصلا از راه گپ زدن و مباحثه به جایی نخواهیم رسید.
یکی از ده حرف میزند و دیگری از درخت ها. انسان های نرمی چون آقای کرزی هرگز قادر نخواهند شد چنین جامعه لجام گسیخته را دیگر متوجه غلطی ها و اشتباهات شان ساخته و مردم را مردمی که هر روز بیشتر عقبگرا میشوند و مانند آقای دوست از هرات فورآ راه فحاشی را پیش میگیرند عوض آن که یک پیشنهادی را که موافق به مفکوره شان نیست مودبانه رد نموده و راه و روش ایرا که خود به مفاد کشور میدانند پیشنهاد نمایند.
من هم تصدیق میکنم که جلو این همه لجام گسیختگی ها صرف توسط یک سیستم بسیار دقیق و مقتدر گرفته شده میتواند و بس.


اسم: Taren   محل سکونت: Kabul    تاریخ: 20.10.2008

ګر انو او ښا غلو ورونو!
يو لک او پنځو س زره رو سا نو د خپلو عصري و سلو ،تو پو نو او مډ ر نو جنګي الو تکو په ذر يعه او امر يکا د ٤٠ هيوادونو په ملګر تيا د مجهز و و سلو ا و ډا لرو په قوت و نه شول کو لای په افغا نستان کې سو له او ثبات راولي ، نو دا څو مره بي عقله خبره ده چی يو د يکتا تور به په يو ه ځان څنګه و کو لای شي چې دا خلک ر ام کړي٠ دا هغه ملک دی چې سکندر ، جنګيز، انګر يزاو روس يې ما ت کړی او اوس له امر يکا نه د تيښتې لاره ور که ده، نو څنګه کو لای شو چې ووايو چې افغا نستان يو ه ديکتا تور ته ا ړ تيا لري او هغه يې کنتر ولو لای شي٠ نورې دا بې عقلې خبر ې پرېږدئ او خو شې ځا نو نه مه غو لوئ٠ دا خو يو ما شو م هم په دې پو هيږي چې څنګه ممکنه ده چې يو ديکتا تور په تنها يې سره دا خلک تا بع کړي؟ هر چا چې دا فا ر موله و ضع کړې هيڅ ډول سيا سي بصيرت او خرد نه لري او نه هم د افغا نستان او ضاع تحليلو لی شي٠ هيله ده چې ددې فر مو لې ښا غلی مفکر ز ما په تر خو خبرو خپه نه شي٠


اسم: دوست   محل سکونت: گذرگاه هرات    تاریخ: 20.10.2008

چناب آقای سدید:
از جواب مودبانه تان در برابر دشنام های این بنده حقیر فقیر یک جهان ممنون. مشکل افغانستان جدا از مشکل خودت و من نیست زیرا شما نوشته دوستانه بنده را خصمانه و دور از ادب دیموکراسی تلقی نموده ولی باز هم داد از هموطنی و این و آن می زنید. تا وقتیکه این مشکل را خودت و من حل نسازیم هیچ دیکتاتوری آن را حل نمی تواند. این است راه حل اول. امید است شما آن را با چشم و گوش باز خوانده و بشنوید.

راه حل دوم این است که قدرت سیاسی بمردم افغانستان سپرده شود. هیچ اجنت امریکائی حق ندارد راه حل برای مردم افغانستان از واشنگتن پیشنهاد کند. کرزی حق ندارد در غیاب مردم افغانستان در عقب پرده در واشنگتن و کابل در مورد سرنوشت مردم افغانستان مذاکره کند. کرزی و شرکایش باید از تجربه رفقا درس می گرفت که نگرفت. مشکل دوم افغانستان همین است و راه حل آن هم معلوم است.

راه حل پیشنهادی شما همان تکرار کلماتیست که رفقای خلقی و پرچمی در روزهای اخیر عمر شان پیشنهاد می کردند و از طرف برادر های جهادی و طالبی به پیروی از داود خان تکرار شد. لطف نموده بفرمائید چند بار می خواهید مردم افغانستان را بدور این دائره شیطانی حرکت دهید؟
تشکر از توجه تان.


اسم: سیدهاشم سیدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 20.10.2008

هموطن محترم آقای شرق!
جواب شما را فقط با یک جمله میدهم: همانگونه که امروز میخواهند صلح را با جنگ تأمین کنند؛ همانطوری که، مثلاً، صلح بعد از جنگ عمومی دوم را با جنگ فراهم کردند، اگـر چه کمی فرق است، ولی میشود آن را تعمیم داد به این.
با تجدید احترام؛ هموطن تان سیدی


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 20.10.2008

منتقد بسیار عزیز، آقای دوست!
ضمن تشکر از لطف بی پایان تان و ضمن یادآوری از این که چقدر از شیوه های درست " نقد " استفاده نموده ائیـد به عرض میرسانم که:

1ـ که واقعاً من به خواب هستم و عقل ندارم و دیوانه شده ام و مستم. منتهادیوانگی من، جنون من و مستی من برای افغانستان و برای مردم این کشور، از ترک و عرب و هزاره و ایماق و پشه ای گرفته تاازبک و پشتون و ... است.

خداوندهم دیوانگان مجنون و مستی راکه از روی دوستی با وی گاه گاه در نزاع اند ـ در اخیر بخش دوم مقاله "آیا واقعاً ..." به نزاع یکی از دیوانگان با خدا اشاره نموده ام ـ آزاد گذاشته و غرضی ندارد، زیرا میداند که نزاع این ها با خدااز روی دوستی است. من نیز یقین دارم، که مردم صاحب درک و واقعاً شریف افغانستان می دانند که دیوانگی های من هم از روی دوستی باافغانسـتان و مردم آنست؛و مرا با بزرگواری خویش، اگر گاهی از حد گذر کنم، می بخشند. این کـه دیوانگانی که از بی عقلی دیوانگی میکنند و حرمت ها را رعایت نمیکنند، و نه از روی مستی و عشق به مردم و کشور، در باره ماچه فکر می کنند، کار خودشان است. آزادیسـت، دیموکراسیت؛ منتهااین آزادی تاآنجاست که بینی طرف مقابل است. ( میگویند کسی را در محکمه قاضی پرسیدکه چرابینی مستر ایکس را شکستی؟ گفت:مملکت آزاداست!دلم خواسـت!قاضی در جوابش گفت: درست است، منتهااین آزادی تا آنجاست که بینی مستر ایکس شروع میشود.

2ـ ما که مخالف دیکتاتوری هستیم و از دیموکراسی دفاع میکنیم، مگر نمیدانیم که در دیموکراسی چیزی بنام آزادی اندیشه و بیان وجود داردو هرکس حق دارد حرفش را بزند؟ تأکید میکنم:حرفش را بزند، نه دشنام بدهد و... دیکتاتور من، باوجودی که در مقاله اول آن را چیـزی غیر از امین و طالب و فرانکو و هیتلر و ... خوانده ام، آن هم بدون ابهام و ایهام، به زبان بسیار سـاده و دری،مردیست که قدرتش رااز ملت میگیرد؛ قدرتی که نه قدرت است و نه اقتدار. حال اگر بپرسید که این چه نوع قدرت است، آن را توضیح نمی کنم؛زیرا انسان باید یک مقدار مغز تنبل خود را نیز بکار اندازد. این هم ممکن نیست که انسان برای توضیح هر مفهوم و معنی و هر کلمه صد هاورق سیاه کند.

ضرورت ایجاد چنین انسان را،حال هر نامی که روی آن میگذارید، همین وضعیت ناگوار عینی کشور و مردم ما ایجاد نموده است. مگر امریکائی ها که میخواهند دیموکراسی رابه این کشور تعمیم ببخشند از کدام راه آن را تعمیم میبخشند؟ این همه تانک و توپ طیاره و عسکر و ... تنهابرای جنگیدن با طالب و القاعده است؟

3ـ من قبول میکنم که حرف بیهوده و چرندی میزنم.از شما بنام یک هموطن و بنام یک انسان صاحب درک و فهم و مسئول دربرابر خاک و مردم عاجزانه توقع می کنـم که بفرمائید یک راه حلی برای این معضله پیش پای این انسان نما هائیکه با زبان، با قلم،با کتاب بنام قانون،بابوطل آب، بابوت و با کارد و چاقو و تفنگ و توپ بجان هم افتاده اند و نه حـرف خدا را میشنوند و نه حرف انسان را،بگذارید تامانادانان و پیران خرف، باعقل ابتر خویش، برویم بجائیکه بما مربوط میشود، بنشینیم. اگر شما هوشـیاران مسئولیـت های تانرااحساس کنید و جدی بگیرد،مادیوانه شده ایم که دراین سن و سال و بااین همه مشکل و معضله و صدنوع بیماری و کار خود را مصروف بگو ها و ... کنیم.

منتظر یک طرح معقول شما در زمینه رفع مشکل این کشور هستم.
با عرض حرمت؛ هموطن شما سدید


اسم: Aziz   محل سکونت: Germany    تاریخ: 20.10.2008

Salam
Man ba nazer shoma Mohtaram Sadded 100 fisad moafeq astam Barai Afghanistan digar hich badale digar ojod nadarad ba gheire az yak diktatore adel mesle Daud Khan´

Mohtaram Doost khudad ham ba yak diktatore Farhangi zarorat dari chon baiad awal adab Naweshtan ra yad begiri pesh az anke Naweshta koni
Waqte ke yak Daneshmand Afghan ba rai ma yak maqala Elmi me nawissad ensane farhangi baiad ya tahlil ash ra qabol konad wa an ra Elmi rad konad bedine in ke ba lai shachs betazad
Ba Eheteram hai ziad


اسم: داکتر حسن شرق   محل سکونت: سیاتل، امریکا    تاریخ: 20.10.2008

محترم نویسنده این مقاله:
پاسخ به این سئوال شما منفی است. افغانستان از اثر دیکتاتوری به این روز رسیده است. چطور می توان آن را از طریق یک دیکتاتوری دیگر نجات داد؟


اسم: محمدامین بسمل   محل سکونت: جرمني    تاریخ: 20.10.2008

دافغان جرمن له قدرمنو چلوونکو څخه مننه کوم چي، ورځ په ورځ خپله وړتیا ښیي او په رنګارنګ مېالبو خپله خپرونه توده ساتي اوس به راشم دښاغلي سدیدلیکنې ته چي پوښتلي یې دي چي،ایا په رښتیا سره افغانستان یودکتاتور ته اړدی؟

هو!
زه به په زغرده ورته ووایم چي، افغانستان یو پیاوړي او عادل دکتاتور ته اړ دی عادل په دې مانا چي هیڅ ډول قومي او ژبه نیز تعصب ورسره نه وي او دملي ګټو لپاره له زور ځخه کار واخلي پیاوړی په دې ماناچي، افغان ولس او نړیوالې ټولنې ته له خپلو چارو ځخه دفاع وکړي دیادولو وړ ده چي مخکې له انګرېزي سفیر ځخه دا خبره ما په ازادي رادیو کې کړې وه چي،افغانستان یوې نارملې دکتاتوري ته اړه لري خو دانګرېز سفیر بیا وروسته دا خبره وکړه ماته ډیرو دوستانو ووېل چي،ته یې انګرېزانو ته ورښیې او که انګرېز یې تا ته درښیي زه په ټولو ته په ډاګ ووایم چي، زه نه دانګرېز او نه دکوم بل چا شاګردي ته اړتیا لرم زه دخدای یو عاجز بنذه یم صرف دخدای ملګرتیا غواړم او دخپل هیواد او بشري ټولنې خوشبختي زما ارمان دي .
په ډیر برم اوافغاني مینه محمد امین بسمل


اسم: دوست   محل سکونت: گذرگاه هرات    تاریخ: 19.10.2008

شاغلی سدید:
اول اینکه مردم افغانستان مانند شماری باصطلاح روشنفکر جاهل مرکب در غرب جاهل نیستند که به یک دیکتاتور ضرورت داشته باشند.
دوم اینکه امروز مردم افغانستان در قرن 21 زندگی می کنند نه در قرن یونان و روم قدیم. شما لطف نموده خود را از خواب غفلت روم قدیم و یونان باستان تکان دهید. امروز این نظر شما در عمل ممکن نیست. هر کس نظر شما را خواست در افغانستان عملی سازند امروز در جهنم می سوزند.
سوم اینکه لطف نموده خود وارد افغانستان شده و این نظر تان را اگر مرد هستید در عمل پیاده سازید. مانند یک*** از طریق انترنت پوف کردن هیچ دردی را دوا نمی کند.
از خدا حیا کرده و بجای چرندیات نویسی قدری علم و دانش بیاموزید تا با این گپ ها خود را رسوای خاص و عام نسازید.



Copyright by AFGHAN GERMAN ONLINE all rights reserved